ایامی چند به آمدن بهار و سال نو نمانده است. با اینکه عمو نوروز پشت دروازه های شهر به در می کوبد، ننه سرما هم چنان قدرت خود را به رخ می کشد، گویی زمستان خیال رفتن ندارد و می خواهد بماند و حکمرانی کند غافل از اینکه سیه روزان ژنده پوش و کودکانی که پایشان را روی هم می گذارند، تا دیگران متوجه کفش های پاره شان نشوند، عاقبت لشکر سرما را شکست خواهند داد و بهار شورانگیز از راه خواهد رسید.
ژیلای عزیز، در این روزهای پایانی سال 90 که سالی پر التهاب برای تو و همه دوستان بود، به خاطر مهربانی و سرودن شعری، برای التیام دل های خسته و زخم خورده، در پشت دیوارها هستی و شاید در لحظات تنهایی، میله های سرد سلول را می فشاری و شاید در همان دم، شعری بگویی، شعری از روزهای زندان.
عزیزم، می دانم از پشت دیوارهای سرد و سیاه زندان، تو و هم سلولی هایت، صدای گام های بهار را می شنوید و ایمان دارم قلب شاعرت با قلب دردمند ولی پر طاقت آن مادری که به انتظار آزادی و در آغوش کشیدن فرزندانش، زندان را تحمل می کند، یکی شده است.
شما تلاش می کنید روزهای ملال انگیز زندان را سپری کنید، با این امید که آزادی را از زندان آزاد کنید. شما با هم چشم به روزنه های کوچک سلول دوخته اید، تا بوی آشنای بهار را حس کنید و شاید به انتظار دیدن شکوفه ها بنشینی و شاید تصویر یک شاخه گل سرخ و یا گلدان سنبلی را روی دیوار سلول بکشی و به هم بندی هایت که مهربانانه در کنار هم روزها و ماه های حبس را می گذارانید، سال نو را تبریک بگوییی و سرود سر اومد زمستون را با هم بخوانید.
عزیزم، ما هم سال نو را به تو تبریک می گوییم و بدان که اگر در بین ما نیستی، ولی به آنچه از روز اول باهم پیمان بستیم، تا رسیدن به خواسته های مان که مثل هفت سین سفره نوروز، سین دارد و آن هم سه خواسته مان است، پافشاری می کنیم و به امید روزی هستیم که خواسته های مان تحقق پیدا کند و تو و دیگر شیر زنان و دلیرمردان از زندان آزاد شوید و در سالی که می آید شاد و آزادانه شاهد آمدن بهاران در دشت های زیبای وطن باشیم.
سال نو بر تمام ایرانیان و شیرزنان و دلیرمردان سرزمینم مبارک باشد.
یکی از مادران پارک لاله
28 اسفند 1390
No comments:
Post a Comment