Tuesday 3 January 2012

دومین سالگرد مصطفی کریم بیگی، جانباخته ی عاشورای 88


دومین سالگرد مصطفی کریم بیگی، جانباخته ی عاشورای 88 برگزار شد!

دومین سالگرد جان باختن مصطفی کریم بیگی در سه شنبه ششم دی ماه 1390 با حضور انبوه شرکت کنندگان شامل خانواده های چند تن از کشته شدگان وقایع پس از انتخابات سال 88، بازداشت شدگان فاجعه کهریزک، مادران پارک لاله(حامیان مادران عزادار)، مادران صلح و تنی چند از طرفداران جنبش سبز در منزل آن شهید برگزار شد.

در این مراسم تعدادی از خانواده های جان باختگان از جمله خانواده های محمد کامرانی و امیر جوادی فر از کشته شدگان فاجعه کهریزک، محمد مختاری، علی حسن پور، سهراب اعرابی، احمد نجاتی کارگر، سعید زینالی(که 12 سال پیش دستگیر شده و تاکنون خانواده اش هیچ اطلاعی از وی ندارند) حضور به هم رساندند.

در این مراسم ، یکی از طرفداران جنبش سبز با نواختن سنتور به آواز خوانی سرودهای « تفنگت را زمین بگذار»، «غم مخور» و «مرغ سحر» پرداخت که ضمن خواندن سرود «مرغ سحر» حاضرین در این مراسم با وی همخوانی کردند. پس از آن مادران صلح و همچنین پروین فهیمی مادر شهید سهراب اعرابی اشعاری را از هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی و احمد شاملو خواندند وسپس جمع حاضران به صورت گروهی سرود « سر اومد زمستون» را همخوانی کردند و پس از آن به خواهش مادر مصطفی و به یاد او سرود «یار دبستانی من» را با یکدیگر و با هماهنگی خواندند.

در ادامه این مراسم، شهناز اکملی مادر مصطفی کریم بیگی یادداشت خود را به مناسبت مرگ فرزندش برای حاضرین خواند. او یادداشت خود را چنین آغاز کرد: «فردا بوسه مرگ را بر لبانم جشن خواهم گرفت، این است اوج تنهایی من...» .

در این مراسم همچنین دو تن از دوستان مصطفی کریم بیگی با ذکر خاطراتی از وی به بینش و آگاهی سیاسی- اجتماعی و به روز این شهید، شجاعت و جسارت وی و خصائص و ویژگیهای نیک و انساندوستانه او اشاره کردند.

در دومین سالگرد شهادت مصطفی کریم بیگی چند تن از شرکت کنندگان در مراسم به بستن دستبندهای سبز و به سر کردن شالهای سبز رنگ اقدام کرده بودند، همچنین شمع های روشن که با آنها نام مصطفی نوشته شده و عکس های برخی از کشته شدگان در میانشان گذاشته شده بود و نیز استفاده از نمادهای سبز در جای جای این مراسم جلوه ای خاص به آن بخشیده بود که از تداوم جنبش مردمی سبز نیز خبر میدهد.

بسیاری از شرکت کنندگان در این مراسم یاد و خاطره مصطفی کریم بیگی را با تقدیم گل گرامی داشتند

"فردا بوسه ی مرگ را بر لبانم جشن خواهم گرفت، این است اوج تنهایی من ..."

اس ام اسی که در انتهایش اوج تنهایی مصطفی جوانه زد و اوج دلتنگی من. اگر آن روز می دانستم که روزی از همین روزها این اس ام اس لباسی از واقعیت بر تن می کند، بی شک رج به رج این لباس را از هم می شکافتم. نمی دانم چرا هیچ گاه در خیالم نگنجید که عاشورای حسینی، روز مظلومیت حسین، سالروز خاطره تشنه لبان خسته دل، روز عزای جوانانی از جنس پاکی و بلور شود.

جوانانی از جنس مصطفای من که پاکی را با او معنا کردم. مصطفایی که هنوز خیابان ها را در جستجوی معصومیت چهره اش گام برمی دارم. مصطفایی که بی اراده تصویر بودنش هر روز مقابل چشمانم جان می گیرد. مصطفایی که عاشق بود و عاشق رفت. او که هنوز نبودنش در قوه ی تخیلم شکل واقعی نمی گیرد.

آن قدر زیبا از آزادی و آنچه که حقمان است و باید ستاند می گفت که فکر می کنم خدا آنچه را که مصطفی فریاد می کرد چه زود شنید و عطایش کرد.

مصطفای من جان در راه حق و آزادی داد، جان در راه عشق داد. گرچه باور نبودنش سخت است، باور جای خالی اش جان فرساست، اما فرزند من با خون خود عشق بازی کرد و در خون خود غلتید. دلتنگی اش با هیچ چیز پر نخواهد شد، دلتنگی همه ی مادرها با هیچ چیز پر نخواهد شد.

دلتنگم... دلتنگیم... دلتنگی هایمان را باد با خود می برد و می رساند به گوش همه ی جاهای خالی، همه ی نبودن ها... اما کاش برساند به گوش همه آنانی که پاسخشان برای دست های خالی گلوله بود و باتوم، گلوله بود و چرخ های بی رحم و بی تفکر.

عاشورا دیگر برایم تکرار تاریخ مظلومیت حسین نیست، صدای فریاد خاموش شده ی مصطفی و مصطفی هاست اما آنچه باقی است دیگر سکوت نیست، رود خروشان خون های به ناحق ریخته شده است.

باشد تا روزی آزادی، آزدگی و تولد نور را در تاریکی استبداد کشور غم زده مان جشن بگیریم.


مادر مصطفی کریم بیگی
ششم دی ماه یکهزار و سیصد و نود

No comments:

Post a Comment