Saturday, 23 February 2013

مادر سهراب اعرابی: دنبال آگاهی و زندگی هستیم



پروین فهیمی در سالروز تولد پسرش سهراب اعرابی می گوید 
• من هنوز بر قولی که داده بودم پایبند هستم که، اگر زندانیان سیاسی و خانم رهنورد و آقایان موسوی و کروبی آزاد شوند، از خون فرزندم سهراب خواهم گذشت ...
ا

 مادر سهراب اعرابی می گوید امسال پسرش ۲۳ ساله شده است. او می گوید: برای من سهراب هنوز نمرده و برای دیگران هم همین طور است. به خاطر اینکه حس اش می کنم. نه تنها سهراب بلکه احساس تمام بچه هایی که در این راه کشته و شهید شدند، در وجود تک تک جوانان هست و راه شان همان طور که آنها بودند ادامه پیدا می کند.
پروین فهیمی در سالروز تولد پسرش در گفت و گو با خبرنگار کلمه از پسرش و روحیات و اعتقادش، از دیگر شهدای سبز و خانواده های ایشان، از برخوردهای حکومت، از تلاش هایش برای صلح و تفاهم و مخالفت با روحیه انتقام گیری، از انتخابات و موضع منطقی و غیر متصلب درباره آن، از سختی های مردم بر اثر گرانی و تورم، از روزهای سخت چهار سال اخیر، از اعتقاد عمیقش به آرمان های جنبش سبز و اهمیت زندگی و امید در ادامه تلاش های سیاسی و مدنی موجود می گوید.
مادر سهراب می گوید بعد از گذشت سه سال و نیم از شهادت سهراب، تنها چیزی که قوه قضاییه در این باره برای این قربانی سرکوب های خیابانی اعلام کرده، پیشنهاد پرداخت دیه بوده است؛ نه معرفی قاتلان و آمران و نه ادامه پیگیری پرونده. مادر سهراب می گوید: این نشانه ضعف قوه قضاییه است که هنوز نتوانسته قاتلی به ما خانواده ها معرفی کند.
او از فشارهایی که از سوی حکومت بر آسیب دیدگان بعد از انتخابات سال ۸۸ وارد بوده و هست، سخن می گوید و از شهدا و جانبازان سبزی که تحت همین فشارها و رعب و وحشت ها، هنوز بعد از سه سال و نیم نامی از آنها به میان نیامده است. امید عزیزی، بهزاد یزدان پناه، حسن میرزاخانی و وحید ایرانی مقدم از جمله جانبازان سبزی هستند که خانم فهمی به نام آنها اشاره و تاکید می کند: به هر حال این ظلم ها هیچ وقت پنهان نخواهد ماند.
سهراب اعرابی در راهپیمایی دوشنبه ۲۵ خرداد ۸۸ از مادرش جدا شد و شب به خانه بازنگشت. پروین فهیمی هر روز صبح برای یافتن نشانه‌ای از پسرش به دادگاه انقلاب می‌رفت و هر بعد از ظهر عکس سهراب را جلوی در زندان اوین می برد و این عکس سهراب بود که در میان همه‌ی آزاد شده‌ها دست به دست می شد تا نشانی از او پیدا شود. سهراب هرگز به خانه بازنگشت اما عکس او حالا در خانه ها و خاطره های بسیاری از ایرانیان نقش بسته است.
این مادر صلح در گفت و گو با کلمه بار دیگر تاکید می کند: من هنوز بر قولی که داده بودم پایبند هستم که اگر زندانیان سیاسی و خانم رهنورد و آقایان موسوی و کروبی آزاد شوند، از خون فرزندم سهراب خواهم گذشت، چون به این اصل معتقدم که خون سهراب باعث آزادی دیگر عزیزانم شود.
گفت و گوی کلمه با پروین فهیمی در پی می آید:


خانم فهیمی، تولد سهراب را تبریک می گوییم. امسال سهراب چند ساله شد؟

۲۳ ساله.

اگر سهراب شهید نشده بود، فکر می کنید امروز چه کار می کرد و مشغول چه فعالیتی بود؟

مطمئنا دانشجو بود. چون سال ۸۸ آزمون کنکور داشت که به آن نرسید. همان روزهایی که ما دنبال سهراب می گشتیم، روزهای کنکور بود. کارت دانشگاه آزاد و سراسری را گرفته بودیم و متاسفانه فکر می کردیم سهراب در اوین هست و داشتیم تلاش می کردیم که از زندان بیرون بیاید، ولی بعدا دیدیم نه، سهراب قبل از اینکه کنکور برقرار شود، کشته شده است.

فرزند شما به جرم حق طلبی و اعتراض به دزدیده شدن رای خود به شهادت رسید. آیا از اینکه او این راه را انتخاب کرد، پشیمانید؟ هیچ وقت به این فکر کرده اید که ای کاش میرحسین موسوی به تقلب در انتخابات اعتراض نمی کرد و کسی به خیابان نمی آمد و احمدی نژاد رئیس جمهور می ماند و همه چیز هم به خوبی و خوشی برگزار می شد؟

اصلا پشیمان نیستم. هرگز! آن هم یک نوع حق بود که می بایست به آن اعتراض می شد. چون به هر حال مساله حق و حق طلبی چیزی بود که بچه ها و رای دهندگان به آقای موسوی، خودشان تشخیص داده بودند و نسبت به آن اعتراض کردند و این حق چیزی نیست که از آن پشیمان شده باشم. مطمئنم که اگر سهراب الان هم زنده بود، باز همین حرکت را انجام می داد. حضور در خیابان یک حرکت خودجوش بود، حتی اگر آقایان موسوی و کروبی اعتراض نمی کردند، مردم اعتراض می کردند. مردم اعتراض کردند و در واقع آنها هم دنبال مردم آمدند.

برای خیلی از مردم هنوز سهراب شما با این شعار در خاطره ها ماندگار است که می گفتند: “سهراب ما نمرده، این دولته که مرده”. برای مردم از شخصیت سهراب بگویید، از روحیه اش. به این شعار مردمی چطور نگاه می کنید؟ یعنی اگر بخواهید شعار مردم را در شرایط امروز تفسیر کنید، چه می گویید؟

واقعا برای من سهراب هنوز نمرده و برای دیگران هم همین طور است. به خاطر اینکه حس اش می کنم. نه تنها سهراب بلکه احساس تمام بچه هایی که در این راه کشته و شهید شدند، در وجود تک تک جوانان هست و راهشان همان طور که آنها بودند ادامه پیدا می کند. شاید الان مردم سکوت کرده باشند؛ اما هیچ وقت این سکوت نشانه رضایت نبوده است. سکوت همیشه در همه جا چیزهایی در خود نهفته دارد. من فکر می کنم مردم دولت را قبول نداشتند و تک تک مردم در ستادهای رای گیری مسائلی را دیده بودند و نتایج را قبول نداشتند. احتیاج نبود کسی بیاید آنها را تحریک کند. به عینه مسائل را دیده بودند و برای هیچ کس این دولت قابل قبول نبود.
مردم به اجبار این چهار سال را تحمل کردند، اوایل بعد از انتخابات با راهپیمایی و اعتراض و انتقاد این مساله بروز کرد؛ اما الان منتظر هستند که یک اتفاقاتی بیفتد. این خواسته مردم است. من فکر می کنم خود آقایان هم با اتفاقاتی که در این سه سال و نیم رخ داده، به این نتیجه رسیده اند. دولتی که نامردمی باشد، نتیجه اش همین می شود. اگر دولت مردمی بود چون مردم انتخابش کرده بودند آن را تحمل می کردند، اما چون آن را انتخاب نکرده بودند مردم در این سالها با آن تعامل نکردند.
در مورد روحیات سهراب باید بگویم او واقعا صلح طلب بود. همان گونه که انتقاد و اعتراض داشت، در عین حال صلح طلب بود و دوست نداشت حرکت های آنارشیستی و هنجارشکنانه انجام دهد. منطقی بود. در خانواده هم همینطور بود. چند روز پیش در خبری دیدم برادری، برادر دیگر را کشته است. در خانواده ما با اینکه چهار تا پسر بودند هیچ وقت با هم درگیر نمی شدند. به ندرت پیش می آمد حتی بخواهند با هم درگیری لفظی داشته باشند؛ با منطق با هم بحث می کردند و حتی زمانی که با هم اختلاف نظر داشتند، این اختلاف به دعوا منجر نمی شد.

خانم فهیمی سه و سال نیم از شهادت سهراب گذشته. آیا هیچ رد و اثری از قاتل سهراب یا کیفیت قتل او پیدا کرده اید؟ پرونده قضایی چطور؟ در چه حالی است و چه برخوردی کرده اند؟

در مورد پرونده، تابستان سال گذشته دادسرا من را خواست و گفت که دیه حاضر است. یعنی این حکمی بود که صادر شد و چهار قاضی آن را قبول کردند و این حکم الان وجود دارد.

یعنی حکم قوه قضاییه برای قتل سهراب به گرفتن دیه ختم شد؟

بله. من را خواستند که بروم دیه بگیرم. اما دیه مساله‌ی من را حل نمی کند، اگر قرار بود هر کسی در این مملکت کشته شود، دیه بدهند و مساله اش حل شود، این که نمی شود قانون. این که نمی شود قضاوت. این که نمی شود عدالت. می شود؟ به هر حال من هم یک توقعی دارم. حالا می گویند قاتل پیدا نمی شود. اصلا قوه قضاییه، دولت، من و همه مردم وظیفه داریم تا مشخص شود چه کسانی اینها را کشتند؟ حالا می خواهد حاکمیت این کار را انجام داده باشد و یا افرادی در بیرون این کار را کرده باشند. این خون به گردن همه‌ی ما هست و همه باید دست به دست هم دهیم. اصلا مساله‌ی قاتل، مساله‌ی یک نفر نیست. آن روز یک نفر نبوده که این بچه ها را بکشد. تعداد زیادی بودند که از طریق خودشان اسلحه داشتند. اسلحه ها، اسلحه جنگی بوده است، این موارد همه در حکم آمده است. اشاره شده که به بدن بچه من دو تیر خورده است، اینها را که خودشان هم اعلام کردند. ولی من تا زمانی که دادگاهی تشکیل نشود، از حق خود دفاع می کنم و آنها باید بیایند ثابت کنند که چه اتفاقی افتاده است.

خانواده های دیگر شهدای جنبش سبز چطور؟ کسی هست که بعد از این همه وقت، قاتل عزیزش شناسایی شده باشد یا به پرونده شکایتش رسیدگی شده باشد؟

خیر. متاسفانه هیچ کدام از خانواده هایی که کشته ای در اتفاقات بعد از انتخابات سال ۸۸ داشتند، پاسخی از دستگاه قضایی نگرفتند. نمونه اش سهراب، ندا، کیانوش، اشکان، حسن پور، مصطفی، رامین و… تعداد شهدای بعد از اتخابات ۸۸ آنقدر زیاد است که یک فهرست طولانی می شود. اما می توانم تک تک بشمارم و اسامی را هم ذکر کنم که به هیچ کدام از ما تا حالا قاتلی معرفی نشده است، اگر به قول خودشان می گویند ضاربان منافق بودند و جاسوس انگلیس و آمریکا و اسراییل بودند، یک نمونه اش را بیاورند و به ما معرفی کنند و بگویند این بچه های شما را کشته و او را گرفتیم و تمام شد. این نشانه ضعف قوه قضاییه است که هنوز نتوانسته قاتلی به ما خانواده ها معرفی کند.

به همه خانواده ها بحث دیه را مطرح کردند؟

بله؛ به همه همین را گفتند که بیایید دیه بگیرید. اما با دیه گرفتن مساله‌ی ما حل نمی شود.

خانواده های دیگر هم نظر شما را دارند یا دیه گرفتند؟

من هیچ وقت نپرسیدم. این اجازه را به خودم نمی دهم که از آنها بپرسم دیه ای گرفتند یا نه. به خود هر خانواده ای مربوط است.

چندی قبل شما یک جمله عجیب گفتید که برای وضعیت احساسی جامعه ما به راحتی قابل هضم نبود. یعنی انگار سطح آرمان خواهی و فداکاری را چند پله بالاتر بردید. مردم ما یاد گرفته بودند که بگویند “می کشم می کشم آنکه برادرم کشت” اما شما آزادی زندانیان سیاسی را خون بهای فرزندتان اعلام کردید و گفتید اگر آزادشان کنند از خونش می گذرم. در این باره صحبت کنید؛ فکر می کنید جامعه ما به چنین نگاهی نزدیک شده یا خواهد شد؟ یعنی خواهیم رسید به روزی که آرمان خواهی را به خیرخواهی عمومی و فداکاری برای اهداف بزرگتر تفسیر کنیم، نه خشونت و انتقام گیری؟

همان سال که این تصمیم را گرفتم، علتش این بود که پسر دختر دایی ام امید منتظری و تعداد دیگری از بستگانم را شب عاشورا بازداشت کردند، این مساله که پیش آمد و مدتی از زندانی شدن آنها گذشت، من احساس کردم اگر اتفاقی برای آنها بیفتد چگونه می توانم از این اتفاقات احتمالی جلوگیری کنم. برای همین این تصمیم را گرفتم که فکر می کنم تاثیر خوبی هم داشت، خواسته ام این بود که زندانیان سیاسی آزاد شوند و حصر خانم رهنورد و آقایان موسوی و کروبی برداشته شود.
حالا که فرزند من از بین رفته، لااقل باید جوانان دیگر را زنده نگه داریم. نمی شود چون بچه من شهید شده است، همه از بین بروند. من این روش را قبول ندارم و اعتقادم این است باید تا جایی که می توانیم برای رسیدن به خواسته ها هزینه کمتری داده شود و با تعامل بیشتر به نتیجه رسید. اگر گفتمان و تعامل ضمن پافشاری بر خواسته های اصلی باشد، نتیجه بهتری بدست می آید. ما باید از بروز هرگونه انتقام و کینه و خشونت و نفرت جلوگیری کنیم. ما مانند نیروهای سرکوبگر به این نفرت دامن نزنیم بلکه جوانان را به بردباری و صبوری دعوت کنیم. فرزندان ما هم طی سالها مبارزه، صبورانه و با راه های دور از خشونت خواسته هایشان را پیگیری کردند. در حالی که می دانستند نیروهای مقابلشان خشونت طلب اند و بقایشان در این تنش هاست.

فکر می کنید چشم اندازی از تن دادن حکومت به شروط شما وجود داشته باشد؟ مردم چطور؛ فکر می کنید این فاصله گرفتن ار روحیه خشونت و نتقام را بپذیرند؟ در مجموع فکر می کنید شروط شما از طرف حکومت چه بازتابی داشته است؟

احتمال می دهم یک شوک برای آنها بود که یک مادری چنین شرطی را بگذارد. ولی این نشان می دهد همانطور که خیلی ها ادعا می کنند بخشیدن در دین و روش ما وجود دارد، ولی هیچ وقت به جامعه عمل نرسیده است، طی سه سال و نیم گذشته دیده ام خیلی از آنهایی که اهل قصاص و اعدام بوده اند، بیشتر به سمت بخشش گرایش پیدا کرده اند. به هر حال این خواسته من هنوز پابرجاست. امسال در دلنوشته ام برای سهراب باز به این موضوع تاکید کردم. می دانم سهراب هم همین را می خواهد و دوست ندارد چون خودش شهید شده، همه به دنبال خودنخواهی و انتقام گیری و خشونت و .. باشند.
نظر من این است که مساله دادگاه زمانی معنا پیدا می کند که عدالت برقرار باشد، در آن صورت صددرصد کسانی هستند که در پی دادخواهی ما هم خواهند بود. اگر عدالت در کشور باشد، قاضی می گوید حتی قاتل فرزند این مادر که از خون بچه اش گذشته باید پیدا شود و مشخص شود که آمر و عامل این قتل چه فرد یا افرادی بوده اند. مثل همان کمیته حقیقت یابی که در آفریقای جنوبی توسط ماندلا تشکیل شد. در روندی که به سمت دموکراسی می رود، همان کسانی که این کار را انجام دادند باید خودشان، به مرور زمان خود را معرفی بکنند. من مخالف خشونت از هر دو طرف مردم و حاکمیت هستم.
ما می خواهیم زندگی کنیم. بچه های ما هم همه برای زندگی و آینده شان برنامه داشتند، می خواستند زندگی کنند که این اتفاق برایشان افتاد. اهل خودکشی نبودند، اهل خشونت نبودند. اینها باعث شدند. سهراب من می خواست دانشگاه برود. یکی از صحبت های سهراب من این بود که هر کجا و هر نقطه ای دانشگاه قبول شوم، می روم؛ حتی سیستان و بلوچستان. چون می خواهم برای مردم کار کنم. همه این بچه ها طرز فکرشان همین بوده است.

خانم فهیمی، چرا مدتی است که از خانواده های قربانیان سرکوب های ۸۸ کمتر خبری می شنویم؟ برای نمونه، خبر درگذشت مادر رامین رمضانی با تاخیر به رسانه ها راه پیدا کرد. آیا فشار خاصی از سوی نهادهای امنیتی برای به سکوت وادار کردن خانواده های شهدا و آسیب دیدگان وجود دارد؟

خب به خاطر فشارهایی است که به تک تک خانواده ها می آوردند که سکوت کنند، آرام باشند، در جایی و مراسمی شرکت نکنند. حتی ما نمی توانیم مثلا یک برنامه ای داشته باشیم که دور هم جمع شویم، چرا؟ چون می ترسند یک کار گروهی انجام شود یا یک بیانیه و صحبت گروهی داشته باشیم. به خاطر همین کنترل می کنند. یا برای مراسم های سالگرد، معمولا قبل از آن یا می آیند تعهد می گیرند و یا تذکر می دهند.
امسال برای سالگرد سهراب من را خواستند و سه ساعت بحث کردند و تمام حرف هایشان را زدند که نباید از نماد سبز استفاده کنید، راجع به آقای موسوی و … صحبت نکنید؛ و یا سوال می کردند چه کاری می خواهید در مراسم تان انجام بدهید، چه کسانی قرار است بیایند؟ یا می گفتند مامور ما باید در مراسم حضور داشته باشد، که من هم قبول نکردم و مراسمی هم برگزار نشد. علت آن هم این است که این برنامه ها خصوصی است، اگر در مسجد بود آنها هم می توانستند حضور داشته باشند، ولی زمانی که من در منزل خود مراسم را برگزار کردم و تعدادی از بستگان و دوستانم هستند، ربطی ندارد که مامور امنیتی بیاید در خانه من بنشیند. که چه چیزی را کنترل کند؟ این گونه مراسم ها برای ما کاملا طبیعی است، اما برای اینها هر کاری غیرطبیعی است. به هر حال فشار روی همه خانواده ها وجود دارد، به خصوص خانواده هایی که بچه های دانشجو و یا کارمند دارند، فشارها بیشتر است. برای هر خانواده ای یک مدل فشار اعمال می کنند.

سوال دیگرم در مورد اخبار و اطلاعات مربوط به قربانیان اعتراضات سال ۸۸ چه در آن سال و چه بعد از آن است که با تاخیر و مشکلات بسیار منتشر شد. به طوری که هنوز هم نکات مبهم و ناروشنی درباره تعداد و چگونگی مرگ بسیاری از آنها وجود دارد، و حتی در دو سال اخیر هم چند بار اسامی جدیدی مطرح شده که از قربانیان حوادث سال ۸۸ بوده اند، اما این موضوع تا پیش از این خبری نشده بود. علت این ابهام ها و نواقص خبررسانی چیست؟ و فکر می کنید هنوز هم باشند کسانی که در سال ۸۸ و در جریان اعتراضات جنبش سبز کشته شده باشند اما اسامی آنها به هر دلیل علنی نشده باشد؟

خیلی از خانواده ها متاسفانه ساکت هستند، یعنی فرزندانشان از بین رفتند و سکوت کردند. من تعدادی از اینها را می شناسم، در بهشت زهرا دیدم و یا زمانی که سهراب کشته شده بود که آن دوره هر روز بر سر مزارش می رفتم، خانواده هایی را می دیدم که بچه های آنها هم به طریق مختلف کشته شده بودند، با گاز اشک آور یا باتوم و حتی گلوله. اما سکوت کردند. خوب می ترسند، با رعب و وحشتی که ایجاد کردند مردم سکوت کردند. به هر حال این ظلم ها هیچ وقت پنهان نخواهد ماند، همانطور که ماه هیچ وقت پشت ابر نمانده است. مطمئنا روزی اینها همه شناخته می شوند. زمان شاه هم خیلی از افراد کشته شده بودند و هیچ کسی هم خبر نداشت؛ ولی بعدا همه چیز برملا شد. الان هم همینطور است.

در مورد آسیب دیدگان چطور؟ از مجروحان که در واقع قربانیان خاموش سرکوب های ۸۸ بودند، کمتر خبری منتشر شده است. شما خبری از چنین کسانی دارید؟ برخورد نهادهای مسئول با این مجروحان و خانواده شان چطور بوده؟ کسی به وضع آنها رسیدگی کرده؟

تعدادی از بچه هایی هستند که مجروح شدند، گلوله خوردند، قطع نخاع شدند، صدمه دیدند و الان خانواده ی آنها مشکلات و سختی های زیادی دارند. نمونه اش امید عزیزی، بهزاد یزدان پناه، حسن میرزاخانی، وحید ایرانی مقدم و امثال اینها، که به خاطر فشارها سکوت کردند. خب اگر آزادی صحبت کردن به آنها بدهند، معلوم است که می گویند چه اتفاقی برایشان افتاده است.

چهار ماه به انتخابات ریاست جمهوری مانده است. فعالان سیاسی منتقد وضع موجود هنوز در این باره به جمع بندی نرسیده اند. طیفی از نظرات وجود دارد؛ از مخالفت شدید با شرکت در انتخابات به عنوان یک نقض عهد، تا موافقت با حضور در انتخابات ولو با اهداف محدودتر. نمی خواهم به این زودی نظر شما را در این باره بپرسم؛ اما یکی از استدلال هایی که در این بین معمولا با حرارت هم مطرح می شود، این است که رای دادن و نامزد شدن در انتخابات، زیر پا گذاشتن خون شهداست. آیا شما چنین نگاهی را قبول دارید؟ اگر ممکن است نظرتان را به صراحت در این باره بگویید.

الان نمی شود چهار ماه آینده را پیش بینی کرد. در مملکت ما یک ساعت بعد را هم نمی توان پیش بینی کرد. این موضوع بستگی به اوضاع و احوالی دارد که پیش می آورند. یعنی همان سال ۸۸ هم قبل از انتخابات اصلا فکر نمی کردیم فضا برای تبلیغات چگونه خواهد بود. اما فضا را آنقدر باز کردند که آقای موسوی به صحنه آمدند. یا پیش از آن، که تلاش برای اعلام حضور آقای خاتمی بود. و ما هم واقعا به خاطر عملکرد آقای موسوی در دوران نخست وزیری – البته نمی گویم همه عملکردها، چون همه ممکن است تقاط ضعف و قوتی داشته باشند – به ویژه در جنگ داشتند و چون فرد سالمی بوده اند و هستند، ایشان را انتخاب کردیم و رای دادیم. ولی اتفاقات بعد از انتخابات باعث دلسردی مردم شد. وگرنه همه دوست دارند در فضای باز و سالم انتخابات داشته باشند.
مهم تر از هر چیز برای انتخابات، اصل مهم آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر است. شرط اصلی ما همین است. این روش غلط است که اینها دنبال کردند. الان افراد عادی هم در حصر هستند به خاطر فشارها، نه اجازه خروج از کشور دارند و نه فعالیت و کار در کشور خود. اگر من مطمئن باشم رایی که می دهم درست به نتیجه می رسد و در آن اتفاقی نمی افتد، چرا رای ندهم و در انتخابات شرکت نکنم؟ اگر هم فضا باز شود و کاندیدای محبوبمان بیاید، چرا شرکت نکنم؟ اما اگر قبول نداشته باشیم، می توانیم شرکت نکنیم.
در مجموع من فکر می کنم مردم راه خود را درست پیدا می کنند. بچه های ما هم اگر زنده بودند نظرشان این بود که باید راه برگشت به آن طریق درست پیدا شود. وگرنه آنها هم نمی خواهند به خاطر خون آنها که ریخته شده است، فضا بدتر شود. همه ما دوست داریم فضا درست و انتخابات درست باشد و رییس جمهوری انتخاب شود که برای مردم دل بسوزاند به مردم توهین نکند و خس و خاشاک نداند و با مردم دنیا هم تعامل داشته باشد. یعنی هم با مردم خود و هم با مردم دنیا تعامل داشته باشند.

شما فرزندتان را که برای احقاق حق خود و پیگیری یک آرمان ملی به خیابان آمده بود، از دست دادید. شرایط کشور در این سه چهار سال را هم همه می دانیم. به عنوان مادر شهید، یک آدم اهل اندیشه و آرمانخواه و در عین حال واقع بین، چه نگاهی به فردای ایران دارید؟ با توجه به ادامه حصر، فضای سیاسی بسته، گرفتاری های مردم و مجموعه شرایط سخت داخلی و خارجی، چقدر امید به بهبود اوضاع در آینده نزدیک دارید؟

شرایط از یک سو برای همه مردم به خاطر تورم و گرانی سخت است. سرمایه ملی ما در این چهار سال از دست رفته است. در این ۴ سال واقعا سخت ترین و بدترین روزها را داریم می گذرانیم.
در مورد خانواده های آسیب دیده بعد از انتخابات و زندانیان سیاسی هم باید بگویم با توجه به فشارهایی که بر آنها اعمال می شود، در شرایط بدی قرار دارند، با این وجود من امید را از دست نداده ام و فکر می کنم همان صحبت های آقای موسوی ما را نسبت به اوضاع امیدوار می کند. امید و صبر و آگاهی برای همه ما بسیار پر معناست، همان طور که مهندس موسوی همیشه این معانی را برای رسیدن به اهداف مردم و نقش تعیین کننده در زندگی مان و آینده کشورشان مورد استفاده قرار می دهند؛ ما نیز این سه اصل را سرمشق راه خود قرار می دهیم، به امید اینکه هیچ انسانی دربند نباشد و خون هیچ انسانی ریخته نشود و خلق و خوی انسانی جایگزین افکار و رفتار پلید غیرانسانی شود.
البته تا ما مردم به آگاهی نرسیم، هیچ وقت هم به نتیجه دلخواه نخواهیم رسید. اول باید خودمان مشکلات خودمان را پیدا کنیم، حق خواهی را بدانیم، بدانیم حقمان چیست تا بعد بتوانیم به آن برسیم. اما مطمئن هستم شرایط به همین شکل نخواهد ماند، صددرصد اینگونه نخواهد ماند. بعد از هر سختی، آرامش و رهایی می آید.

در مورد مراسم تولد امسال سهراب توضیح می دهید؟

بله، به جای سالگرد شهادت پسرم که تیرماه نتوانستم برگزار کنم، سعی کردم تولد امسالش را حتما بگیرم. چون این بچه های ما هم متولد شدند و هم شهید شدند. این روزهایشان برای من عزیز است و با این مراسم می خواهیم یادآوری کنیم که اینها وجود داشتند و یادشان را زنده نگه داریم. البته آنها سعی دارند که یاد فرزندان شهیدمان زنده نماند. اما من مادر هستم و با برگزاری این مراسم احساس آرامش پیدا می کنم. یک مراسم برای دوستان و یک مراسم در بهشت زهرا و یک مراسم برای اقوام گرفتم. کیک تولد سهراب به رنگ پرچم ایران، به سه رنگ سفید و سبز و سرخ بود که سه آرزوی سهراب روی آن نوشته شده: یکی سلامتی همه‌ی خانواده و مردم ایران در تمام نقاط، دوم صلح و دوستی و سوم آزادی؛ و لاله ای هم به عنوان نماد شهادت روی کیک حک شد.

من همه‌ی سوالاتم را پرسیدم و فکر می کنم شما هم خیلی از حرفهایی را که در دلتان بود، زدید. ناگفته ای اگر مانده است، بفرمایید.

ببینید، این بچه ها واقعا زمینی نبودند، از دنیای مادی و زمینی به سوی دنیای معنوی رفتند. پرواز این بچه ها پر از صدای خاموش و رسیدن به معبود و نیازشان رسیدن به صلح و دوستی و آزاد زیستن بود. پروازشان زیبا و راهشان پر ثمر بود. فرزندان شهید ما به درجه ای بزرگ نائل آمدند و به اوج رسیدند؛ نه تنها در ایران زمین بلکه در جهان. به هر حال ایستادگی این عزیزان مقابل هرگونه ظلم و ستم و بی عدالتی بوده و باز یادآوری می کنم: من هنوز بر قولی که داده بودم پایبند هستم که، اگر زندانیان سیاسی و خانم رهنورد و آقایان موسوی و کروبی آزاد شوند، از خون فرزندم سهراب خواهم گذشت، چون به این معتقدم که خون سهراب باعث آزادی دیگر عزیزانم می شود.
کلمه – سپند میریوسفی

خبار روز: www.akhbar-rooz.com 
شنبه  ۵ اسفند ۱٣۹۱ -  ۲٣ فوريه ۲۰۱٣

No comments:

Post a Comment