Wednesday, 19 September 2012

گزارش ديدار با "زيباترين فرزندان آفتاب و باد"



گزارش ديدار با "زيباترين فرزندان آفتاب و باد"


کانون ره‌آورد به‌رسم هر سال خود امسال نيز به تدارک مراسم بزرگداشت زندانيان سياسی‌ای پرداخت که در دهه ۶۰ و به‌ويژه تابستان ۶۷ قتل‌عام شدند. برای جلوگيری از يکنواختی شکل برنامه، کانون تصميم گرفت در سه برنامه‌ی به‌هم پيوسته اين امر را انجام دهد.
کانون اول سپتامبر در شهر کلن در مراسم يادبود کشتار سال ۶۷ جمعيت دفاع از زندانيان سياسی شرکت کرد و از همه به مشارکت در اين برنامه دعوت به‌عمل آورد. حرکت دوم سازماندهی بازديد از نمايشگاه "اميد نام من است"، در شهر فرانکفورت و در روز ۱۶ سپتامبر بود. آخرين برنامه کانون نمايش دو فيلم در روز يکشنبه ۲۳ سپتامبر در آخن است(کليک کنيد). در زير گزارش کانون از بازديد نمايشگاه را مطالعه می‌کنيد.
اين نمايشگاه در "خانه آنه فرانک"، کسی که خود در سنين نوجوانی قربانی حکومت نازی‌ها شد، برپا شده بود و با تلاش اين مرکز تاکنون مدارس نيز توانسته‌اند از آن ديدن کنند. اين نمايشگاه فقط تا۳۱ اکتبر ۲۰۱۲ داير است و حضور دسته‌جمعی ده‌ها ايرانی از آخن و کلن در روز ۱۶ سپتامبر شور تازه‌ای به آن بخشيد.

اتوبوس ما سر ساعت ۹ صبح از شهر آخن حرکت کرد. روز زيبای پاييزی و آفتابی بود ولی دل‌ها همه با عزيزانی بود که جان‌شان را در راه آزادی و آبادی ايران از دست داده‌اند. قربانيان خشم رهبران جمهوری اسلامی که هيچ مخالف عقيدتی و سياسی را برنتافته و نمی‌تابد. قربانيانی که بدون محاکمه و به‌نحو وحشتناکی دسته دسته به جوخه‌های مرگ و طناب‌های اعدام سپرده شدند و در گورهای دسته‌جمعی در خاوران دفن شدند. بی‌نام و نشان، بدون اطلاع عزيزان‌شان. نمی‌دانيم اين جنايت عليه بشريت را با کدام جنايت در جهان می‌توان مقايسه کرد ولی می‌توان قاطعانه گفت که يکی از بزرگ‌ترين و وحشتناک‌ترين آن‌هاست.
اين جنايت هنوز پس از ۲۴ سال آن‌چنان که بايد در ايران و جهان شناخته نشده است. حکومت ايران نه تنها به اين جنايت اذعان نکرده، بلکه همواره سعی کرده است آن را مخفی نگه دارد و از حافظه‌ی تاريخی مردم ايران پاک کند. کشتار مخالفان سياسی نه از سال ۶۷ که از آغاز روی کار آمدن جمهوری اسلامی در ايران در پيش گرفته شد، در سال‌های دهه‌ی ۶۰ به اوج خود رسيد و همچنان ادامه دارد.

کانون ره‌آورد اگرچه در محدوده‌ی بسيار کوچکی اثرگذار است ولی همواره تلاش کرده است اين فاجعه ملی فراموش نشود و تلاش می‌کند چنين جناياتی تکرار نگردند. با اين هدف و با هدف دفاع از آزادی است که اتوبوس ما در راه فرانکفورت در شهر کلن توقف کوتاهی کرد و همراهان جمعيت دفاع از زندانيان سياسی کلن و حاميان مادران پارک لاله شهر کلن به جمع ما پيوستند. در فرانکفورت برگزارکنندگان نمايشگاه صميمانه به استقبال آمدند. منيره برادران، از زندانيان سياسی دهه‌ی ۶۰ و يکی از ترتيب‌دهندگان اصلی نمابشگاه به صحبت ايستاد. او تأکيد کرد که اين نمايشگاه به همه تعلق دارد. برای نمايشگاه نام "اميد" برگزيده شده، با اميد به اين‌که چنين جناياتی تکرار نشوند و به تاريخ بپيوندند.
خانم برادران توضيحاتی در مورد نمايشگاه داد. سنبل نمايشگاه پرنده‌ای است در قفس کار حميد منتظری که در سال ۶۷ اعدام شده است. پرنده در قفس اولين اثری است که هر بيننده‌ای را به‌محض ورود به نمابشگاه و پيش از ورود به سالن در جای خود ميخکوب می‌کند. قفسی از جنس کاغذ و نخ. چرا حميد منتظری پرنده و قفس را انتخاب کرده است؟ او و انسان‌های آزاده‌ای چون او چه پيامی داشتند؟ آن‌ها آرزوی رهايی از قفس را داشتند، همچون هر پرنده‌ای که در راه آزادی خود را به ديواره‌ی قفس می‌زند.

 

همه با احتياط و احترام به اين عزيزان وارد نمايشگاه می‌شويم. تعدادی از همکاران منيره برادران در نمايشگاه با صميميت تلاش می‌کنند به پرسش‌های بازديدکنندگان پاسخ دهند. نمايشگاه در عين سادگی بسيار زيباست. يکی از طراحان اصلی آن پرستو فروهراست که با هنر خود جلوه‌ی خاصی به اين نمايشگاه داده است. همه جا تيره است ولی نوری که به يادگارها تابيده، زيبايی خيره‌کننده‌ای به نمايشگاه داده است. صدايی می‌آيد آرام و يکنواخت. اسامی اعدام‌شدگان است! بايد گوشت را به ديوار سلول بچسبانی تا صداها را واضح بشنوی. بسيار سمبليک طراحی شده است. اسامی تکرار می‌شوند. اشک در چشم‌ها و بغض در گلوها، همه با هم پچ‌پچ آرامی را شروع می‌کنند، بعضی‌ها گريه امان‌شان نمی‌دهد. همه با دقت به يادگارها می‌نگرند؛ به کارهايی که اين آزادگان بر روی سنگ، چوب، پارچه، هسته‌ی خرما و حتی روی تکه‌ای از آسفالت زندان انجام داده‌اند، فوق‌العاده است. نامه‌ها و وصيت‌نامه‌های زندانيان، کاغذهای ريزنويس، نقاشی‌های بسيار زيبا بر روی پارچه و کاغذ، بر روی چوب، کنده‌کاری روی چوب و فلز، گردنبندهای زيبايی که با هسته‌ی خرما يا سنگ ساخته شده‌اند، لباس‌هايی که مادران از زندان برای فرزندان خود دوخته و يا بافته‌اند، لباس‌هايی که از اعدام‌شدگان و فراريان به يادگار مانده است. کف زمين نمايشگاه پيام‌هايی حک شده که نمونه‌هايی از ديوارنويسی زندانيان در سلول‌هاست. تعدادشان زياد است. چند نمونه را که سريع يادداشت کرديم در زير می‌خوانيد:
"وقتی برای ديدارم سر خاک می‌آييد، خنده‌های‌تان را همراه بياوريد."
"عکس‌های خندان فرزندانم را در سلول حفظ کرده‌ام تا در شرايط غم‌انگيز به ياد لحظه‌های شاد زندگی باشم."
"خداحافظ دوستان، به اميد پيروزی"


فضا فوق‌العاده سنگين است. اسامی اعدام‌شدگان بدون وقفه خوانده می‌شود. اگر چه اين اعدام‌شدگان در شرايط بسيار سختی به‌سر برده‌اند، ولی اميدوار بوده‌اند و به روزهای روشن، به شادی، به کوه‌های زيبا و سربلند ايران، به گل‌ها، به خانواده‌های‌شان، به همسران‌شان، به فرزندان‌شان و به هر چه که در اين زندگی زيباست، می‌انديشيده‌اند.





آن‌ها همه برای ما يک پيام داشتند: پاسداری از آزادی و رهايی انسان از همه‌ی قيد و بندهای استبدادی...
در هوای نارنجی يک غروب پاييزی، با ياد و خاطره‌ی کشته‌شدگان همه‌ی اين سال‌ها و در ميان سکوت شرکت‌کنندگان اين بازديد، سوار بر اتوبوس شديم و به خانه‌های خود بازگشتيم تا در خلوت خود، با وجدان خود پيمان بنديم که در راه آزادی و عليه هر نوع خشونت هر آن‌چه در توان داريم به‌کار گيريم.




ياد همه‌ی اين عزيزان گرامی باد!

No comments:

Post a Comment