Wednesday, 13 June 2012

به مناسبت سه سالگی جنبش مردم ایران


سه سال پیگیری، بدون پاسخگویی!


سه سال پیش در چنین روزهایی میلیون ها نفر از مردم معترض به نتایج انتخابات و کسانی که از ظلم و جور و بی عدالتی و فقدان آزادی های مدنی و سیاسی و نداشتن حقوق اولیه شهروندی به تنگ آمده بودند، به خیابان ها آمدند تا تغییر را فریاد زنند، ولی پاسخ خواست بر حق انسانی شان چیزی جز سرکوب، بازداشت، شکنجه و در نهایت مرگ نبود. اما مردم به خروش آمده از این همه ظلم و بیداد بر خواست های خود ایستادند و خیابان ها را به عرصه مبارزه برای رسیدن به خواست های حقوقی خود بدل کردند.
این موج خروشان مردمی که سال ها از نبود آزادی و تبعیض و بی عدالتی و نابرابری به تنگ آمده بود، به یکی از جنبش های تاثیرگذار در تاریخ مبارزاتی مردم ایران تبدیل شد و توانست در مدت کوتاهی به مدد رسانه های مدرن به صدر اخبار جهان تبدیل شود. این سیل عظیم خواهان زندگی انسانی، به وحشیانه ترین شکل ممکن و با استفاده از پیشرفته ترین امکانات، سرکوب شدند و موجی گسترده از رندانیان سیاسی و عفیدتی و جان باخته و شهید را به مردم ایران تقدیم کرد.

افراد زیادی از فردای نمایش انتخاباتی دستگیر شدند و به زندان افتادند و تا همین امروز نیز حجم بسیار بالایی از دستگیری ها ادامه دارد. در 23 خرداد یعنی فردای انتخابات میثم عبادی جوان رعنای ایرانی توسط یکی از مزدوران حکومتی کشته شد و این موج کشتار به زودی به شیوه اصلی مبارزه با مردم تبدیل شد. بنا بر روایت های تایید نشده تعداد دویست و اندی نفر از زنان و مردان جوان و گاهی میان سال در همان روز های اولیه کشته شدند ولی این اعمال غیر انسانی به اینجا ختم نشد.

جنازه برخی از کشته شدگان پس از روزها و ماه ها جستجو به خانواده آنها تحویل داده شد، جنازه برخی هنوز تحویل داده نشده و در گورهای گمنام در بهشت زهرا دفن شده اند و جنازه برخی را نیز دزدیدند و به جای بسیجی جا زدند که صانع ژاله یکی از این موارد است؛ از برگزاری آزادانه مراسم یادبود خانواده ها برای عزیزانشان جلوگیری به عمل می آورند؛ مدام به بهانه های مختلف آنها را تهدید تلفنی یا احضار یا بازداشت می کنند؛ به شکایت های آنها پاسخ درستی نمی دهند؛ آنها را به اشکال مختلف از پیگیری پرونده باز می دارند؛ سایر اعضای خانواده را تهدید می کنند؛ و بدتر از همه اینکه تا به حال هیچ مقام مسئولی پاسخ رسمی به ساده ترین پرسش های این خانواده ها نداده است. 

ما خواهان محاکمه و مجازات آمران و عاملان تمامی کشتارهای صورت گرفته در جمهوری اسلامی هستیم و می خواهیم بدانیم:

چرا برای مهار مردم بی دفاع دستور تیر صادر شد؟

دستور تیر توسط چه کسانی و چه ارگان رسمی صادر شد؟

با چه اسلحه ای آنها را کشتند و چرا جنازه ها را بلافاصله به خانواده ها تحویل ندادند؟

چرا از مراسم یادبود آزادانه خانواده ها جلوگیری به عمل می آورند؟

چرا خانواده ها را مدام تهدید می کنند تا از پیگیری شکایات خود دست بردارند؟

چرا مسئولان شکنجه و کشتار زندان کهریزک را در دادگاه علنی محاکمه نمی کنند؟

جمهوری اسلامی نه تنها پاسخ پرسش های خانواده ها را نداده است، بلکه هر روز خانواده ها را از حق قانونی و حقوقی خود محروم می کند و مدام خانواده ها را تحت فشار و تهدید و احضار و زندان قرار می دهد. یکی از نمونه ها آقای مهدی رمضانی(پدر رامین رمضانی) است که در سال 1389 در بهشت زهرا، در مراسم یادبود امیر ارشد تاجمیر بازداشت و پس از دو ماه حبس موقت و بازجویی های طولانی و تهدید، در شعبه 28 دادگاه انقلاب، توسط قاضی مقیسه محاکمه و به سه سال حبس تعزیری محکوم شد و هم اکنون منتظر رای دادگاه تجدید نظر است.

زندانیان و خانواده آنان نیز وضعیتی بهتر از خانواده های کشته شدگان ندارند. بخصوص شرایط به غایت غیر استاندارد و نبود تأمین های جانی و ایمنی و بهداشتی- درمانی برای زندانیان سیاسی و هم چنین شکنجه و آزار و اذیت ها و تهدیدهای مداوم زندانی یا خانواده اش برای اعتراف گیری، جان زندانیان را در معرض جدی قرار داده است. 

ما خواهان آزادی بدون و قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی هستیم و می خواهیم بدانیم:

چرا انسان ها برای ساده ترین خواست انسانی خود بازداشت می شوند؟

چرا زندانیان را در وضعیت بلاتکلیف نگهداری می کنند و در سلول های انفرادی تحت شکنجه قرار می دهند؟

چه ارگانی بر نحوه بازداشت و نگهداری زندانیان سیاسی کنترل می کند؟

بر چه مبنایی قاضی می تواند حکم صادر کند؟

عدالت و بی طرفی قاضی چگونه بررسی می شود؟

چرا محاکمه زندانیان در دادگاه های علنی نیست؟

چرا زندانیان سیاسی دایم در حال اعتصاب غذا هستند؟

چرا عزت و احترام زندانی سیاسی مدام زیر پا گذاشته می شود؟

چرا برخی از زندانیان سیاسی در زندان های عادی نگهداری می شوند؟

چرا هر روز خبردار می شویم که یکی از زندانیان در زندان به طرز مشکوکی فوت کرده است؟

همچنین هر روز شاهدیم که زندانیان سیاسی و عادی در گوشه و کنار زندان های تهران و شهرستان ها اعدام می شوند و یا در شرف اعدام قرار دارند. 

ما با اعدام مخالفیم و برای لغو مجازات اعدام از قوانین کشورمان حداکثر تلاش مان را خواهیم کرد و می خواهیم بدانیم:

این حکم های اعدام بر چه مبنای حقوقی صادر می شود؟

چه ارگان حقوقی بر این اعدام ها نظارت می کند؟

چگونه عدالت قاضی بررسی می شود؟

چرا این احکام در دادگاهای غیر علنی و عموما بدون حضور وکیل صادر می شود؟



مادران پارک لاله (مادران عزادار ) که از 6 تیر ماه 88 در پی یک فراخوان عمومی در پارک لاله جمع شدند تا آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی و محاکمه آمران و عاملان جنایات صورت گرفته در دادگاه علنی را خواستار شوند، نیز با ضرب و جرح و دستگیری مواجه شدند و هم اکنون یک نفر از آنها به نام ژِیلا کرم زاده مکوندی در زندان اوین بازداشت است و ده نفر دیگر به احکام سنگین محکوم شده اند که برخی احکام تایید و برخی منتظر دادگاه تجدید نظر هستند، اما آنان مصمم تر هم پیمان شدند تا با لغو مجازات اعدام و دادخواهی تا رسیدن به خواست هایشان از پای ننشینند. 
آنها می خواهند برای جلو گیری از تکرار جنایات صورت گرفته در سال 88 و همه سال های به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، تمام کسانی که دستشان به خون فرزندان این مملکت آلوده شده و همه کسانی که دستور این آدم کشی ها و نسل کشی ها را داده اند و همه ناقضین حقوق بشر در دادگاهی مردمی و آزادانه و علنی محاکمه و مجازات شوند تا در آینده هیچ مادری در انتظار بازگشت فرزندش چشمان اش دوخته به در نماند و همه مادران این سرزمین بتوانند فرزند خود را در آغوش بگیرند و آرمان های او را زندگی کنند.

مادران پارک لاله
22 خرداد 1391

No comments:

Post a Comment