Sunday 29 December 2013

اعدام را متوقف کنید شنبه چهارم ماه ژانویه 2014

نه به اعدام در ایران
همبستگی و هم صدائی با مادران پارک لاله (مادران عزادار)
شنبه چهارم ماه ژانویه 2014 ساعت دو تا سه بعد از ظهر
ما حامیان "مادران پارک لاله" در لندن، هم صدا با مادرانی که فرزندان خود را از دست داده و یا چشم انتظار رهائی فرزندانشان از زندان هستند خواهان توقف اعدام در ایران هستیم
ما حامیان مادران پارک لاله لندن، خواستارآزادی کلیه زندانیان سیاسی در ایران هستیم  
 بار دیگر مصرانه بر خواسته های بحق و مدنی مادران پارک لاله تاکید مي کنیم .: آزادی زندانیان سیاسی – عقیدتی، لغو اعدام بطور کلی، محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان جنایات سی و چهار سال گذشته در ایران
به منظور هم صدائی با "مادران پارک لاله " ما شنبه چهارم ماه ژانویه -بین ساعت دو تا سه بعد از ظهر جلوی ناشنال آرت گالری لندن جمع می شویم و تاکید می کنیم که:
پایان دادن به اعدام خواست فوری ماست
حامیان "مادران عزدار ایران" لندن /انگلستان
NO TO THE DEATH PENALTY IN IRAN
In one voice and with solidarity with Mourning Mothers of Iran (Park Laleh)
Saturday 4 January, 2pm to 3pm
We, the supporters of Mothers of Laleh Park in London, in one voice with those mothers who have lost their children or awaiting the release of imprisoned ones, demand to end the executions in Iran.
  1. we the supporters of Mourning Mothers of Laleh Park in London ask for the immediate release of all political prisoners

Once again, in Solidarity with Mothers of Laleh Park, we gather in Trafalgar Square on Saturday 4 January, between 2 -3 pm and call for their righteous demands:
  1. Abolition of capital punishment
  2. Unconditional release of all political prisoners
  3. Identification, detention and punishment of those who had committed crimes since the formation of Islamic regime in Iran.
Supporters of the Mourning Mothers of Iran- London



Supporters of the Mourning Mothers of Iran- London

January 2014

Saturday: 4Th .January 2014
15.00 – 14.00: Time
The Supporters of the Mourning Mothers of Iran- London is not linked to any political parties or religious organization حامیان"مادران پارک لاله" لندن،نهادی است مستقل که به هیچ گروه و سازمان سیاسی و مذهبی بستگی ندارد.
Tel: 0044-7952513869
Find us on Face book: mothers. Mourning
Location: North Terrace of Trafalgar Square (in front of the National Gallery) Nearest Tube Charring Cross: Bakerloo and Northern line




از کارزار «لغو گام به گام اعدام» در ایران پشتیبانی کنیم

حامیان مادران پارک لاله - ایتالیا. 14- حامیان مادران پارک لاله - دورتموند. 15- حامیان مادران پارک لاله - ژنو. 16- حامیان مادران پارک لاله - فرزنو. 17- حامیان مادران پارک لاله - لس آنجلس – ولی. 18- حامیان مادران پارک لاله - لندن. 19- حامیان مادران پارک لاله - هامبورگ



«در فردایی محتوم، ضرورت‌های تربیتی، ما مردم ایران را به پذیرش این اصل بدیهی وادار خواهد کرد که از اعدام مجرمان و متهمان، از هر سنخ و گروه، دست برداریم و به جای آن به اِعمال شیوه های سازنده تربیتی بپردازیم.»
(فراخوان کارزار لغو گام به گام اعدام - لگام)

هر سال که می‌گذرد، مجازات اعدام در جمهوری اسلامی ایران قربانیان بیشتری می‌گیرد. ایران نسبت به جمعیتش، بالاترین رتبه اجرای حکم اعدام را در جهان دارد. تنها در پنج سال گذشته بیش از سه هزار نفر در ایران اعدام شده اند.
مجازات در جمهوری اسلامی برای تنبّه و تربیت مجرم و پیشگیری از تکرار جرم نیست. هدف از مجازات، به ویژه مجازات‌هایی مانند شلاق، سنگسار و بریدن دست و پا که ریشه در بربریت و دوران جاهلیت بشر دارند، انتقام‌جویی و ایجاد ترس در جامعه است.
در این میان و از همان ابتدا، مجازات اعدام مهمترین حربه جمهوری اسلامی برای ایجاد وحشت در میان شهروندان بوده است. اعدام در ملاء عام، اعدام‌های سال‌های پس از انقلاب، کشتار هزاران زندانی سیاسی در 1367، قتل‌های سیاسی 1377، اعدام‌های ماه های اخیر و کشتار 16 زندانی بلوچ برای انتقامجویی، نمایانگر نگاه جمهوری اسلامی به حُرمتِ جان آدمی و کرامت انسانی است.
امروزه، بسیاری از کشورهای جهان مجازات اعدام را از دایره احکام قضایی خود حذف کرده اند و بسیاری از کشورها که مجازات اعدام را هنوز در قوانین جزایی خود دارند در عمل آن را اجرا نمی‌کنند، در حالیکه در ایران نه تنها سالانه صدها قربانی به خاطر جرائم عادی اعدام می‌شوند، بلکه شهروندانی به خاطر افکار و ابراز عقایدشان پای چوبه دار می‌روند.
ما با مجازات اعدام، به هر دلیل و در هر شکل آن، مخالفیم و خواستار لغو کامل این مجازات وحشیانه در ایران هستیم و بر این باوریم که باید هرچه زودتر دفتر مجازات اعدام برای همیشه در کشورمان بسته شود.
ما انتشار فراخوان «کارزار لغو گام به گام اعدام» را از طرف تعدادی از نویسندگان، هنرمندان و فعالان حقوق بشر در ایران، اقدامی انسانی می‌دانیم و از آن پشتیبانی می‌کنیم، با امید به اینکه این اقدام گامی بلند در راستای لغو کامل مجازات اعدام در ایران باشد.
ما از همه ایرانیان آزاده، و نهادهای حقوق بشری دعوت می‌کنیم تا با پشتیبانی از این فراخوان و تقویت این کارزار، جنبش شهروندی برای لغو مجازات اعدام را در ایران گسترش دهند تا در فردایی نه چندان دور این مجازات غیر انسانی برای همیشه از قوانین ایران حذف شود.
11 آذر 1392 – 2 دسامبر 2013
ایمیل : laghve.edam@gmail.com
آدرس سایت : laghve-edam.blogspot.fr
نخستین امضاکنندگان :
پیروز آدمیت (فرانسه)؛ شهلا آزاد (کانادا)؛ رسول آذرنوش (فرانسه)؛ آینده آزاد (اتریش)؛ احمد آزاد (فرانسه)؛ فرهاد آسور (انگلستان)؛ مریم آسور (فرانسه)؛ داریوش آشوری (فرانسه)؛ هادی ابراهیمی رودبارکی (ونکوور)؛ امیر ابراهیمی (هلند)؛ پوران ابراهیمی (آلمان)؛ داود ابراهیمی (آلمان)؛ نسرین ابراهیمی (آلمان)؛ بابک اجلالی مینو اجلّه (آلمان)؛ فریدون احمدی (آلمان)؛ علیرضا احیایی (آلمان)؛ مظفر ادب (فرانسه)؛ اردوان ارشاد؛ مریم اسفاری (فرانسه)؛ مزدک اسکندرخواه (هلند)؛ ریحانه اسماعیلی (انگلستان)؛ مریم اشرافی (فرانسه)؛ آرمین اشراقی (آلمان)؛ ایرج اشراقی (آلمان)؛ فرید اشکان (آمریکا)؛ محمد اعظمی (فرانسه)؛ گودرز اقتداری (آمریکا)؛ رضا اکرمی (فرانسه)؛ بهرام امامی (سوئد)؛ الهه امانی (آمریکا)؛ ایوب امدادیان (فرانسه)؛ بابک امیرخسروی (فرانسه)؛ خسرو امیری (آلمان)؛ بهمن امینی (فرانسه)؛ محمد امینی (آمریکا)؛ شاهین انزلی (اتریش)؛ وهاب انصاری (آلمان)؛ مریم اهری (آمریکا)؛ کاوه آهنگری (بلژیک)؛ ناصر آهی (انگلستان)؛ گیل آوایی (هلند)؛ جلال ایجادی (فرانسه)؛ مریم ایزدپناه(ایران)؛ اصغر ایزدی (آلمان)؛ کاظم ایزدی (فرانسه)؛ بهرخ بابائی (آلمان)؛ حسین باقرزاده (انگلستان)؛ سعیده باقری (فرانسه)؛ کمال بایرام زاده (فرانسه)؛ اسفندیار بخشی (کانادا)؛ شهریار بخشی(کانادا)؛ منیره برادران( آلمان)؛ مهرداد بَران (فرانسه)؛ ارژنگ برهان آزاد (آلمان)؛ تیمور بزرگی (آلمان)؛ فرهاد بکایی (کانادا)؛ یدالله بلدی (آلمان)؛ خسرو بندری(آمریکا)؛ اشکان بندوی (انگلستان)؛ علی بنوعزیزی (آمریکا)؛ فرامرز بهار (فرانسه)؛ شهلا بهاردوست (آلمان)؛ کیوان بهاری (انگلستان)؛ امیر بهبودی؛ عصمت بهرامی(آلمان)؛ کامیار بهرنگ (لندن)؛ بیت الله بی‌نیاز (آلمان)؛ حسن بیات (سوئیس)؛ نیلوفر بیضایی (آلمان)؛ بهرام بیگدلی (آلمان)؛ روشنک بیگناه (آمریکا)؛ سیروس بینا (آمریکا)؛ میثاق پارسا؛ ناصر پاکدامن (فرانسه)؛ مهناز پراکند (نروژ )؛ مهدی پرویز (آلمان)؛ ایرج پزشکزاد (فرانسه)؛ علی پورنقوی؛ ناصر پساینده؛ علی پویا (فرانسه)؛ اکبر پویانفر (فرانسه)؛ بیژن پیرزاده (آمریکا)؛ عسل پیرزاده (آمریکا)؛ زری تاثریان (فرانسه)؛ محمد ترابی (آمریکا)؛ مهدی تقوایی(انگلستان)؛ نیره توحیدی (آمریکا)؛ مهسا توکلی (فرانسه)؛ حمید جاذب (انگلستان)؛ حمید جاودان (فرانسه)؛ علی جاوید (هلند)؛ میهن جزنی (فرانسه)؛ ناهید جعفرپور (آلمان)؛ اندیشه جعفری (تهران)؛ حسن جعفری (آلمان)؛ مهری جعفری (انگلستان)؛ اسد جلالی نائینی (انگلستان)؛ فرشید جمالی (انگلستان)؛ فردوس جمشیدی رودباری (آلمان)؛ صنعت جنتی (سوئد)؛ اکرم جوادی (آلمان)؛ علیرضا جوادی (آلمان)؛ مرتضی جوادی (آلمان)؛ جواد جواهری (فرانسه)؛ فروغ جواهری (فرانسه)؛ محمد رضا جواهریان (فرانسه)؛ علی اصغر حاج سیدجوادی (فرانسه)؛ زهره حبیب‌محمدی (فرانسه)؛ فرنگیس حبیبی (فرانسه)؛ علی حجت (آمریکا)؛ فرید حدیدی (فرانسه)؛ رخشنده حسین پور (آلمان)؛ بیژن حکمت (فرانسه)؛ حمید حمیدی؛ نسرین حمیدی ؛ خلیل حواری نسب (آلمان)؛ حمیده حیاتی (فرانسه)؛ کمال حیدری؛ نسیم خاکسار (نویسنده ـ هلند)؛ مهدی خانبابا تهرانی (آلمان)؛ اسماعیل ختایی (فرانسه)؛ امیر خدیر (کانادا)؛ ایما خزایی (آلمان)؛ داریو خزایی (آلمان)؛ محمد خزایی (آلمان)؛ حسین خرمی (آلمان)؛ مازیار خسرو بیک (آلمان)؛ فرهاد خسروخاور (فرانسه)؛ بهروز خسروی (آلمان)؛ بهروز خلیل (آلمان)؛ عباس خلیلی (فرانسه)؛ اسماعیل خوئی (انگلستان)؛ دکتر جمشید خونجوش (آلمان)؛ فرامرز دادور (آمریکا)؛ مرضیه دانش؛ رضا دانشور (فرانسه)؛ پرویز داورپناه (آلمان)؛ رضا درخشان؛ سپیده دردشتی (کانادا)؛ مهرداد درویش پور (سوئد)؛ رضا دقتی (عکاس - فرانسه)؛ شیرین‌دخت دقیقیان؛ عزت دولت آبادی (سوئد)؛ فرزانه راجی (ایران)؛ فریبا راد (آمریکا)؛ مژگان راد (انگلستان)؛ قاضی ربیحاوی (انگلستان)؛ عباس رحیمیان (آلمان)؛ سهیل رسولی (فرانسه)؛ آزاده رضامند (هلند)؛ فاطمه رضایی (آلمان)؛ هوتن رضایی؛ علی رضوی (انگلستان)؛ حمید رفیع (فرانسه)؛ فرهمند رکنی (فرانسه)؛ کیانوش رمضانی (فرانسه)؛ آزاده ریکانی (کانادا)؛ صدرالدین زاهد (فرانسه)؛ گیتی زین العابدینی (کانادا)؛ رحمان ساکی (نروژ)؛ منوچهر سالکی (بلژیک)؛ سهیلا ستاری (آلمان)؛ بهروز ستوده (آمریکا)؛ حجّت سلطانی؛ اصغر سلیمی (آلمان)؛ عباس سلیمی (آلمان)؛ نسترن سمیعی (آمریکا)؛ اکبر سوری (فرانسه)؛ توفیق سهرابی (آلمان)؛ اکبر سیف (فرانسه)؛ محسن شایسته (آلمان)؛ کریم شامبیاتی (آلمان)؛ رحمان شبان (انگلستان)؛ کامبیز شبانکاره (آمریکا)؛ مسعود شبفروز ؛ رزیتا شرف جهان (ایران)؛ حسن شریعتمداری (آلمان)؛ آزاده شفیعی (انگلستان)؛ حسین شفیعی (فرانسه)؛ شهلا شفیق (فرانسه)؛ الهه شکرائی (کانادا)؛ پروانه شکرائی (کانادا)؛ غزاله شکرائی (کانادا)؛ پروین شهبازی (هلند)؛ یزدان شهدائی (آلمان)؛ حماد شیبانی (فرانسه)؛ حمید شیرازی (آمریکا)؛ مانی شیرازی (آلمان)؛ باقر صابری؛ سعیده صابری؛ کامران صادقی (آلمان)؛ علی صدارت (آمریکا)؛ سوفیا صدیق پور (آمریکا)؛ علی اکبر صفائیان (آلمان)؛ میترا صفاری (کانادا)؛ اصغر صفریان (هلند)؛ علی صمدپوری (بلژیک)؛ اسدالله طباطبایی (سویس)؛ اسفندیار طبری (آلمان)؛ هادی طلاکوب (آلمان)؛ شبنم طلوعی (فرانسه)؛ کیکاووس عباسی (سوئد)؛ مجید عبدالرحیم پور (آلمان)؛ سیاوش عبقری (آمریکا)؛ شهلا عبقری (آمریکا)؛ رحمان عبدی؛ ماسیس عزیزخانیان (آمریکا)؛ یوسف عزیزی بنی طُرُف (انگلستان)؛ نادر عصاره (فرانسه)؛ نازی عظیما (آمریکا)؛ فرزانه عظیمی (اتریش)؛ کاظم علمداری (آمریکا)؛ حسین علوی (فرانسه)؛ رضا علوی (آمریکا)؛ محمد صادق علی‌ اصغری (آلمان)؛ ابراهیم علیپور (آلمان)؛ آنا عنایت (انگلستان)؛ سونا غرامی (آلمان)؛ ستاره غنی (دانشجو ـ کانادا)؛ سپیده فارسی (فرانسه)؛ آراز فانی (سوئد)؛ رضا فانی یزدی؛ مهدی فتاح پور (آلمان)؛ مسعود فتحی (اتریش)؛ بهروز فدائی (هلند)؛ شیرین فدوی؛ فرشاد فرح سا (فرانسه)؛ هادی فرزدقی؛ کوروش فرزین (آلمان)؛ نادر فروزی (آمریکا)؛ ناهید فرهاد؛ منصور فرهنگ(آمریکا)؛ ویدا فرهودی (فرانسه)؛ مجید فلاح زاده (آلمان)؛ فیروزه فولادی (آمریکا)؛ شهاب فیضی (سوئد)؛ رضا قاسمی (فرانسه)؛ فرهنگ قاسمی (فرانسه)؛ ناصر قاضی زاده (فرانسه)؛ شهریار قانع (فرانسه)؛ حمید قانونی؛ کامران قصری؛ شهرام قنبری (فرانسه)؛ هایده قهرمانی (فرانسه)؛ عبدالله قوامی (هلند)؛ عباس قیائی (آلمان)؛ کیان کاتوزیان (فرانسه)؛ محسن کاملی (هلند)؛ بهمن کُرد؛ کاظم کردوانی (آلمان)؛ عزیز کرملو (آمریکا)؛ علی کرمی (آلمان)؛ علی کریم زاده (فرانسه)؛ اسفندیار کریمی (انگلستان)؛ بهزاد کریمی (هلند)؛ علی کریمی (فرانسه)؛ فرزاد کریمی (فرانسه)؛ اکبر کریمیان (انگلستان)؛ سیروس کسرائیان (سوئیس)؛ فرهنگ کسرایی (آلمان)؛ بهزاد کشاورزی (فرانسه)؛ رئوف کعبی (فرانسه)؛ سیامک کلهر (هلند)؛ ارسلان کهنمویی پور (کانادا)؛ حمید کوثری (آمریکا)؛ یداله کوچکی شالی (آلمان)؛ منوچهر گلشن (نروژ)؛ افسانه گودرزی؛ ربرتو گودوی (کانادا)؛ علی گوشه (اتریش)؛ رضا گوهرزاد (آمریکا)؛ ژاله گوهری (اتریش)؛ جهانگیر لقایی (آلمان)؛ عفت ماهباز (لندن)؛ علی متین دفتری (انگلستان)؛ هدایت متین دفتری (فرانسه)؛ سیمین متین (آلمان)؛ یوسف مجاب؛ مرتضی مجتهدی (آلمان) ؛ مهشید محسن؛ پروین محسنی (بلژیک)؛ مرسده محسنی(آلمان)؛ ضرغام محمودی (آلمان)؛ فواد محمودی (آلمان)؛ پرویز مختاری (هامبورگ)؛ سیروس مددی؛ نادر مُزکّی (انگلستان)؛ احمد مشعوف (کانادا)؛ انوشه مشعوف (کانادا)؛ نیما مشعوف (کانادا)؛ حسین مشفق (آمریکا)، بهروز معظمی (آمریکا)؛ سید حسام الدین مصطفی‌زاده (استرالیا)؛ هایده مغیثی (کانادا)؛ رضوان مقدم (آلمان)؛ منوچهر مقصودی نیا (آلمان)؛ ابراهیم مکی (فرانسه)؛ پروین ملک (آمریکا)؛ علیرضا مناف زاده (فرانسه)؛ محمد منتظری (فرانسه)؛ حسین منفردی (فرانسه)؛ مسعود مولازاده (انگلستان)؛ علی اکبر مهدی (آمریکا)؛ آرمیتا مهدی پور (آلمان)؛ آناهیتا مهدی پور (آلمان)؛ حمید مهدی پور (آلمان)؛ جعفر مهرگانی (آلمان)؛ ساسان مهری (انگلستان)؛ همایون مهمنش (آلمان)؛ باقر مومنی (پاریس)؛ پرهام میثاقیان (تهران)؛ فردوس میرآبادی (آلمان)؛ ایسان میران (اتریش)؛ زیبا میرحسینی (انگلستان)؛ نعمت میرزازاده (فرانسه)؛ انور میرستاری (بلژیک)؛ اشرف میرهاشمی؛ رضا ناصحی (فرانسه)؛ منوچهر نامور آزاد (فرانسه)؛ جمیله ناهید (آلمان)؛ حسن نایب هاشم (اتریش)؛ صبری نجفی (ایتالیا)؛ علی ندیمی (اتریش)؛ علیرضا ندیمی؛ آرش نراقی (آمریکا)؛ محسن نژاد (آمریکا)؛ حمید نعیمی (فرانسه)؛ زهره‍ی نعیمی (فرانسه)؛ فرشته نصیبی (کانادا)؛ محمد نصیری (آلمان)؛ آرسن نظریان (هلند)؛ پریچهر نعمانی (آلمان)؛ جمشید نعمتی (آلمان)؛ شهین نوایی (آلمان)؛ داوود نواییان (سوئد)؛ پرتو نوری علا (آمریکا)؛ پرویز نویدی (فرانسه)؛ بهمن نیرومند (آلمان)؛ علیرضا نیک‌بخش (انگلستان)؛ ایرج نیری (فرانسه)؛ مهدی وزیری (آلمان)؛ ایرج هاشمی زاده (اتریش)؛ فری هراتی (کانادا)؛ عطا هودشتیان (کانادا)؛ کریستینه هینریشن (آلمان)؛ رضا هیوا (فرانسه)؛ شیدان وثیق (فرانسه)؛ احد واحدی؛ فرشید یاسایی (آلمان)؛ منوچهر یزدیان (هلند)؛ بهزاد یوسف زمانی‌ (آلمان)؛ حسن یوسفی اشکوری (آلمان)؛ مهدی یوسفی (آمریکا).

1- اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران - تورونتو. 2- اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران - لس آنجلس. 3- اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران - مونترال. 4- اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران - نیویورک. 5- انتشارات آیدا - بوخوم. 6- انتشارات خاوران - فرانسه. 7- انجمن حقوق بشر و دمکراسی برای ایران - هامبورگ. 8- انجمن زنان ایرانی در مونترال. 9- انجمن همبستگی ایرانیان - دالاس. 10- بنیاد اسماعیل خویی. 11- جامعه دفاع از حقوق بشر و دموکراسی در ایران - جنوب کالیفرنیا. 12- جامعه ی دفاع از حقوق بشر و دموکراسی در ایران - سوئد. 13- حامیان مادران پارک لاله - ایتالیا. 14- حامیان مادران پارک لاله - دورتموند. 15- حامیان مادران پارک لاله - ژنو. 16- حامیان مادران پارک لاله - فرزنو. 17- حامیان مادران پارک لاله - لس آنجلس – ولی. 18- حامیان مادران پارک لاله - لندن. 19- حامیان مادران پارک لاله - هامبورگ. 20- شبکه فرهنگی ایرانیان اروپا. 21- صدای موج سبز ـ جنبش سبز - بیرمنگهام. 22- صدای موج سبز ـ جنبش سبز - کاردیف. 23- صدای موج سبز ـ جنبش سبز - لندن. 24- کانون ایران آزاد. 25- کانون پژوهش فرهنگ ایران - گوتنبرگ. 26- کانون سیمرغ - آلمان. 27- کانون فرهنگ و هنر - فرزنو. 28- کمیته خاوران - نروژ. 29- کمیته دفاع از مبارزات مردم ایران - شیکاگو. 30- کمیته مستقل ضد سرکوب شهروندان ایرانی - پاریس. 31- کمیته نروژی ایرانی حمایت از مبارزات مردم ایران. 32- مادران صلح - مونترال. 33- همبستگی ملی ایرانیان - کالیفرنیا. 34- اتحاد برای ایران - بلژیک؛ 35- جنبش جمهوری خواهان دموکرات و لائیک ایران ؛ 36- فدراسیون اروپرس. 37- انجمن پویا برای دمکراسی و حقوق بشر در ایران - کلن. 38- خانه همبستگی مهر - کلن. 39- همایش ایرانیان – هامبورگ. 40- فعالین حقوق بشر و دمو کراسی برای ایران -هامبورگ.

گردآوری امضا ادامه دارد. نام و نام خانوادگی و کشور محل سکونت خود را به وسیله ایمیل زیر برای ما بفرستید :
laghve.edam@gmail.com


امضاهای جدید تا تاریخ پنجم دسامبر 2013 :
مهرداد احسانی پور (آلمان)؛ داریوش احمدی (آلمان)؛ حمید احمدی(آلمان)؛ یوسف اردلان(فرانسه)؛ ابوالفضل اردوخانی(بلژیک)؛ کمال ارس (آلمان)؛ آذر ارفع زاده؛ لیلا اصلانی (آلمان)؛ دیوید اعتباری (برزیل)؛ ناصر اعتمادی (فرانسه)؛ رضا اغنمی (لندن)؛ تقی آل رضا؛ حمید امجدی (آمریکا)؛ کورش امجدی (برلین)؛ سیروس آموزگار (فرانسه)؛ جمشید انور (ژنو)؛ حسین انور حقیقی؛ دانش باقرپور (آلمان)؛ بیژن بخشی (انگلستان)؛ اصغر برزو (سوئد)؛ حمیدرضا برهانی (بلژیک)؛ طاهر برهون (آلمان)؛ نسرین بصیری (آلمان)؛ علی بلالی (ژاپن)؛ یداله بلدی (آلمان)؛ بهرخ بلوهر (کانادا)؛ هادی بنایی (سوئد)؛ اعظم بهرامی؛ رضا بهبودی (کانادا)؛ عباس بهشتی؛ محمد بهشتی (دانمارک)؛ جعفر بهکیش (کانادا)؛ حسن بهگر (سوئد)؛ فرامرز بهنام (آلمان)؛ علی بیات؛ کوروش پارسا (آمریکا)؛ شهرنوش پارسی پور (آمریکا)؛ نادر پاکدامن (آمریکا)؛ مینا پرکار (آلمان)؛ ژینوس پزشکی (فرانسه)؛ مهشید پگاهی (آلمان)؛ مسعود پلاسید (سوئد)؛ امیر پیشداد (فرانسه)؛ بیژن پوربهنام (انگلستان)؛ احمد پورمندی (آلمان)؛ حسن پویا (کانادا)؛ امیر پیشداد (فرانسه)؛ داریوش پیهانی (سوییس)؛ محمد مهدی پیهانی (سوییس)؛ فردوس تاج الدینی (آلمان)؛ علی توکلی (ایران)؛ مسعود تولایی شریف (دانمارک)؛ مرتضی تهرانی؛ جهانشاه جاوید؛ مهدی جزایری (آمریکا)؛ ماری جعفری؛ محمود جعفری؛ حسن جلالی (آمریکا)؛ فریدون جمپور (سوئد)؛ منوچهر جنکوک (المان)؛ حسین جهانگیری (سوئد)؛ مهدی جلیل‌خانی (زنجان)؛ افشین افشین جم(آمریکا)؛ البرز جواهری (آلمان)؛ هادی جواهری (آلمان)؛ رضا جوشنی (آلمان)؛ شهرزاد چنگلوایی (آمریکا)؛ مهدی حاذق اعظم (امریکا)؛ علی حاوی (فرانسه)؛ مینا حریری (فرانسه)؛ علی حسین خانی (بریتانیا)؛ لیدا حسینی‌نژاد (هلند)؛ مجید حقی (فنلاند)؛ شهره حقیقت (فرانسه)؛ محمد رضا حیدری؛ محمود خادمی (آلمان)؛ علی خاقانی (کانادا)؛ جعفر خسروی (آلمان)؛ خسرو خسروی؛ هوشنگ خوش سرور (اطریش)؛ بهرنگ خوشنود؛ حمید دادیزاده (کانادا)؛ شهلا دباغی (سوئد)؛ آرامش دوستدار (آلمان)؛ حسین دولت آبادی (فرانسه)؛ شهناز ذوالفقار (فرانسه)؛ مجتبی راجی (آلمان)؛ مسعود راد (آمریکا)؛ پروانه رادمرد؛ نستور رخشانی (فرانسه)؛ بهرام رحمانی (آمریکا)؛ مرتضی رفیعی (فرانسه)؛ مسعود رودسری (آمریکا)؛ عباس رهبر (کانادا)؛ بهنام زندی؛ ماندانا زندیان؛ حمید زنگنه (آمریکا)؛ هوشمند ساعدلو (فرانسه)؛ سبحان سالاری (استرالیا)؛ ایرج سبحانی (فرانسه)؛ نازنین سبزاندیش (هلند)؛ داوود سرفراز؛ یوسف سلطانی (سوئد)؛ کامبیز سلطانین (آمریکا)؛ آزاده سلیمانی (سوییس)؛ ماشالله سلیمی (آلمان)؛ ژیلا سیاسی ( آلمان)؛ مهرداد سید عسگری؛ بهروز سیمائی(کانادا)؛ بیژن سینا (آلمان)؛ سعید شاهسوندی (آلمان)؛ کیوان شایان (آمریکا)؛ مسعود شب افروز؛ مهدی شفاالدین (سوئیس)؛ منوچهر شفائی (آلمان)؛ مهین شکراله پور (فرانسه)؛ عباس شکری (نروژ)؛ حسن شمس (آلمان)؛ محمد حسین شمسایی (ایران)؛ پرویز شوکت (آمریکا)؛ محمد شهابی (آلمان)؛ افسر شیرازی (بلژیک)؛ روزبه شیخ زنوز (آمریکا)؛ بانو صابری (آمریکا)؛ حسن صالحی (ایران)؛ سیمین صبری (نروژ)؛ ضیاء صدرالاشرافی (کانادا)؛ عزیز صدرائی (نروژ)؛ علی صدرزاده (آلمان)؛ حسین صدیقی؛ شهلا صفایی (آلمان)؛ یعقوب(ی.) صفایی (آلمان)؛ کاظم صفوی ( آلمان)؛ محمد صنیع (انگلستان)؛ رضا طالبی (سوئد)؛ فرح طاهری؛ کوروش طاهری (سوئد)؛ شیرین طبیب زاده (آمریکا)؛ حمیدرضا ظریفی نیا (بریتانیا)؛ عباس عاقلیزاده (آلمان)؛ احمد عبادالهی (کالیفرنیا)؛ فریدون عباسی (انگلستان)، غلام عسگری (بلژیک)؛ نادر عسگری (آمریکا)؛ حسام عطارزاده طوسی (آمریکا)؛ مریم عظیمی؛ رضا علامه زاده (هلند)؛ شهره علی اکبری (آلمان)؛ ثریا علیمحمدی (فرانسه)؛ گلناز غبرایی (آلمان)؛ مهرداد فتحی (پاریس)؛ سهیل فروزانی (آمریکا)؛ مسعود فروزش راد (هلند)؛ سیامک فرید (بلژیک)؛ ماری لادیه ـ فولادی (فرانسه)؛ مهرنوش قاسمی (کانادا)؛ وجیه قاسمی (فرانسه)؛ پروانه قاسمیان (ایران)؛ بیژن قانونی (آلمان)؛ حمید قانونی (آلمان)؛ سوسن کاظمی (آمریکا)؛ رضا کاظمیان (سوئد)؛ سمانه کریم زاده (بریتانیا)؛ اردوان کریمی (نروژ)؛ رضا کریمی (سوئد)؛ احمد کریمی حکاک (آمریکا)؛ مهرشاد کلینی (دانمارک)؛ شقایق کمالی(اتریش)؛ جمشید کوثری (شیکاگو)؛ کمال کوشان؛ محمود کویر(انگلستان)؛ هرموز کِی (فرانسه)؛ سیروس کیوانی؛ عاطفه گرگین (فرانسه)؛ کوروش گلنام (سوئد)؛ علی لاریمی (آلمان)؛ محمد لاسَکی (سوئد)؛ بهزاد لاهورپور (هامبورگ)؛ حسن لباسچی؛ محمد متین (آلمان)؛ اکبر محبتی زاده؛ بهمن محمدی چاهکی (آلمان)؛ ضرغام محمودی (آلمان)؛ منوچهر مختاری(آلمان)؛ منیژه مرعشی (آمریکا)؛ عبدالجلیل مستشاری (ایران)؛ فریدون معزی مقدم (فرانسه)؛ بهروز مقدم (کانادا)؛ محمد مکّی (آلمان)؛ احمدملکی (فرانسه)؛ امیر ممبینی(سوئد)؛ کاوه منشئی (آلمان)؛ نوشین منوچهری (بریتانیا)؛ محمد موسوی (سوئد)؛ عبدالله مولوی (امارات متحده عربی)؛ فرشته مولوی (کانادا)؛ مهران مولوی فر (بریتانیا)؛ رضا مهاجر؛ امیرحسین مهدی ایرایی (نروژ)؛ بیژن مهر؛ نیکی میرزایی (سوئد)؛ میترا میرشکاری (آلمان)؛ صادق ناحومی (سوئیس)؛ مهدی ناظر؛ محمدرضا نامور یگانه (آمریکا)؛ شکوه نجم آبادی (فرانسه)؛ ناهید نصرت (آلمان)؛ برنارد نظریان (انگلستان)؛ پریچهر نعمانی (ایران)؛ فرهاد نعمانی (فرانسه)؛ ناهید نعیمی (انگلستان)؛ محسن نکومنش فرد (سوئد)؛ شهریر نواختر (کالیفرنیا)؛ احمد نوجوان لاهیجی (آلمان)؛ فیروزه نوری (آمریکا)؛ مریم نوری (آلمان)؛ محمد نیک سرشت (سوئد)؛ محمدرضا نیکفر(آلمان)؛ رامین نیکو (هلند)؛ مرتضی نیکی (کانادا)؛ حمید رضا واشقانی فراهانی (ایران)؛ احمد وحدت خواه (لندن)؛ مهدی وزیری (آلمان)؛ احمد هاشمی (ترکیه)؛ بهارک هبی (کانادا)؛ حمید هوش‌ور (آمریکا)؛ محسن یلفانی (فرانسه).
41- اتحاد برای پیشبرد سکولار دموکراسی در ایران – اُرنج کانتی؛ 42- انجمن چهره ایرانی وین؛ 43- انجمن دفاع از دمکراسی در ایران – جنوب کالیفرنیا؛ 44- کانون خاوران؛ 45- جبهه ملی ایران – آمریکا (بوستون، کالیفرنیا، واشنگتن)؛ 46- جبهه ملی ایران – اروپا (آلمان، بلژیک، هلند، قبرس)؛ 47- شورای پناهندگان ایرانی – برمن؛ 48- فراکسیون جمهوری‌خواهان آزاد ایران – آلمان، 49- کانون ره اورد آخن – آلمان؛ 50- گروه پزشکان و کادر پزشکی ایرانیان مقیم اتریش مدافع حقوق بشر.
گردآوری امضا ادامه دارد. نام و نام خانوادگی و کشور محل سکونت خود را به وسیله ایمیل زیر برای ما بفرستید :
laghve.edam@gmail.com


امضاهای جدید تا تاریخ بیست و پنجم دسامبر 2013 :
وحید آبان (سوئد)؛ کیوان آرامش (هلند)؛ حنا آزاد (ایران)؛ سهیل آصفی (آلمان)؛ آیدا ابروفراخ؛ احمد احمدی (ایران)؛ داریوش احمدی؛ حسین اسدی (آلمان)؛ عیسی اسکندری؛ فریده اسکندری (ایران)؛ غلامعلی امیرابراهیمی (آلمان)؛ بهزاد امیری (هندوستان)؛ شهره بزرگی؛ سهراب بهداد (آمریکا)؛ روجا بندری (آمریکا)؛ رسول بوئینی (کانادا)؛ فتح الله بی‌نیاز (ایران)؛ فرامرز پاکزاد (آمریکا)؛ داوود پناه (فرانسه)؛ سپیده پورآقایی (فرانسه)؛ ژاله پیرنظر (آمریکا)؛ بهشاد تجمل ایران)؛ نوشین تمجیدی (سوئد)؛ هوشنگ ثابتیان؛ محمد ثانی (ایران )؛ همایون جبارزادگان (سوئد)؛ امان جلیلیان (آمریکا)؛ خسرو حائری (سوئد)؛ ابوالحسن حاتمی (ایتالیا)؛ منیره حاجیان سه پله (آمریکا)؛ سیما حُب وطن (سوئیس)؛ عثمان حسین زاده (سوئد)؛ فروغ حکیمی (انگلستان)؛ کاوه خرمیان (ایتالیا)؛ جعفر خسروی (آلمان)؛ ناهید خیرابی(ایران)؛ شهریار خیرالامور (آمریکا)؛ توفیق داننده (دانمارک)؛ مرتضی داور (سوئد)؛ پروین دیده کار (ایران)؛ سمیرا دیده کار (ایران)؛ سعید دیده کار (ایران)؛ سهیل دیده کار (ایران)؛ محمد رضا راعی؛ آفاق ربیعی‌زاده (ایران)؛ ایرج رجبی (امریکا)؛ میعاد رحیمی (اوکراین)؛ محمد رضا رقابی؛ حسن رضایی (آلمان)؛ آزیتا رضوان (آمریکا)؛ اشکان رضوی (ایران)؛ رسول رضوی (آلمان)؛ محمد زاهدی (بلژیک)؛ مجید زربخش (آلمان)؛ عباس زرین (فرانسه)؛ حسن زهتاب (سوئد)؛ فاطمه سرحدیزاده (ایران)؛ کیانوش سنجری؛ لیلا سیف‌اللهی (کانادا)؛ مریم سینایی (انگلستان)؛ ابوالفضل شانسی (آمریکا)؛ روح الله شجاع (آلمان)؛ بهزاد شمس (آلمان)؛ رویا شمس (آمریکا)؛ کاوه شیرزاد (فرانسه)؛ عباس صارم اصلانی ( آلمان)؛ احمد صبوری (آمریکا)؛ امیرعباس صدقی زاده (ایران )؛ یوسف صدیق (آمریکا)؛ حسین صفا (دانمارک)؛ جمال صفری؛ بهزاد صمیمی (آلمان)؛ مهرداد عارفانی (بلژیک)؛ بهرام عباسی؛ مزدک عبدی پور (آلمان)؛ حمید عروجی (فرانسه)؛ فریبا عزتیان (ایران)؛ دینا عزیزیان (ایران)؛ مینا عزیزیان (ایران)؛ فریدون علوی (آمریکا)؛ منوچهر فاضل (آلمان)؛ مریم فاروقی (آلمان)؛ مهرداد فتحی؛ کاظم فرج الهی (ایران)؛ فاطمه فرهنگ خواه؛ فرامرز فهیمی (آلمان)؛ کامبیز قائم مقامی (آمریکا)؛ مایک کریمی؛ محمود کریمی (انگلستان)؛ پروین کلانتری (فرانسه)؛ حسن کلانتری؛ حسین کِندی (آمریکا)؛ ابوالفضل کوثری (آمریکا)؛ هیوا کوردستانی (عراق)؛ آرش کیا (آمریکا)؛ حسین لاجوردی (فرانسه)؛ اسماعیل لیاقت (آلمان)؛ محمد مبینی (کانادا)؛ یوسف مجاب (اتریش)؛ داریوش مجلسی؛ ابراهیم خلیل مجیدیان؛ سپیده مجیدیان (ایران)؛ میترا مجیدیان (ایران)؛ مجید مختاری (نروژ)؛ عباس مرادی (کانادا)؛ بهمن مقصودلو (آمریکا)؛ صفیه ملکی؛ عبدالله مولوی (امارات متحده عربی)؛ محمدعلی مهرآسا (آمریکا)؛ فهیمه میانجی (کانادا)؛ مهران میرفخرائی (ایتالیا)؛ زری میشِک؛ پروانه میلانی (ایران)؛ فاطمه میلانی (ایران)؛ مهین میلانی (ایران)؛ نسرین ناصری (هلند)؛ شکوه نجم آبادی (فرانسه)؛ احمد نور محمدی آبادچی (ایران)؛ مرضیه نوری (ایران)؛ گیتی نیوبی (انگلستان)؛ کاظم وفائیان (سوئد)؛ مرضیه وفامهر (ایران)؛ مریم وفامهر (ایران)؛ ژینوس همایون (آمریکا)؛ امیر هوشمند ممتاز (آمریکا)؛ اکبر یادگاری (آلمان)؛ بهزاد یعقوب پور.

51- انجمن تئاترایران و آلمان. 52- ایران اس او اس (IranSOS). 53- جنبش دانشجویان و جوانان آزادیخواه جنوب ایران. 54- جبهه ملی ایران در خارج از کشور. 55- همبستگی برای دموکراسی وحقوق بشر در ایران 56- موسسه مدنی و آموزشی شهروندیار.

گردآوری امضا ادامه دارد. نام و نام خانوادگی و کشور محل سکونت خود را به وسیله ایمیل به این آدرس بفرستید:

laghve.edam@gmail.com 

خون فرزندانمان را معامله نخواهیم کرد

مادران پارک لاله

روز جمعه، برای گرامی داشت یاد مصطفی کریم بیگی و دیگر جان باختگان، گروهی از خانواده ها و فعالین سیاسی در گورستانی دور در شهرک وحیدیه شهریار گرد هم آمدند ...



مادران پارک لاله: روز جمعه ششم دی ۹۲، برای گرامی داشت یاد مصطفی و دیگر جان باختگان، همگی در گورستانی دور در شهرک وحیدیه شهریار گرد هم آمدیم. تعداد زیادی از خانواده های جان باختگان و یاران و همراهانی چون مادران پارک لاله، زندانیان سیاسی از جمله: دکتر محمد ملکی، ژیلا کرم زاده مکوندی، آرش صادقی و از جان به در بردگان کهریزک، ... و آشنایان و فامیل و دوستان این خانواده محترم و آزاده آمده بودند. امسال حضور مادران و خانواده جان باختگان از سال های قبل پررنگ تر بود، بخصوص خانواده هایی که در سال های قبل حضور نداشتند، شور و امید بیشتری به مراسم یادبود می داد. نیروهای امنیتی و اطلاعاتی نیز با لباس فرم و لباس شخصی حضور یافته بودند، ولی حاضرین توجهی به آنها نداشتند و کار خود را می کردند.

مصطفی کریم بیگی یکی از کشته شدگان در اعتراضات ششم دی ماه ۱۳۸۸ در روز عاشورا بود. او در حوالی خیابان نوفل لوشاتو از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت. خانواده وی می گویند پیکر او کالبد شکافی شده و اثر گلوله در پیشانی‌اش مشهود بوده است. هم‌چنین با وجود سکونت او در تهران، ماموران امنیتی اجازه دفن او را در شهر تهران ندادند، به همین خاطر خانواده اش مجبور شدند او را هنگام غروب آقتاب در شهریار کرج دفن کنند.

مراسم با صحبت های پرشور شهناز اکملی، مادر دلیر مصطفی و صدای جان باختگان سال ٨٨ شروع شد. او نامه ای با این مضمون به پسرش نوشته بود: "مصطفی جان، یادت هست پیراهن آبی ات را بسیار دوست داشتی؟ حالا پیراهن خاک بر تن توست... پیراهن آزادی خواهی... فرزندم! تو بیتی موزون در بین کلمات سپید روزگار شدی... ترجیع بند رسایی در ادبیات آزادی. زمستان است، شهر از برف سفید پوش است، اما وقتی از ولی عصر می گذرم، ولی عصر سبز است... پل کالج سبز است... خیابان انقلاب سبز است... آزادی سبزتر است! ... می رسد روزی که از کوچه ای بگذرم که هم نام تو باشد و در آن روز تمام مردم شهر آزادی را به یاد می آورند و می دانند، گرچه روزی گلدان شکست اما گل هم چنان پابرجاست. مصطفی جان، آزادی انگار همه مفهوم نبودن توست. مصطفی، این روایتی سوزناک از نبودنت نیست یا که مرثیه ای برای جوانی ات...، این پیام امید و دلاوری است که از زبان قلب همه مادران شهدا جاری می شود.
این بانگ نه بانگی است که از یاس برآید/ حلقوم « امید » است که با جامه دران است".
شهناز اکملی از همه کسانی که از راه دور آمده بودند، تشکر کرد و از خانواده ها و شرکت کنندگان خواست که صحبت کنند.

پس از او دکتر ملکی پیرامون کارزار لغوگام به گام اعدام صحبت کرد. ایشان از حاکمیت که می کشد و مردمی که سکوت می کنند، گله کرد. پس از دکتر ملکی، مادر علی حسن پور، پدر میثم عبادی، مادر سهراب اعرابی، مادر علیرضا صبوری، مادر سعید زینالی، خواهر افشین اصانلو و مادر مقاوم ستار بهشتی و دیگر عزیزان یاد مصطفی کریم بیگی را گرامی داشتند. مادر ستار از کل قوه قضاییه و حاکمیت شکایت داشت که چرا به جای معرفی آمران و قاتلان فرزند خود و دیگر خانواده ها به آنها پیشنهاد دیه داده اند. مادر ستار گفت: "من خون ستارم را با هیچ پولی معامله نخواهم کرد".
ژیلا کرم زاده مکوندی نیز شعری به یاد مصطفی و تمامی جان باختگان راه آزادی خواند. خواهر شهرام فرج زاده هم جزو آخرین مهمان ها بود که جمع ما پیوست.

آخرین فردی که کنار شهناز اکملی ایستاد و صحبت کرد، منصوره بهکیش بود. کسی که ۶ نفر از اعضای اصلی خانواده اش را از سال های ۶۰ تا ۶۷ کشتند و همواره صدای دادخواهی خانواده خودش و دیگر خانواده ها بوده است. وی یاد مصطفی و تمامی جان باختگان راه آزادی و برابری و عدالت را گرامی داشت و یادی نیز از مادر خواهر و خواهر پیمان عارفی کرد که به خاطر تبعید پیمان به شهری دور، مجبور به رفت و آمد راهی طولانی بودند و در راه کشته شدند. او با بغضی در گلو ادامه داد: ظلمی که به این خانواده رفت، سی سال آزارهای حکومت بر ما خانواده ها را جلوی چشم ام آورد. آسیب های وارده حکومت تنها به زندانیان و کشته شدگان محدود نمی شود، بلکه تمامی خانواده ها را نیز در بر می گیرد. چرا باید زندانیان را به مکان های دور از محل زندگی شان بفرستند تا خانواده ها برای یک دیدار کوتاه ساعت ها در راه باشند و عاقبت هم شاهد چنین آسیب های جبران ناپذیری باشیم. عزیزان ما چه آنهایی که در خیابان یا در زندان ها کشته شدند همه آزادی خواه بودند و برای برابری و برقراری عدالت تلاش می کردند. ما نیز تا زمانی که تمامی مسوولان این جنایت ها در دادگاه های علنی و عادلانه محاکمه نشوند، از پای نخواهیم نشست. حاضران نیز با فریادهای در گلو مانده او را همراهی می کردند.

مراسم چهارمین سالگرد مصطفی بنا به درخواست مادر مصطفی با خواندن دسته جمعی سرود یار دبستانی که آهنگ مورد علاقه پسرش بود، به پایان رسید. یادش گرامی باد.
شهناز اکملی و سایر اعضای خانواده مصطفی کریم بیگی با رویی گشاده، همه خانواده ها و دوستان و یاران را برای نهار به رستورانی در همان حوالی دعوت کردند. مهمان ها نیز این خانواده دادخواه را همراهی کردند و مانند یک خانواده صمیمی دور هم نشستند و با امید به فردایی روشن و ساختن دنیایی انسانی که کشتار و آزار و شکنجه پایان یابد و ستم کاران پاسخ گوی اعمال خود باشند و مردم در صلح و آرامش زندگی کنند، شهریار را ترک گفتند.
یاد و راه تمامی رهروان آزادی و عدالت و برابری انسان ها گرامی باد!
 www.akhbar-rooz.com 
يکشنبه  ٨


Wednesday 18 December 2013

آسیب دیدگان خشونت های دولتی 4- خانم پروانه میلانی


گفت و گوی سایت مادران پارک لاله با آسیب دیدگان خشونت های دولتی در جمهوری اسلامی ایران برای کمک به کشف حقیقت، هموار کردن مسیر دادخواهی و برقراری عدالت
گفت و گو با خانم پروانه میلانی، شاعر و از خانواده های جان باختگان دهه شصت که برادرشان رحیم در زمان شاه زندانی بود و آزاد شد و در مهر سال 1360 بازداشت و پس از یک ماه شکنجه اعدام و در خاوران مدفون شد.  
از شما تقاضا داریم به پرسش های زیر پاسخ دهید.
1- اگر امکان دارد خودتان را معرفی کنید و کمی از خودتان و شرایط زندگی خود و خانواده بگویید.
ج- من فاطمه (پروانه) میلانی، تحصیلات ام دیپلم و دارای یک خانواده چهار نفره، شامل خودم، شوهرم و دو فرزند دختر هستم که متاسفانه پس از کشته شدن برادرم در دهه 60، دختران ام به علت داشتن یک دایی به قول آنها ضد انقلاب از کار اخراج شدند و جلای وطن کرده و به کشور کانادا پناهنده شدند. خودم علی رغم اینکه دیپلم دارم، با خودآموزی توانستم زبان انگلیسی را بیاموزم و دو کتاب روانشناسی به نام­های " رویاها و رشد شخصیت" و" روانشناسی تخیل" را ترجمه کنم. ضمنا عضو کوچکی از کانون نویسندگان ایران نیز هستم.
زمانی که بر سر مزار برادرم در خاوران حضور می یافتم، وقتی به کشتار دسته جمعی باقی مانده گروه ها برخوردم، احساس کردم از این همه خانواده های داغدار، هیچ کس وجود ندارد که از آنها دلجویی و استمالت کند که چنین فرزندان تحصیل کرده و رشیدی به جامعه تحویل داده اند و متاسفانه با قهر حاکمیت به خاک و خون غلطیده اند، تصمیم گرفتم با طبع شعری که در خود سراغ داشتم و با سرودن اشعاری دلجویانه و حماسی، زخم آنها را التیام بخشم و به این ترتیب من شاعر و مدیجه سرای این خانواده ها شدم. من در یک خانواده 5 نفره به دنیا آمدم که شامل پدر، مادر، خواهرم، برادرم و خودم بود. هنگامی که برادرم رحیم میلانی را کشتند، بر اثر ضربه هولناکی که بر همه ما به ویژه مادرم وارد آمد، ایشان پس از چندی دچار دو بیماری صعب العلاج آرترید روماتویید و پارکینسون شد. من و خواهرم به کمک یکدیکر مادر را مدت­ها در منزل خود نگهداری می­کردیم تا اینکه  مادر دچار زخم بستر شد و کنترل ادرار و مدفوع خود را از دست داد و به علت کمبود درآمد و نبود امکانات مناسب خانواده برای نگهداری ایشان در منزل، ما ناچار شدیم او را در آسایشگاه سالمندان بستری کنیم و هم اکنون در سن 95 سالگی هم چنان در آسایشگاه بسر می برد.
2- چگونه با مسایل سیاسی یا اجتماعی آشنا شده اید؟
ج- برادر من در رژیم گذشته دانشجوی مهندسی شیمی دانشگاه صنعی آریامهر سابق و شریف امروز و از فعالین دانشجویی بود. او در سال 1351 دستگیر و به مدت سه سال دوران محکومیت خود را در زندان قصر و قزل حصار گذراند. در آن دوره ما هر هفته یک روز به ملاقات او می رفتیم و در رفت و آمد به زندان های مختلف در جریان دادخواهی زندانیان سیاسی قرار می گرفتیم و این گونه بود که من با مسایل سیاسی آشنا شدم.
3- چه افرادی از خانواده شما مستقیم یا غیر مستقیم قربانی خشونت دولتی شده اند؟ این خشونت ها چه تاثیری بر زندگی شما و خانواده شما داشته است؟ 
ج- از خانواده ما برادرم مستقیما و ما غیرمستقیم قربانی خشونت دولتی شده ایم. این خشونت ها تاثیر مخربی بر زندگی تک تک اعضای خانواده ما داشت.
4- اگر خودتان یا اعضای خانواده به طور مستقیم آسیب دیده اید، لطفا موارد از جمله بازداشت، شکنجه، اعدام، قتل خیابانی، اخراج از کار و محل تحصیل، ممنوع الخروجی یا ترک اجباری کشور و ... را با توضیح بیان نمایید.
ج- بر ما آسیب های روحی زیادی وارد کردند و سختی های بسیاری کشیدیم. پس از کشتار سال 67، جمعه نزدیک به دهم شهریور هر سال مراسم سالگرد برگزار می شد و من هم می رفتم، پس از بازگشت به خانه آقای کاتوزیان از رادیو آزادی با من تماس می گرفتند و من هم اتفاق هایی که در خاوران رخ داده بود را گزارش می کردم و ایشان نیز این گزارش را از رادیو آزادی همان روز پخش می کردند. در پی این مصاحبه ها، دو بار از وزارت اطلاعات به من تلفن شد و دفعه دوم مرا به وزرات اطلاعات در خواجه عبدالله انصاری احضار کردند. باری دیگر به در خانه ما آمده بودند و سراغ مرا گرفتند، همسرم دم در رفته بود، به او گفته بودند ما از اداره گذرنامه آمده ایم. سوال هایی کرده بودند که همسرم گفته بود این سوال ها هیچ ربطی به اداره گذرنامه ندارد. همسرم کارت آن ها را خواست و روی کارت نوشته بودند:" تجسس برای افراد مشکوک". من آن موقع در تهران نبودم و بعد ساکی برای خود آماده کردم که اگر سراغ ام آمدند، آماده باشم که دیگر سراغ من نیامدند، ولی باز سال بعد که مصاحبه کردم مرا تلفنی احضار کردند. به دلیل این شرایط و فشارها بر خانواده، دو دخترم ناچار به ترک وطن شدند. بعد از داستان قتل های زنجیره ای به من تلفن زدند و یکی دو بار که گوشی را برداشتم، در پس زمینه قران پخش می شد و می گفتند:" توی خیابان نیایی، ما تو را می کشیم". هر بار که به خیابان می رفتم، نگران بودم و همسرم مرا همراهی می کرد. یک بار مطلب دکتر می رفتم، در کوچه باریکی یکی با موتور خاموش کیف ام را از روی دوش ام قاپید و می خواست در برود، ولی چون کیف ام حصیری بود، به بند پالتوی من وصل شد و همین طور مرا روی خیابان می کشید و من فریاد می زدم، بالاخره موتوری کیف را گرفت و رفت. در حالی که از دست ام خون می چکید و داد می زدم، یکی از همسایه ها بیرون آمد، بالاخره به همسرم خبر دادند و مرا به دکتر بردند و دست ام را پانسمان کردند و آمپول کزاز زدند. من در حالت شوک بودم و یک ماه در آسایشگاه روانی بستری شدم. همسرم پیش خانم کار رفت و قضایا را گفت، ایشان گفته بود، کسی که کیف ایشان را زده امنیتی بوده است. همسرم به اداره آگاهی می رود و جریان را می گوید ولی آنها گفته بودند:"موتوری را پیدا کنید تا ما ترتیب اش را بدهیم".
 5- اگر افرادی از خانواده شما در سی و چهار سال گذشته توسط عوامل دولتی در جمهوری اسلامی کشته شده اند، لطفا در مورد چگونگی و نحوه خبر رسانی به شما، نحوه تحویل گرفتن یا نگرفتن جنازه، نحوه اطلاع یابی از محل دفن و چگونگی مدفون شدن او و اینکه امکان برگزاری مراسم آزادانه در گورستان یا در منازل داشته اید یا خیر، توضیح دهید.
ج- وقتی برادر من کشته شد، آن زمان ما برای خبر گرفتن از او به لوناپارک مراجعه می کردیم و هر بار با وجودی که می دانستیم برادرم در زندان اوین بسر می برد، مامورین می گفتند ما از او خبری نداریم. لازم به یادآوری است که برادرم متاهل بود، اما فرزندی نداشت ولی همسر برادرم را هم زمان با رحیم دستگیر کردند. بنابراین مادر خانم او هم برای خبر گرفتن از دخترش به همان لوناپارک مراجعه می کرد. تا آنکه یک روز مادر زن برادرم به ما خبر داد که در مراجعه به لوناپارک چند کلمه ای بر روی بریده یک تکه روزنامه نوشته و به او دادند. ما آن را گرفتیم و در نهایت خوش خیالی به مادرم گفتم مثل اینکه می خواهند به ما ملاقات بدهند. یک ساک کوچک درست کن که حاوی مقداری پول، لباس و مایحتاج اولیه او باشد تا فردا به اتفاق مادر زن رحیم و شوهرم به دیدار رحیم برویم. اما مادر هم چنان غم زده بود و نمی دانم چرا من این همه خوشبین بودم. به هر حال راهی زندان اوین شدیم، وقتی به آنجا رسیدیم و ماشین را در پارکینگ روبروی زندان پارک کردیم، دیدم صف طویلی جلوی یک باجه کوچک تشکیل شده است. من با تکه روزنانه ای که بر روی آن نوشته شده بود" حاج آقای رمضانی جواب آورده اند نامه را شما بدهید!!!"، در انتهای صف ایستادم، وقتی نوبت من شد به پاسدار بچه سالی که پشت باجه ایستاده بود بریده روزنامه را دادم. او از من پرسید چه نسبتی با زندانی دارید، گفتم من خواهرش هستم گفت برو ته صف، وقتی آمدم به ته صف فکر کردم چرا مرا مجددا به ته صف فرستاد، اما باز هم با کمال ناباوری چیزی دستگیرم نشد. وقتی مجددا به جلوی گیشه رسیدم، همان سوال را کرد و من هم همان پاسخ را دادم و این بار نیز گفت برو ته صف، اینجا بود که به شوهرم گفتم نمی دانم چرا مرا مرتب به ته صف می فرستند. ایشان کاغذ پاره را از من گرفتند و در صف ایستادند تا نوبت شان رسید. در بازگشت از جلو باجه شوهرم را بسیار رنگ پریده و پریشان حال دیدم. وقتی به من رسید پرسیدم چه می گویند؟ شوهرم آهسته در گوش من گفت رحیم را کشته اند و گفته اند حق برگزاری هیچ گونه مراسمی را نیز ندارید. اما بهتر است قضیه را در اینجا به مادر نگوییم. من بسیار برآشفته شده و گفتم اتفاقا لازم است همین جا به مادر بگوییم و با صدای بلند فریاد زدم "مادر رحیم را کشتند". مادرم با شنیدن صدای من خود را به خاک انداخت، نمی دانم هیچ گاه منظره سر بریدن یک مرغ را دیده اید؟ وقتی مرغ را روی خاک رها می کنند آنقدر پرپر می زند تا جان از بدنش خارج شود. مادر من روی خاک افتاد و گویی پرپر می زد و گریه و فریادش را به آسمان بلند کرده بود ولی من اصلا نمی گریستم، فقط فریاد می زدم. "از شاه عبرت نگرفتید، به زودی به همان سرنوشت گرفتار خواهید شد". من خیلی داد و فریاد زدم و اعتراض کردم، اما در مقابل تمام این فریادها و پرسش های ما پاسخ آنها فقط سکوت بود و سکوت!
سپس به اتفاق مادرم به طرف ماشین حرکت کردیم، من داد می زدم ولی نمی توانستم گریه کنم هنگامی که به ماشین نزدیک شدیم به ناگهان کسی مرا از پشت گرفت، برگشتم به بینم که کیست دیدم یکی از همکاران سابق اداریم است. ایشان به من گفتند شما پشت فرمان ننشین و خودش پشت فرمان نشست و همگی به خانه برگشتیم. وقتی به خانه رسیدیم، دیدیم خانه در محاصره عده ای موتور سوار ریشوی حرب اللهی است. در منزل، مادرم خود را به زمین و زمان می کوفت و ضجه می کرد(مادرم روزها ضجه می زد و شبها با آمپول های خواب آور او را می خواباندیم. وقتی شوهرم پرسیده بود که جسد او کجاست؟ گفته بودند به بهشت زهرا مراجعه کنید، ضمنا گفته بودند برای گرفتن وصیت نامه همان روز به زندان مراجعه کنید، بعد از ظهر خواهرم به اتفاق شوهرم به زندان مراجعه کردند و وقتی خواهرم گفته بود که یادگارهای او را که عبارت از یک ساعت مچی و عینک اوست به ما بدهید. آنها گفته بودند:" اموال آن ملعون مصاده شده است". ما وقتی به بهشت زهرا مراجعه کردیم مسوول مربوطه دفتری را گشود که در آن دفتر شهادت برادرم هفتم آبان ذکر شده بود و علت مرگ را هم اصابت گلوله نوشته بودند. آنجا به ما گفتند باید بروید به جاده خراسان محلی به نام خاتون آباد وجود دارد که کشته شدگان در آنجا مدفونند و روی دیوار این گورستان با زغال شماره گذاری شده است. شما شماره 69 را بگیرید، 13 قدم به جلو بردارید، قبر برادرتان را پیدا می کنید. ما رفتیم و همان کار را کردیم و بر سر خاک اش نشستیم و آن جا را گل باران کردیم. وقتی قبر را به صورت تقریبی پیدا کردیم، کارگری با یک کیسه سیمان بردیم و گفتیم خاک های رویی را بکند و سیمان روی آن بریزد. پس از آن ما هر جمعه با ماشین من، گاهی به اتفاق شوهر و گاهی به اتفاق خواهرم گل می خریدیم و به زیارت مزار برادرم می رفتیم. اوایل بسیار تنها بودیم و خواهران زینب و برادران پاسدار مسلح بسیار اذیت مان می کردند. رفته رفته جمعیت مان بیشتر شد و هر سال به برگزاری مراسم یادبود عزیز از دست رفته می پرداختیم و عده زیادی از همان خانواده هایی که در گورستان با آنها آشنا شده بودیم دعوت می کردیم و می آمدند. در ابتدا دیدیم که روی دیوار سیمانی گورستان نوشته اند " لعنت آباد". ما آنجا را خاوران نامیدیم و من سرودی برای خاوران ساختم و روی نوار ضبط کردم و هم اکنون به صورت سی دی در اختیار دارم. از آن زمان ما آسیب های بسیاری دیدیم و دچار بیماری های مختلف شدیم که بدترین آن افسردگی بود و دختران مرا از کار اخراج و ناچار به ترک اجباری از کشور شدند.
در ابتدا با تمام تهدیدها و آزار و اذیت ها باز هم می توانستیم در گورستان یا در منازل مراسم برگزار کنیم و همه مان نیز این کار را می کردیم، اما از چند سال پیش به این سو، فشارها بیشتر و بیشتر شده است و حتی برای برگزاری مراسم در منازل نیز در امان نیستیم.
6- آیا تا به حال برای شرکت در مراسم یادبود کشته شده خود یا دیگر آسیب دیدگان تهدید یا بازداشت شده اید؟ اگر بلی، لطفا توضیح دهید.
ج- خیر.
7- اگر زندانی داشته اید، لطفا در مورد علت و نحوه بازداشت و شرایط بازجویی و زندان و دادگاه او بگویید. تا چه میزان امکان آن فراهم بود که از نحوه بازجویی و محاکمه عزیزان تان با خبر شوید؟
ج- تنها برادرم و همسر او را به زندان بردند و تاریخ بازداشت آنها 6 مهر 1360 و کشته شدن برادرم هفتم آبان همان سال بود یعنی بیش از یک ماه به او فرصت نداده بودند، اما همسرش به مدت 7 ماه در زندان بود و سپس آزاد شد. از شبی که رحیم را بردند، به ما ملاقاتی ندادند تا آن که خبر شهادت او را به ما دادند. ما هر روز به لوناپارک می رفتیم و پیگیر موضوع می شدیم ولی هیچ اطلاعی مبنی بر زنده بودن او به ما نمی دادند. در مورد نحوه بازجویی و محاکمه او نیز به ما هیچ اطلاعی ندادند.
8- به نظر شما چرا بسیاری از خانواده های آسیب دیده و خود آنها تمایل چندانی ندارند که در مورد رنج ها و زخم های خود بگویند و این دردها را در پستوی دل خود نگاه می دارند؟
ج- به گمان من تنها عاملی که باعث می شود خانواده های آسیب دیده این زخم ها و رنج ها را در پستوی دل خود نگاه دارند، ترس و وحشتی است که حاکمان ظلم وجور در دل آنها کاشته اند.
9- به تجربه می دانیم زمانی که آسیبی به ما وارد می شود، تمایل داریم افرادی که به ما آسیبی رسانیده اند، پاسخ گوی اعمال خود باشند. شما چه راه هایی را برای پاسخ گو کردن عوامل دولتی مناسب می دانید؟
ج- در حال حاضر با وجود جمهوری اسلامی، هیچ راه حلی برای پاسخ گو کردن این عوامل وجود ندارد.
10- آیا در اعتراض به نقض حقوق شهروندی خود و خانواده به مراجع دولتی شکایت کرده اید؟ اگر بلی، لطفا در مورد مراحل کار و پاسخی که دریافت کرده اید بگویید. اگر خیر، لطفا دلایل را ذکر نمایید. 
ج- من معتقدم از کسانی که حق و حقوق شهروندی ما را نقض کرده اند، شکایت بردن به خود آنها کاری بیهوده است، ولی در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی در سال 1378 شکواییه ای به دفتر ایشان تسلیم نمودم. این نامه حاوی حق شهروندی ما در مورد نابسامانی های موجود در خاوران اعم از اجازه گذاشتن سنگ گور و کاشتن گل و گیاه و درخت و این که چه کسانی در آن جا دفن شده اند و مشخص کردن قبرهای تک نفره که با خاک یک سان شده بود، به طوری که من قبر برادرم را نمی توانستم پیدا کنم و رونوشت آن را به شورای شهر تهران که رییس آن حجاریان بود و کمیسیون اصل 90 مجلس دادم، اما متاسفانه از هیچ کدام از این نهادها هیچ گونه جوابی دریافت نکردم. تنها یک نامه کوتاه از کمیسیون اصل نود دریافت کردم که نوشته بودند:" موضوع این گورستان از حدود اختیارات اصل نود خارج است". طبق اطلاعی که یافتم خاتمی نیز روی نامه نوشته بود: رییس شورای امنیت ملی، موضوع رسیدگی شود، ولی هیچ پاسخی به ما ندادند. در سال 1381 نامه دیگری با جمعی از خانواده ها به شورای شهر تهران دادیم و رونوشت آن را برای دفتر آقای خاتمی، کمیسیون اصل 90 و خبرگزاری های ایسنا و ایرنا و هم چنین روزنامه های نوروز، حیات نو، ایران و بنیان فرستادیم، ولی باز هم پاسخی دریافت نکردیم. (تصویر این نامه تقدیم می گردد).   
11- آیا تا به حال برای پیگیری آسیب های وارده به اعضای خانواده خود تهدید و بازداشت شده اید؟ اگر بلی، لطفا توضیح دهید.
ج- همان طوری که در بالا گفتم، تهدیدهای تلفنی و احضار به وزارت اطلاعات و بازجویی های آزار دهنده پس از انجام مصاحبه ها با رادیو آزادی در مورد مراسم سالگرد فاجعه ملی سال 67. سوال های آنها عبارت از این بود که شما چرا با رادیو آزادی که یک رادیوی ضد انقلاب است، مصاحبه می کنید یا می گفتند این مصاحبه ها چه نفعی به حال شما یا خانواده های دیگر دارد. من هم می گفتم :"وقتی شما برادر مرا کشتید، من هم دیگر یک ضدانقلاب هستم، یا می گفتم نفع اش این است که پس از مصاحبه های من، شما از بهاییان خواستید که یک دیوار 8 سانتی متری بین گورهای عزیزان ما و بهاییان احداث کنند و دیگر نگران نیستیم که بهاییان جنازه های شان را بر روی عزیزان ما دفن کنند." البته در جریان آشنایی با بهاییان آنان را انسان هایی بسیار شریف و دارای اصول انسانی یافتیم و مطمئن بودیم که آنان چنین کاری را نخواهند کرد، ولی با مرگ هر بهایی و کندن خاکی برای دفن آنها، ما این نگرانی را داشتیم که نکند مرده های شان را بر روی عزیزان ما دفن کنند و به این شکل جسدهای عزیزان ما سر به نیست شود. البته وزارت اطلاعات به کلی منکر احداث این دیوار می شد.
12- آیا در اعتراض به آسیب هایی وارده به خود با دیگر آسیب دیدگان در جمهوری اسلامی همراه بوده اید؟ اگر بلی، لطفا در مورد زمان، چگونگی و مشکلات و پیامدهای آن توضیح دهید.  
ج- بله. یک بار نامه شکایت آمیزی به دفتر سازمان مل در تهران بردم، دوبار هم هنگامی که گالین دوپل فرستاده سازمان ملل برای رسیدگی به وضع حقوق بشر در ایران آمده بود، به اتفاق تعدادی از خانواده ها به دفتر سازمان ملل واقع در میدان آرژانتین رفتیم، اما پیش از آن که بتوانیم گالین دوپل را ببینیم، همه ما را کتک زدند و اسناد و مدارک ما را هم ربودند. بار دوم هم که کاپیتورن برای رسیدگی به وضع حقوق بشر به ایران آمده بود، ما همگی برای دیدار با ایشان در جاده خاوران تجمع کردیم، اما به ناگهان دیدیم که یک مینی بوس پر از خواهران زینب به داخل خیابان منتهی به گورستان خاوران پیجیدند. پرچم مشکی هم از شیشه های مینی بوس بیرون بود و شعار مرگ بر منافق می دادند و می رفتند و ما حدس می زدیم که احتمالا این خواهرها بر سر گورهای عزیزان ما خواهند نشست و خود را به جای خانواده ها جا خواهند زد و از این که فرزندان ناخلف شان به دست جمهوری اسلامی کشته شده اند، ابراز خرسندی خواهند کرد.
هنگامی که فاجعه ملی در سال 67 رخ داد، شعر گونه ای نوشتم و به دست مادرم دادم تا ضمن راه رفتن روی گورهای دسته جمعی خاوران آن را بخواند و ازخانواده ها بخواهد که اگر موافق هستند، روز 5 دی ماه 67 همگی سر ساعت 9 بامداد جلوی در دادگستری جمع شوند. متن کامل شعر را به یاد نمی آورم، اما مضمون آن این گونه بود: آمده ام تا شجاعت تان را وام بگیرم و به چرایی مرگ خونین شما بروم.
من و مادرم پیش از ساعت 9 در اطراف خیابان سور اسرافیل بودیم. هنگامی که جلوی دادگستری رسیدیم ناگهان حدود 80 نفر از مادران و خواهران داغدیده که در همان حول و حوش بودند، همه باهم جلوی دادگستری در صف 4 نفره جمع شدیم. ما نه پلاکارد داشتیم و نه شعار می دادیم. ما در پیاده روی منتهی به کاخ دادگستری تجمع کرده بودیم. در این هنگام گویا آرام آرام خبر به اغیار رسید و پاسداران و کمیته چی ها سر رسیدند، با ماشین های بدون پنجره و پشت و پیش بسته. در واقع با ماشین حمل و نقل زندانیان بودند.
وزارت دارایی درست رو به روی ما و آن دست خیابان بود. کارمندان این وزارتخانه شاهد تجمع ما بودند. کمیته هم بیکار ننشست و جلوی ما حصاری آهنین کشید. البته حصاری نرده ای بود و بعد هم خیابان را از دو سو بستند. پیاده ها به ما نزدیک می شدند و می پرسیدند که چرا اینجا جمع شده اید؟
ماهم داستان کشتار جمعی زندانیان را به آنها توضیح می دادیم و به این ترتیب با عده ای از رهگذران که از همه جا بی خبر بودند، ارتباط برقرار کرده و دست به افشاگری می زدیم و داستان کشتار دسته جمعی فرزندان، پدران، خواهران و مادران مان را به آنها منتقل می کردیم. بعد هم تعداد بیشتری ماشین کمیته آمد. آنها مسلح بودند. یکی از کمیته چی ها که قیافه دریده ای هم داشت، خطاب به جمعیت گفت: هرچه زودتر پراکنده شوید. من که در صف جلو بودم، گفتم تا حالا ما از شما می ترسیدیم . ولی حالا می بینیم که شما از ما می ترسید. همه نوع ماشینی برای ارعاب ما آورده اید. بروید یک تانک هم بیاورید تا تجهیزات تان تکمیل شود. گفت خفه شو! گفتم باشه خفه می شوم. آخر شما از تجمع 80 نفر زن بی سلاح و بی دفاع بسیار ترسیده اید. یکی از پاسدارها که پسرک جوانی بود، به من نزدیک شد و گفت از ما چه می خواهید؟ نامه ای را که یکی از خانواده ها آورده بود، نشانش دادم و گفتم می خواهیم این نامه دادخواهی مان را به دادگستری تسلیم کنیم و رسیدش را بگیریم. بخشی از نامه را خواند و گفت من می برم و به دادگستری می دهم و رسیدش را برایتان می آورم. البته گفته بود همین جا بمانید تا من رسیدش را بیاورم .

ما از ساعت 9 صبح تا ساعت 11 آنجا بودیم. یک ماشین رنو ضمن رد شدن از جلوی صف ما از داخل ماشین فیلم برداری می کرد.گزارش گری هم از رادیو بی بی سی آمد و علت تجمع ما را پرسید. در میان جمع چون من انگلیسی صحبت می کردم، جلو رفتم و رویدادی را که بر سر خانواده ها آمده بود توضیح دادم. بعد هم خبرنگاری از آساهی ژاپن آمد و به او هم توضیح دادم.دیگر می رفت که ساعت 11 شود که کمیته چی ها با قیافه هایی درنده و با تشدد از ما خواستند تا محل را ترک کنیم و به ناگهان دیدیم که ما را با دو ردیف دیوار گوشتی مسلح که در طول صف ما تشکیل داده بودند، محاصره کردند. من در طول صف مان خم شده و به زیر رفته و از همه خواستم که همگی به طرف ترمینال اتوبوس های توپخانه حرکت کنند و خواهش کردم که هیچ کس از این صف جدا نشود وگرنه ما مسئول جان آنها نمی توانیم باشیم.

آری ما به حرکت آمدیم، اما از میان ما دو زن جوان جدا شدند و برای آنکه راه شان را نزدیک کنند به طرف پارک شهر رفتند، که بلافاصله یک بنز کمیته با چند نفر سرنشین به آنها نزدیک شده و صحبت هایی با آنها کردند. البته ما نمی شنیدیم که چه می گویند و چه می شنوند؟ آنها را سوار ماشین کمیته کرده و با خود بردند. در این هنگام مادر آبکناری پیش من آمد و گفت پروانه جان آن دو نفر را بردند. گفتم من که گفته بودم از صف ما جدا نشوید. از دست من در این مورد کاری بر نمی آید. البته قبلا" به همه گفته بودم، اگر از جمع ما کسی را دستگیر کردند و به زندان بردند، ممکن است اتهام بزنند که پشت این حرکت تشکیلاتی است، اما ما می دانیم که این چنین نیست. خود آنها با کشتن بچه ها ما را به هم نزدیک و متشکل کرده اند.
آن دوزن جوان پس از دو ماه به خاوران آمدند و گفتند ما را دو ماه در سلول های جداگانه در اوین نگاه داشتند و هر روز بازجویان از ما می خواستند که نام تشکیلاتی را که شما را سازمان داده بگویید. ما هم می گفتیم عزیزانی که به دست شما کشته شده و در خاک خاوران مدفون اند ما را سازمان داده اند. همان شب گزارش این تجمع از رادیو بی بی سی پخش شد. 

13- آیا شما با این نظر موافقید که می گویند: "افراد آسیب دیده با هر گرایش سیاسی و اجتماعی که باشند، خانواده ها حق دارند بدانند آنها چرا و چگونه کشته شده اند، چه کسانی در قتل آنها سهیم بوده اند، چرا جسد آنها را تحویل نمی دهند، چرا در گورهای بی نام و نشان دفن می کنند و چرا حق برگزاری مراسم آزادانه را از خانواده ها سلب می کنند". لطفا دلایل موافقت یا مخالفت خود را توضیح دهید.
ج- بله من با تمام نظریات شما در بند 13 موافقم. همه این حقوق از آن ماست ولی چه کنیم که با دولتی روبرو هستیم که هیچ حق و حقوقی را برای شهروندان اش قایل نیست.
14- به عنوان یک خانواده آسیب دیده چه انتظاری از جمهوری اسلامی برای پاسخ گویی و برقراری عدالت داشته اید؟ اگر انتظاری داشته اید، لطفا توضیح دهید به چه میزان این انتظارات برآورده شده است.
ج- من از قاتل بهترین فرزندان این ملت چه انتظاری می توانم داشته باشم. جمهوری اسلامی به هیچ وجه نمی تواند عدالت را برقرار کند.
15- آیا در اعتراض به نقض حقوق شهروندی خود به سازمان ها و نهادهای بین المللی شکایت کرده اید؟ اگر بلی، لطفا در مورد مراحل کار و پاسخی که دریافت کرده اید توضیح دهید. اگر خیر، لطفا دلایل آن را توضیح دهید.
ج- خیر.
16- به عنوان یک خانواده آسیب دیده چه انتظاری از نهادها و سازمان های بین المللی حقوق بشری از جمله: گزارشگران ویژه سازمان ملل، عفو بین الملل، فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر و غیرو برای حمایت از خود داشته اید؟ اگر انتظاری داشته اید، لطفا توضیح دهید به چه میزان این انتظارات برآورده شده است.
ج- متاسفانه باید بگویم که این گونه سازمان ها و نهادها چون بازوی اجرایی ندارند، نمی توان انتظار زیادی از آن ها داشت. به یاد داشته باشیم که ما بشر جهان سومی هستیم. ولی این سازمان ها و نهادها هم به وظایف خود در مورد نقض حقوق بشر به هیچ وجه رسیدگی نکردند. آنها نشستند و خوردند و برخاستند.
17- به عنوان یک خانواده آسیب دیده چه انتظاری از سازمان ها و مدافعان حقوق بشر و سازمان های سیاسی ایرانی برای حمایت از خود داشته اید؟ اگر انتظاری داشته اید، لطفا توضیح دهید به چه میزان این انتظارات برآورده شده است.
ج- همان طور که در بالا گفتم، به سازمان ها و مدافعان حقوق بشر و سازمان های سیاسی هیچ گونه امیدی نمی توان بست. از جمله خانم عبادی که جایزه صلح نوبل را برد، ما خانواده های داغدار به دیدارش رفتیم و گفتیم: از شما نمی خواهیم که به دنبال انتقام جویی باشید، از شما انتظار داریم که به عنوان برنده جایزه صلح نوبل حداقل به گورستان خاوران سر بزنید و ببینید که ما چه وضعتی داریم، ولی ایشان حتی این کار را هم نکرد. گروه های سیاسی که فرزندان ما وابسته به آن گروه ها بودند نیز هیچ اقدامی حتی با حرف در جهت تسکین ما انجام ندادند و ما را به حال خودمان رها کردند و هیچ کس از ما نپرسید درد شما چیست.  
18- به نظر شما چه تفاوتی میان جنایتی که چهار سال قبل، ده سال قبل، بیست سال قبل و یا سی سال قبل انجام شده است، وجود دارد؟ به عنوان مثال آیا کشتار خیابانی در سال 88 با کشتن انسان ها به طرق دیگر از جمله در زندان زیر شکنجه یا اعدام و یا ترورهای حکومتی تفاوت دارد؟ لطفا توضیح دهید.
ج- به نظر من جنایات حکومتی از بدو انقلاب تا هم اکنون در زندان ها با کشتار خیابانی در سال 88 تفاوت ماهوی دارد. به این معنا که تکلیف قربانیان سال 88 و کشته شدن آنها در کف خیابان بسیار عریان بود. البته در سال 88 نیز عده زیادی در خیابان ها دستگیر و هنوز نیز در زندان ها بسر می برند و همین زندانیان به عناوین گوناگون بیمار شده و در زندان جان می دهند. به عبار دیگر به جای اعدام، آنها بر اثر شکنجه و بیماری های مختلف و عدم دسترسی به دارو و درمان در زندان می میرند. بهر حال کشتن انسان ها به هر شکلی نادرست و منفور است و حکومت حق ندارد که انسان های معترض را با هر عقیده و مرامی که دارند بکشد و یا به زندان بیاندازد و شکنجه کند. از این نظر کشتن انسان ها با همدیگر تفاوتی ندارد. ولی کشتار سال 88 عریان بود و همه به چشم خود دیدند ولی کشتار زندانیان در خفا انجام می شود.
 19- آیا شما با این نظر موافقید که می گویند: "برخی از اعضای گروه های سیاسی مسلح بوده اند و برخی در ترور حکومتی ها نیز دست داشته اند و برای همین حکومت حق داشته آنها یا وابستگان آنها را بکشد" اگر با این نظر موافقید، آیا آنها حق نداشتند که در دادگاهی عادلانه و علنی محاکمه شوند و از خود دفاع کنند؟ اگر نظر دیگری دارید لطفا توضیح دهید.
ج- البته بعضی از گروه های سیاسی مسلح بودند و برخی در ترور حکومتی ها از جمله امامان جماعت دست داشته اند، اما حکومت می بایستی با آنان به گونه ای دیگر و انسانی رفتار می کرد. بدین معنی که آنان را دستگیر و در دادگاه های عادلانه و علنی محاکمه کند و به آنان اجازه دفاع از خود را بدهد. 
20- به نظر شما چرا برخی از مدافعان حقوق بشر ترجیح می دهند از آسیب های وارده در سال 88 بگویند و علاقه ای به بازگویی جنایت های دیگر سال ها و بخصوص دهه شصت را ندارند؟ لطفا توضیح دهید.https://mail.google.com/mail/u/0/images/cleardot.gif
ج- من فکر می کنم چون کشتار در سال 88 بسیار علنی و عریان بود و مدافعان فیلم ها و ویدیوهای مستند آن را که بسیار تکان دهنده نیز بود، به چشم خود دیده اند بیشتر ترجیح می دهند از آن آسیب ها سخن بگویند، اما همان طور که می دانید جنایات دیگر سال ها بخصوص دهه 60 نه تنها به صورت ویدیو کلیپ ها به خارج از ایران راه نیافت، بلکه تماما به صورت پنهانی در زندان ها انجام شد. در دورانی که خفقان بود و حتی ما حق صحبت کردن نداشتیم و نه ماهواره و اینترنت بود و جو پنهان کاری نیز غالب بود، حتی برخی از ما کشته شدن بچه های مان را در دل خودمان پنهان می کردیم. 
21- به نظر شما اینکه برخی از خانواده ها و دادخواهان تلاش می کنند تا برای دانستن حقیقت گذشته را واکاوی کنند، کار درستی است یا باید گذشته را به فراموشی سپرد و تنها به حال و آینده نگاه کرد؟ لطفا توضیح دهید.
ج- بله بسار کار درستی است و گذشته را نباید به فراموشی سپرد و ممکن است این خانواده ها هر کدام به میل و اراده خود این جنایات را ببخشند، اما گمان نمی کنم هیچ کدام از آن ها این جنایات را فراموش کنند. من به شخصه مایلم که آمرین و عاملین این کشتارها در دادگاهی عادلانه و علنی و با حضور هیات منصفه و خانواده های آسیب دیده محاکمه شوند. در اینجا لازم به یادآوری است که شخصا با اعدام مخالف ام. چون معتقدم که اعدام موجب باز تولید خشونت می شود.
22- آیا شما با این نظر موافقید که می گویند بهتر است خانواده های آسیب دیده در سی و چهار سال گذشته برای دادخواهی با همدیگر همراه شوند؟ لطفا دلایل موافقت یا مخالفت خود را توضیح دهید.
ج- بله موافقم، اما متاسفانه نمی توان همه خانواده ها را با توجه به نظریات متفاوتی که با یکدیگر دارند، همراه کرد.
23- به نظر شما چه عواملی برای پاسخ گو کردن مسوولان حکومتی موثر است؟ شکایت قانونی یا افشاگری یا عوامل دیگر؟ لطفا توضیح دهید.
ج- به نظر من به هیچ وجه نمی توان مسوولان حکومتی را پاسخ گو کرد، در حکومتی ایدئولوژیک چگونه ممکن است مسوولان خود را در مقابل مردم مسوول بدانند. البته شکایت قانونی در صورتی که به دست مدافعان حقوق بشر برسد، ممکن است موثر باشد. افشاگری هم می تواند محلی از اعراب داشته باشد در صورتی که مردم ما دست از بی تفاوتی بردارند.
24- اگر زمانی دادگاهی علنی و عادلانه تشکیل شود و مسوولان این جنایت ها محاکمه شوند، نظر شما در مورد نحوه انجام دادگاه و مجازات آنها چیست؟
ج- در حال حاضر و با وجود جمهوری اسلامی چنین امیدی بیهوده است، اما اگر پس از این حکومت، چنین دادگاهی تشکیل شود، با توجه به اینکه من حقوق دان نیستم اما فکر می کنم دادگاه باید علنی، عادلانه و با حضور هیات منصفه و نمایندگان آسیب دیدگان تشکیل شود. آن دادگاه تبعا مجازات آنها را تعیین خواهد کرد. مایلم باز هم مخالفت خود را با اعدام بیان کنم.
25- آیا می دانید که در ایران و سایر کشورها، بسیاری موافق مجازات اعدام هستند و بسیاری دیگر از جمله مادران پارک لاله این مجازات را غیر انسانی می دانند، نطر شما در این مورد چیست؟
ج- البته می دانم که در ایران و بسیاری کشورهای دیگر، مردم موافق مجازات اعدام هستند، اما همان طور که در بندهای قبلی نظر خود را در مورد اعدام اعلام کردم از نظر من مجازات اعدام مجازاتی غیرانسانی است و موجب بازتولید خشونت می شود.
26- آیا گفت و گوهایی که پیرامون دادخواهی در سایت مادران پارک لاله    www.mpliran.orgانجام شده است را دیده اید؟ اگر بلی، لطفا نظرتان را در مورد این نوع گفت و گوها بگویید، اگر پیشنهادی نیز برای ادامه آن دارید، بفرمایید.
ج- بله، دیدم گمان می کنم بهتر است این گفت و گوها را با آسیب دیدگانی که در ایران زندگی می کنند ادامه دهید.
27- آیا برای دانستن حقیقت و برقراری عدالت با دیگر خانواده های آسیب دیده ارتباط برقرار کرده اید؟ اگر بلی، لطفا توضیح دهید که این ارتباط چگونه بوده است.
ج- بلی، من به لحاظ بیماری های دوران پیری تنها از طریق تلفن با آنان در ارتباط هستم. 
28- به نظر شما پیگیری خانواده ها چه تاثیری بر روی دانستن حقیقت و جلوگیری از تکرار جنایت داشته است؟
ج-  شاید پی گیری خانواده ها تاثیری بر روی دانستن حقیقت داشته باشد، اما متاسفانه همان طور که از چهار سال پیش تا به امروز و به ویژه از زمان ریاست جمهوری آقای روحانی شاهد بوده ایم، از تکرار جنایت پیشگیری نشده است.
29- به نظر شما برای دانستن حقیقت و برقراری عدالت چه کارهایی می توان انجام داد؟
ج- به نظر من برای آگاه کردن جامعه در هر کجا که هستیم ،مثلا در داخل تاکسی، در مترو یا در اتوبوس، با داشتن یک ماژیک در دست و نوشتن آنچه که ما بر آن آگاهیم اما دیگران راجع به آن چیزی نشنیده اند،  می توانیم مردم را از بی تفاوتی تا حدودی خارج کرده و وجدان آن ها را بیدار کنیم. این حکومت باید پاسخ گو باشد ولی حکومت موجود پاسخ گو نیست، برای این که حکومتی پاسخ گو باشد باید جامعه ای دموکراتیک به وجود بیاوریم. در درجه اول باید در خانه و خانواده دموکراسی رعایت شود. از آن جایی که دیکتاتوری را در داخل خانواده موقوف کنیم و خودمان دموکراتیک عمل کنیم، آن گاه می توان امید داشت که جامعه هم به سوی دموکراسی و عدالت پیش برود.
30- به نظر شما برای جلوگیری از تکرار خشونت و جنایت چه کارهایی می توان انجام داد؟
ج- با ایجاد نهادهای غیردولتی که نظارت بر کار حاکمیت داشته باشند و ضمنا بازوی اجرایی هم داشته باشند و دولت ها هم در مقابل این نهادها پاسخ گو باشد. قوانین باید به نوعی نوشته شود که مردم بتوانند در سایه قوانین دموکراتیک و اجرای این قوانین حرف خود را به پیش ببرند. به نظر من حاکمیت موجود به هیچ وجه تن به عدم تکرار خشونت نمی دهد.  اما می توانیم برای جلوگیری از تکرار خشونت و جنایت، حدااقل در محدوده خانواده های خود بهتر عمل کنیم. از آنجایی که خانواده واحد جامعه است بسیاری از خشونت ها و جنایت ها در داخل خود خانواده ها صورت می گیرد. بیاییم از منش دیکتاتوری در داخل خانواده های مان دست برداریم.
خانم میلانی گرامی، از اینکه برای کشف حقیقت با ما همراه شده اید، سپاس گزاریم. خواهشمندیم، اگر نکته ای هست که تمایل دارید راجع به آن بیشتر بگویید یا پیشنهادی دارید بفرمایید. امید با همراهی شما بتوانیم در مسیر دادخواهی حرکت و به برقراری عدالت کمک کنیم.                                                   

24 آذر 1392