Monday 28 January 2013

حامیان "مادران عزدار ایران" لندن /انگلستان ، نه به اعدام در ایران



نه به اعدام در ایران
همبستگی و هم صدائی با مادران پارک لاله (مادران عزادار)
شنبه دوم ماه فوریه 2013 ساعت دو تا سه بعد از ظهر
ما حامیان "مادران پارک لاله" در لندن، هم صدا با مادرانی که فرزندان خود را از دست داده و یا چشم انتظار رهائی فرزندانشان از زندان هستند خواهان توقف اعدام در ایران هستیم در اعتراض به، احکام جاری اعدام برای زندانیان سیاسی مدنی، زانیار و لقمان مرادی، رضا ملازاده زندانی سیاسی کرد اهل سلماس و احکام اعدام پنج فعال مدنی و فرهنگی عرب اهوازی جابر آلبوشوکه، مختار آلبوشوکه، هادی راشدی، هاشم شعبانی نژاد، محمدعلی عموری نژادکه همگی از اعضای فعال موسسه علمی-فرهنگی الحوار (بە معنای گفتگو) کە مقابل خشونت است  بوده اند را محکوم می کنیم علاوە بر 7 تن یاد شدە در بالا کە احکام اعدام آنها قریب الوقوع است، در حال حاضر بیش از 30 زندانی وابستە به گروەهای اتنیکی و مذهبی در زیر حکم اعدام هستند از این رو ما حامیان مادران پارک لاله لندن، خواستارتوقف اعدام کلیه زندانیان سیاسی در ایران هستیم 
 بار دیگر مصرانه بر خواسته های بحق و مدنی مادران پارک لاله تاکید مي کنیم .: آزادی زندانیان سیاسی – عقیدتی، لغو اعدام بطور کلی، محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان جنایات سی و سه سال گذشته در ایران
به منظور هم صدائی با "مادران پارک لاله " ما شنبه دوم  ماه فوریه -بین ساعت دو تا سه بعد از ظهر جلوی ناشنال آرت گالری لندن جمع می شویم و تاکید می کنیم که:
پایان دادن به اعدام خواست فوری ماست
حامیان "مادران عزدار ایران" لندن /انگلستان
NO TO THE DEATH PENALTY IN IRAN
In one voice and with solidarity with Mourning Mothers of Iran (Park Laleh)
Saturday 2 February 2013, 2pm to 3pm
We, the supporters of Mothers of Laleh Park in London, in one voice with those mothers who have lost their children or awaiting the release of imprisoned ones, demand to end the executions in Iran.
We condemn the death sentences of civic and political prisoners, Zaniar and Loghman Moradi, Reza molazadeh  from Selmas and five cultural and civic Ahvazi Arab activists, Jaber Alboshkeh, Mokhtar Alboshkeh, Hadi Rashedi, Hashem Shabani Nejad and Mohammad Ali Amoori Nejad. The latter five have all been active in a science and cultural organisation called Alhavar (Dialogue). In addition to these seven people, who may be executed shortly, there are thirty others who belong to minority religious and ethnic groups on death row. Therefore we the supporters of Mourning Mothers of Laleh Park in London ask for the immediate end of the death penalty.
Once again, in Solidarity with Mothers of Laleh Park, we gather in Trafalgar Square on Saturday 2 February between 2 -3 pm and call for their righteous demands:
  1. Abolition of capital punishment
  2. Unconditional release of all political prisoners
  3. Identification, detention and punishment of those who had committed crimes since the formation of Islamic regime in Iran.
Supporters of the Mourning Mothers of Iran- London
27 January 2013


Tel: 0044-7952513869
Find us on Face book: mothers. Mourning
Location: North Terrace of Trafalgar Square (in front of the National Gallery) Nearest Tube Charring Cross: Bakerloo and Northern line
Saturday: 2Th .February 2013
15.00 – 14.00: Time


Monday 21 January 2013

اعدام عربهای اهوازی را متوقف کنید




نیروهای امنیتی روز جمعه 18 ژانویه پنج زندانی عرب اهوازی اهل خلفیه (رامشیر) را از زندان کارون اهواز به مکان نامعلومی انتقال داده اند و خانوادەهای آنها بیم آن دارند که این افراد را جهت اجرای حکم اعدام از بند عمومی زندان کارون خارج کردە باشند.
احکام اعدام این پنج فعال مدنی و فرهنگی عرب اهوازی، که در ماە ژوئن بە مرگ محکوم شدە بودند از سوی دیوان عالی کشور تائید و روز چهارشنبە نهم ژانویە به خانوادە آنان ابلاغ شد.
جابر آلبوشوکه (فوق دیپلم کامپیوتر و سرباز وظیفه) 28 ساله، مختار آلبوشوکه (شاغل در یک شرکت سنگ شکن) 26 ساله، هادی راشدي (فوق لیسانس شیمی کاربردی و دبیر شیمی) 39 ساله، هاشم شعبانی نژاد (دبیر ادبیات عرب و دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه اهواز) 32 ساله و محمدعلی عموری نژاد (مهندس شیلات و معلم مدرسه) 34 ساله، همگی از اعضای فعال موسسه علمی-فرهنگی الحوار (بە معنای گفتگو) کە مقابل خشونت است بوده بوده اند که در فوریه 2012 دستگیر شدند. متهمان این پرونده پس از اینکه ماهها در بازداشتگاه وزارت اطلاعات تحت شکنجه شدید بوده اند، به محاربه و انجام عملیات تروریستی متهم شدند. این در حالی است که تمامی فعالان یاد شده، در جلسه دادگاه اعلام کرده اند اعترافاتی که از آنان اخذ شده تحت شکنجه بوده و به هیچوجه صحت ندارد.
عربهای اهوازی، یکی از اقلیت های اتنیکی هستند که تحت شدیدترین انواع سرکوب از سوی دولت مرکزی بوده اند. در ماه ژوئن سال گذشته، چهار فعال عرب اهوازی که سه تن از آنان برادر بودند نیز با اتهامات مشابه، اعدام شدند. هم چنین چهار تن از زندانیان اهل سنت نیز در دسامبر گذشته اعدام شدند.
علاوە بر 5 تن یاد شدە در بالا کە احکام اعدام آنها قریب الوقوع است، در حال حاضر بیش از 30 زندانی وابستە به گروەهای اتنیکی و مذهبی در زیر حکم اعدام هستند. ما سازمانهای امضا کننده این بیانیه، ضمن ابراز نگرانی شدید از اعدام قریب الوقوع پنج فعال مدنی و فرهنگی اهوازی، از مجامع بین المللی و نهادهای حقوق بشر می خواهیم فورا تمامی تلاشهای خود را برای توقف اجرای حکم اعدام و برای نجات جان زندانیان یاد شده به عمل آورند تا جمهوری اسلامی ایران، اجرای احکام اعدام را متوقف و امکان دادرسی مجدد در یک محکمه صالحه را فراهم سازد
Halt Execution of Ahwazi Arabs
January 19, 2013: The undersigned human rights organizations strongly oppose the death sentences issued by the Islamic Republic of Iran (IRI) against five civil and cultural activists who are members of the Ahwazi Arab ethnic minority in Iran. We urge the IRI authorities to halt the implementation of the death sentences against these five men pending further review of their cases in accordance with due process standards.
On Friday, January 18, five Ahwazi Arabs from Khalafiye (Ramshir), Iran were transferred by security forces from Karoun prison to an undisclosed location. Their families fear that the removal of the five men from Karoun prison indicates that they will soon be executed.
These five Ahwazi Arab cultural activists were sentenced to death in June. The execution sentences were upheld by the Supreme Court, and the families of the men were subsequently notified on Wednesday, January 9, 2013.
The five men in question are: Jaber Alboshoka (holds an associate degree in computer sciences and is a private in the military) 28 y/o, Mokhtar Alboshoka (works at a stone mining company) 26 y/o, Hadi Rashedi (holds a masters degree in applied chemistry and is a chemistry teacher) 39 y/o, Hashem Shabaninejad (an Arabic literature teacher and a masters student of political science at Ahwaz University) 32 y/o, and Mohammad Ali Amourinejad (a Fisheries engineer and school teacher) 34 y/o. In addition to their professional vocations, these five men are founders and active members of the Al-Hiwar scientific-cultural institute (Al-Hiwar means “dialogue” in the Arabic language)—a group which experienced mass arrests of its members in February 2012. After being held at a detention center run by the Ministry of Intelligence and Security (MOIS) in Ahwaz and tortured for months, they were accused of moharebeh (waging war on God) and terrorism, however the defendants maintain that the confessions obtained from them are false confessions obtained under torture.
Among ethnic minorities in Iran, Ahwazi Arabs are subjected to some of the severest repression from the central government. In June of last year, four Ahwazi Arabs, three of whom were brothers, were executed on similar charges. Also, four prisoners of the Sunni Muslim faith were executed last December.
In addition to these five men, whose execution is imminent, there are more than 30 prisoners on death row who are members of ethnic and religious minorities in Iran.
The Iranian judiciary and security apparatus recently carried out the execution of six Sunni prisoners in secret—which has prompted fears among prisoners on death row and their families that more executions of ethnic and religious minority prisoners are on the way.
The undersigned organizations wish to express their deep concern about the imminent execution of these five Ahwazi Arab cultural activists. We urge the international community and human rights organizations to take immediate action to halt the execution of these five men

Wednesday 9 January 2013

نامه ۳۶ نفر از زندانیان سیاسی رجایی شهر برای توقف احکام اعدام زانیار و لقمان مرادی




کمیته بین المللی علیه اعدام: روز دوشنبه ۱۸ دی ماه ٣۶ زندانی سیاسی از سالن ۱۲ زندان رجایی شهر نامه ای به آملی لاریجانی رئیس قوه قضاییه حکومت اسلامی ارسال کرده و خواهان توقف حکم اعدام زانیار و لقمان مرادی شدند. در اینجا متن نامه را ملاحظه میکنید!

ریاست قوه قضاییه جناب ایت الله آملی لاریجانی باسلام و احترام
چنانچه استحضار دارید لقمان مرادی و زانیار مرادی دو تن از هموطنان جوان کرد ما بیش از سه سال است که زیر حکم اعدام بسر میبرند٬ ما جمعی از زندانیان سالن ۱۲ زندان رجایی شهر سال گذشته با تشریح تظلم خواهی این دو جوان مبنی بر بیگناهی و اقرار تحت شرایط طاقت فرسا و عدم رعایت موازین شناخته شده قانونی در جریان تحقیقات و محاکمه طی نامه ای از جنابعالی درخواست کردیم که با ورود خود به پرونده دستور توقف اجرای حکم و اعاده دادرسی در شرایطی عادلانه و قانونی را صادر کنید با گذشت نزدیک به یکسال از نوشتن این نامه متاسفانه تا کنون علی الظاهر تغییری در وضعیت این دو جوان صورت نگرفته و ایشان همچنان در برزخ شرایط زیر حکم اعدام روزگار تلخ و ناگواری را سپری میکنند ما بار دیگرمصرانه از جنابعالی تقاضا داریم که برای پایان دادن به این وضع تراژیک دستور رسمی توقف اجرای حکم را صادر کنید و زمینه اعاده دادرسی عادلانه و با حضور وکیل تعیینی و در شرایط قانونی را فراهم آورید.
با تقدیم احترام 

احمد زید آبادی
مجید توکلی
محمد سیف زاده
کیوان صمیمی
احمد امویی
مسعود باستانی
پیر منصوری
صالح
سردار ملک زاده
سعید ماسوری
محمد امیر خیزی
عفیف نعیمی
جمال الدین خانجانی
بهروز امیر عزیز توکلی
سعید رضایی
وحید تیزفر
رامین زیبایی
محمود بادوام
ریاض الله سبحانی
پیمان کشفی
کامران رحیمیان
کیوان رحیمیان
مصطفی میری
عزیز اله سمندری
جعفر اقدامی
کامران مرتضوی
ایقان شهیدی
شاهین زینعلی
عباس بادفر
رسول بداغی
شاهرخ زمانی
مهدی محمودیان
رمضان سعیدی
احمد تمویی
عمر فقیه پور
ناصح یوسفی

مصاحبه ی با خواهر سعید زینالی



یکشنبه ۱۰ دى ۱۳۹۱
خواهر سعید زینالی، که چهارده سال پیش به زندان رفت و بازنیامد:

بازجو گفت دنبال دو تکه استخوان او نباشید


"بازجو گفت بعد از یازده - دوازده سال مادرت افتاده دنبال دو تا تکه استخوان؟ گفتم او مادر است حق دارد همان دو تا تکه استخوان را مادرم میخواهد استخوان بچه اش است همان دو تا تکه استخوان را نشان مادرم بدهید اگر مرده، قبرش را نشان مان بدهید بگویید که زنده نیست تا ما بدانیم سعید ما کجاست زنده یا مرده اش کجاست. اما گفت به مادرت بگو اگر باز دنبال سعید بگردد و پی گیری کند برای همه اعضای خانواده شما مشکل ایجاد می شود و یادت نرود برادر دیگری هم داری.."
اینها را الناز زینالی در مصاحبه با "روز" می گوید. الناز خواهر سعید زینالی که وقتی برادرش را چند روزی پس از 18 تیر ۷۸ در منزلشان بازداشت کردند تنها ۱۰ سال داشت او اما دو سال پیش به همراه مادر بازداشت شد و در اتاق‌های بازجویی، او را تحت فشار قرار دادند تا مادر را مجبور کند دست از پی گیری درباره سرنوشت سعید بردارد.
خواهر سعید زینالی می‌گوید که او را مجبور کرده‌اند در مقابل دوربین نشسته و علیه مادرش سخن بگوید "گفتند برای آرشیو وزارت کشور است".
سعید زینالی، ۲۳ تیر ماه ۱۳۷۸ در مقابل چشم‌های مادرش بازداشت شد و از آن تاریخ تاکنون، جز یک تماس تلفنی کوتاه، هیچ خبری از این فارغ التحصیل کامپیو‌تر دانشگاه تهران در دست نیست.
خانواده آقای زینالی از ۱۴ سال پیش تاکنون برای گرفتن خبری از فرزندشان به همه مراکز امنیتی و قضایی مراجعه کرده اند اما هیچ پاسخ درستی به آنها داده نشده است.
اکرم نقابی، مادر سعید زینالی دو سال پیش به "روز" گفته بود که نه به ما می گویند که سعید زنده است و نه می گویند که مرده. من دیگر هیچ از خدا نمیخواهم فقط حتی شده می خواهم جنازه بچه ام را ببینم و دفن اش کنم. دگر چه می توانم بخواهم؟
او توضیح داده بود: مدام می گویند در حال پی گیری هستیم تا به حال نگفته اند سعید کجا است و چه بر سر او آمده، آیا زنده است یا مرده. فقط از دفتر آقای نقدی آن موقع به ما گفته بودند که بچه ات را واحد عملیات ما گرفته و بیخود نیایید هر موقع لازم بود خودمان تماس می گیریم. اما هیچ خبری نشد. بعد که آقای قالیباف شد فرمانده نیروی انتظامی از دفتر او سرهنگ فاطمی زنگ زد و گفت عکسی از سعید بیاورید تا پی گیری کنیم. پدرش عکس او را برد و گفتند پی گیری میکنیم هفته دیگر ملاقات کنید هفته بعد رفتیم گفتند همین روزها ملاقات می دهیم اما بعد گفتند دست ما نیست و متاسفیم. چهار سال قبل آقای سالارکیا گفت با وزارت اطلاعات صحبت کرده اند و قرار است به ما ملاقات دهند تا سعید را ببینیم. رفتیم دفتر آقای مرتضوی گفتند ده روز دیگر بیایید. هی ده روز، ده روز تمدید کردند. اخر سرهم گفتند بروید هر موقع لازم بود خودمان تماس می گیریم و فعلا به خود ما هم اجازه نمیدهند و... تمام این سالها اندازه یک کارتن ما فقط شماره نامه داریم که به ارگان های مختلف از بیت رهبری، وزارت اطلاعات، وزارت کشور و دادستانی و هر جایی که فکر کنید نوشته ایم و رفته ایم پی گیری کرده ایم و در نهایت هم به نتیجه ای نرسیده ایم.
اکرم نقابی مادر سعید به اتفاق دخترش الناز زینالی، ۱۷ تیرماه ۸۹ بازداشت شدند. الناز با قرار کفالت و خانم نقابی با قرار وثیقه آزاد شده اند.
مادر سعید زینالی آبان ماه امسال هم در مصاحبه با "روز" گفته بود: یک ماه پیش از دادستانی به من زنگ زدند گفتند که سعید زینالی آزاد شده. نمیدانید چقدر خوشحال شدم چه حالی پیدا کردم. اما بعد انکار کردند. گفتند ما پرونده را دیدیم اشتباه شده. بعد گفتند نگران نباشید و ما پی گیر هستیم و خبرتان میکنیم. رفتیم دادستانی گفتند نماینده سپاه را خواسته ایم اینجا و با او جلسه می گذاریم و قضیه را روشن میکنیم. آقای خدابخشیان، دادیار ناظر زندان اوین بود که به پدر سعید گفته هر موقع میخواهیم جای سعید را پیدا کنیم و به شما اطلاعات بدهیم جایش را عوض می کنند. اما توضیح نداده که چه کسی جای سعید را عوض میکند اصلا سعید دست چه کسی است؟ اصلا زنده است؟ در نهایت هم گفتند پرونده سعید، دست حاجی یعنی آقای دولت آبادی است ایشان باید به شما جواب بدهند و وقت میدهیم با حاجی ملاقات کنید اما تا الان وقت نداده اند که بپرسیم چه بلایی سر بچه من آمده؟ من هم که نمی روم خودشان زنگ میزنند می گویند فلان روز بیا فلان جا درباره سعید صحبت کنیم. می رویم باز ما را بازی میدهند. میگویند درخواست ملاقات بنویس. می نویسیم می گویند خبر میدهیم و دیگر باز خبری نمی شود. دیگر بریده ام، نمیدانم چه باید بکنم، به کدام عدالت و کدام قانون شکایت ببرم. خودشان زنگ میزنند می روم میگویند یک ماه صبر کن. دو ماه صبر کن ما خبر میدهیم و مساله امنیتی است و...
مصاحبه "روز" با الناز زینالی، خواهر سعید زینالی را در ذیل بخوانید.

شما به اتفاق مادرتان تیرماه ۸۹ بازداشت شدید برگردیم به همان زمان. علت بازداشت شما چه بود؟
من به اتفاق دختر خانم ژیلا مهدویان قرار بود به ترکیه سفر کنیم. شب قبل از پرواز، حدود ساعت 12 شب بود که مامورها ریختند خانه ما؛ من و مادرم را بازداشت کردند. گفتند که تنها چند تا سوال داریم و قاضی کشیک قرار است سوالات را بپرسد و صبح به خانه برمیگردید. تمام وسایل خانه را گشتند و شناسنامه ها، دفترچه های بانکی، دفتر تلفن ها و هر چیزی که دست شان می رسید را هم با خود بردند. من اصلا نمیدانستم چرا چنین رفتاری انجام میدهند. ما را به سلول های انفرادی بردند و دیگر از مادرم هم هیچ خبری نداشتم و از صبح همان روز بازجویی ها شروع شد.

بازجویی ها به چه صورتی بود؟ از شما چه می خواستند در این بازجویی ها؟
بازجویی ها روز و شب ادامه داشت بازجویی های طولانی چند ساعته که اکثرا تا 5 ساعت همین طور ادامه داشت. بیشترین چیزهایی که از من می پرسیدند درباره خانم خدیجه مقدم و همین طور درباره مادرم بود. می گفتند باید بگویی که خانم مقدم شما را تشویق کرده که بروید و شکایت کنید و میخواستید بروید خارج از کشور و چهره نظام را مخدوش کنید. بعد از من می خواستند که علیه مادرم بنویسم.

چه چیزی را می خواستند علیه مادرتان بنویسید؟
می گفتند بنویس که مادرت عضو مادران پارک لاله است و برای براندازی نظام فعالیت میکند. می گفتم مادر من، آدم سیاسی نیست اصلا کاری به سیاست ندارد او فقط پی گیر سرنوشت برادرم است او فقط میخواهد بداند بعد از این همه سال چه بلایی سر سعید آمده. اما می گفتند که باید آنچه ما میخواهیم علیه او بنویسی. بعد هم از من و دختر خانم مهدویان جلوی دوربین فیلم گرفتند.

ممکن است توضیح دهید جلوی دوربین چه چیزهایی میخواستند شما بگویید؟
اول گفتند از برادرت بگو. گفتم من بچه بودم وقتی سعید را آمدند خانه ما و بازداشت کردند. من فقط ده سال داشتم. بعد گفتم که آمدند خانه و سعید را بردند و الان سالهاست که مادر من پییگری میکند و هیچ جوابی نمی دهند و ما نمیدانیم سعید زنده است یا نه. بعد گفتند درباره خانم مقدم بگو. یعنی از من میخواستند جلوی دوربین بگویم که ما از خانم مقدم خط گرفته ایم و علیه نظام فعالیت میکنیم. و بعد هم گفتند که درباره مادرت و مادران عزادار و جلساتی که در آن شرکت میکرد بگو که چه چیزی می گویند و چکاری میکنند. گفتم بله مادر من عضو مادران پارک لاله است حامی مادران است اما من هیچ وقت در جلسات شان نبودم که بدانم چه می گویند. دوربین را قطع کرددن و داد کشیدند که باید بگویی آنها در جلسات شان برای براندازی نظام طرح می ریختند و بعد هم در همین راستا اقدام میکردند. می گفتند که بگو مادرت دنبال براندازی نظام است و بعد در آخر هم گفتند باید بگویی که از همه کارهایی که کرده ای پشیمان هستی و تحت تاثیر ماهواره ها و صدای امریکا قرار گرفته ای.

و شما این چیزهایی که خواسته بودند را گفتید؟
بله. مجبور کردند همه آن چیزی که می خواستند را بگویم با اینکه هیچ یک از اینها واقعیت نداشت.

 فضایی اتاقی که جلوی دوربین نشستید چگونه بود؟
به ما گفتند که برای آرشیو وزارت کشور فیلم می گیرند. اما دروغ می گفتند و من نمیدانم فیلم را برای چه کاری می خواستند. میز گذاشته بودند روی میز گل و آب گذاشته بودند و به من هم گفتند چادرت را بردار و بنشین. سه بازجو جلوی من یعنی پشت دوربین نشسته بودند بعد گفتند انگار نه انگار که چیزی هست و اتفاقی افتاده و شما هرانچه می گوییم را راحت رو به دوربین بگو. خب من حالم خیلی بد می شد یکباره می زدم زیر گریه و قطع میکردند و داد می زدند که اگر گریه کنی نمی گذاریم مادرت را ببینی و شروع به تهدید می کردند. بعد که من کمی آرام می شدم دوباره فیلمبرداری را شروع میکردند.

گفتید درباره سعید از شما می پرسیدند در بازجویی ها خودشان درباره سعید و اینکه کجا است حرفی نمی زدند؟
توی بازجویی ها که من بازجوها را نمی دیدم و همیشه با چشم بند و رو به دیوار می نشستم. یکی از بازجو ها یکبار گفت که مادرت بعد از ۱۱- ۱۲ سال افتاده دنبال دو تا تکه استخوان؟ گفتم او مادر است همان دو تا تکه استخوان را بدهید. او همان دو تا تکه استخوان را هم میخواهد. استخوان بچه اش است. اگر مرده قبرش را نشان بدهید بگویید چه اتفاقی برای سعید افتاده و با او چه کرده اید؟ زنده است یا مرده؟ اگر مرده بگویید تا حداقل مادر من بداند پسرش مرده است. بعد دیگر درباره سعید نگفتند فقط مرا تحت فشار قرار دادند که مادرم را مجبور کنم دست از پی گیری بردارد و دیگر درباره سعید سوالی نپرسد. گفتند اگر مادرت بخواهد به پی گیری ادامه دهد برای سایر اعضای خانواده هم مشکل ایجاد می شود و تو یک برادر دیگر هم داری و.. شروع به تهدید کردند گفتند مادرت باید خانه بنشیند و از شما مراقبت کند.

شما در آن روزها از مادرتان خبر داشتید؟
نه از همان شب بازداشت تا ۱۲ روز بعد که مرا جلوی دوربین نشاندند هیچ خبری نداشتم بعد از آنکه از من فیلم گرفتند اجازه دادند چند دقیقه مادرم را ببینم و روز بعد هم مرا با کفالت ازاد کردند.

در واقع بازداشت شما و این فشارهایی که بر شما آوردند در این راستا بود که مادرتان دست از پی گیری درباره سعید بردارد. درست است؟
بله کاملا. به من می گفتند که باید با مادرت صحبت کنی و از او بخواهی دیگر پی گیری نکند. می گفتند اصلا میدانی تو برای چی الان اینجا هستی؟ به خاطر مادرت است تو موظفی با او صحبت کنی که دیگر سراغ سعید را نگیرد و برای شما مشکل ایجاد نکند.

بازجویی ها به چه شکلی بود؟
نمی زدند اما شکنجه روحی میدادند. تحقیر میکردند شخصی ترین مسائل زندگی مرا برایم بازگو می کیردند از شخصی ترین و خصوصی ترین حرفهایی که در خانه با مادرم زده بودم خبر داشتند و برای من بازگو می کردند. من شوکه شده بودم به همه شک کرده بودم حتی به نزدیک ترین آدم های زندگی ام که چطور اینها از شخصی ترنی مسائل من با جزئیات خبر دارند. تا مدتها بعد از آزادی هم با اینکه بازداشت من فقط ۱۳روز بود اما شوکه بودم و به همه شک داشتم.

بعد که آزاد شدید دیگر سراغ شما نیامدند؟
بازجوی من مدام به من زنگ میزد مدام مرا تهدید میکرد که اگر یک کلمه حرف بزنی باز هم بازداشت ات می کنیم. تا وقتی ایران بودم مدام بازجو تلفن میکرد و تهدید میکرد. می گفت حق نداری با کسی حرف بزنی.

الناز جان وقتی سعید را بازداشت کردند شما گفتی که ده سالت بود. یادت هست آن روزها؟ و روزهای بعد که از سعید بی خبر بودید؟
ان موقع من بچه بودم اما می فهمیدم که داداشم را بردند. خیلی وضعیت بدی بود چون چند بار با اسلحه ریخته بودند خانه ما. بعد که سعید را بردند تلاش های پدر و مادرم را می دیدم که هر روز می رفتند برای پی گیری و بی نتیجه باز می گشتند. این همه سال اینقدر پدر و مادر مرا اذیت کردند و هنوز ما نمیدانیم سعید کجاست سعید چی شد؟ من از لابلای حبت های پدر و مادرم می شنیدم که مثلا فلان مقام گفته هفته دیگر بیایید ملاقات میدهیم یا دیگر یگفته ده روز دیگر بیایید خبر میدهیم و.. پدر و مادرم می رفتند و باز خبری نمی شد هیچ کسی نمی تواند بفهمد این همه سال چی بر پدر و مادر من گذشته و هنوز هم نمیدانیم برادرم کجاست.

اخیرا دیداری با احمد شهید داشته اید ممکن است در این مورد توضیح دهید که این دیدار برای چه بود؟
بله پدر و مادر من ۱۴ سال تمام در ایران و از هر مقام و مسولی که بود درباره برادرم سوال کردند. هیچ کسی نگفت برادر من زنده است یا مرده. ۱۴ سال تمام، من از همان کودکی شاهد زجر کشیدن پدر و مادرم بوده ام. وقتی دیدم مسولان داخل کشور جوابی نمیدهند با احمد شهید دیدار کردم از او خواستم کمک کند ما فقط میخواهیم بدانیم سعید چی شده زنده است یا مرده. از او خواستم کمک کند بفهمیم برادرم کجاست. گفت اینقدر دستش باز نیست که بتواند در ایران پی گیری کند اما هر کرای از دستش بر بیاید انجام خواهد داد.

در پایان صحبت خاصی ندارید؟
من فقط ملتمسانه و عاجزانه خواهش میکنم به ما بگونید همان دو تکه استخوانی که گفتند کجاست. برادر من چی شده؟ مادر من خیلی شرایط بدی دارد داغش انگار روز به روز تازه تر می شود او چشم انتظار خبری از سعید است فقط به ما یک خبری بدهند از سعید و بگویند چی شده. ما انتظار زیادی نداریم فقط بگویند چه بلایی سر سعید آمده.

موارد دیگری از نقض حقوق زندانیان و خانواده های آنان




علیرغم اعتراض های گسترده به نقض حقوق زندانیان و خانواده هایشان، متاسفانه مسئولین زندان ها نه تنها در شیوه ی برخورد خود با زندانیان و خانواده های آنان بازنگری نمی کنند بلکه در این کار پیشروی هم داشته اند. در زیر دو نمونه از نقض آشکار حقوق زندانیان و خانواده ی ایشان را میاوریم.
مورد اول
روز چهارشنبه سوم دیماه ژیلا کرم زاده مکوندی را برای معاینه ی لکه هایی که روی پوستش ایجاد شده به بیمارستان رازی اعزام کرده اند. هنگام گذشتن از عرض خیابان با وجود ماموران همراه متاسفانه خودرویی با او برخورد کرده و سبب آسیب ناحیه ی زانوی او شده، خوشبختانه آسیب عمده نبوده هر چند که در روز یکشنبه ی ملاقات با اینکه چند روز از این اتفاق گذشته بوده، او هنوز درد داشته است. مورد دیگری که ژیلا را آزرده است حضورعمدی ماموران همراه در اتاق پزشک، هنگامی که وی جهت معاینه، لباس هایش را درآورده بود، می باشد. بله آنجا که باید فعالانه حاضر باشند و مراقب، نیستند و در آنجایی که نباید حضور داشته باشند، فعالانه هستند.
مورد دوم
دو ماه و نیم از زندانی شدن حکیمه شکری یکی دیگر از مادران پارک لاله می گذرد. خواهر حکیمه می گوید:" در این دو ماه ونیم او از حق تلفن برخوردار نبوده و با اینکه مادر من توانایی آمدن برای ملاقات را ندارد، حتی یکبار هم به او اجازه نداده اند با مادر که ساکن شهرستان است تماس تلفنی داشته باشد. مادر من  در این مدت فقط یک بار آنهم با سختی موفق به دیدار حکیمه در ملاقات کابینی شده است. در ضمن در این مدت فقط یکبار آن هم بدون هماهنگی با ما ملاقات حضوری دادند. ما برای ملاقات کابینی رفته بودیم که آن روز ملاقات حضوری دادند و متاسفانه از قبل نمی دانستیم تا مادر را بیاوریم، فقط من و برادرم بودیم.  من می خواهم بدانم که به چه دلیلی حق تلفن را به زندانیان نمی دهند. به چه جرمی خانواده ی زندانی را از حقوقش محروم می کنند."
 آزار و اذیت زندانیان و خانواده ی آنان بله به اشکال مختلف همچنان ادامه دارد. متاسفانه انگار مسئولین زندان در مقابل حفاظت از جسم و روان زندانیان و خانواده ی آنان خود را موظف نمی دانند.
ما مادران پارک لاله خواهان رعایت حقوق زندانیان سیاسی، عقیدتی و خانواده ی آنان هستیم و تاکید می کنیم که هر چه سریعتر به این رفتارهای نادرست و غیر قانونی خاتمه دهید.

مادران پارک لاله 
91/10/19

Saturday 5 January 2013

آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی مادران پارک لاله /لندن



همبستگی و هم صدائی با مادران پارک لاله (مادران عزادار)

شنبه پنجم ماه ژانویه 2013 ساعت دو تا سه بعد از ظهرحامیان "مادران پارک لاله" درمیدان ترافالگار جلوی ناشنال آرت گالری لندن ، گرد هم آمدیم و بار دیگر با مادرانی که فرزندان خود را از دست داده و یا چشم انتظار رهائی فرزندانشان از زندان هستند همدردی و همصدائی خود را اعلام کردیم در امد شد مردمانی که باشتاب می رفتند و در کنار ما کمی مکث می می کردند . موزیسین اسکاتلندی با صدای موزیک Amazing Grace  ما را در این یکساعت همراهی می کرد اهنگ چنین امیدوارانه می گفت
ابتدا همه چیز را از دست دادم اما اکنون ان را یافتم
ابتدا کور بودم اما اکنون بینا هستم .......
I once was Lost!
But now am found
Was blind
But now I see
بیاد مادرانی هستیم که پس از گذشت سالها  درد و فراق فرزندان از پای ننشستند و امروز بیاد فرزندان از دست رفته شان خواستارآزادی تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران هستند.آنها اینگونه خود را معنی می کنند.
مادران پارک لاله، براي دستیابی به حقوق بشر و حقوق شهروندی و آزادي ودموکراسی؛ و براي آنكه صدايشان را بهتر به گوش جهانيان برسانند خواهان صلح هستند و بر خواسته های بحق و مدنی شان تاکید دارند:. آزادی زندانیان سیاسی – عقیدتی، لغو اعدام بطور کلی، محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان جنایات سی و سه سال گذشته در ایران
پایان تعقیب و آزار مادران داغدار و دادخواه و خواست فوری ماست
حامیان "مادران عزدار ایران" لندن /انگلستان

Tel: 0044-7952513869
Find us on Face book: mothers. Mourning
Email: mourningmothersiranlondon@gmail.com