Tuesday 29 November 2011

پيام سالگرد دوسالگی مان در خيابان های لندن: "مادران پيروز خواهند شد."


پيام سالگرد دوسالگی مان در خيابان های لندن: "مادران پيروز خواهند شد."
همبستگی و هم صدائی با مادران پارک ﻻله 

شنبه سوم دسامبر ، ساعت دو تا سه بعد از ظهر
همدردی و همصدائی حاميان "مادران پارک ﻻله" در لندن، پيام دوسال ماندگاری مان در خيابان های لندن: مادران پيروز خواهند شد
در اوج روزهای جنبش سبز مادران عزادار ايران، بطور خودجوش سر بر اوردند و طی مدتی کوتاه حرکتی هدفمند و حقوق بشری را بنيان گزاردند. ما حاميان مادران عزادار لندن، زنانی از طيف های مختلف فکری در لندن بوديم که همگی مان در اهداف و شيوه دادخواهی مادران وحدت نظر داشتيم .حرکت مان را از روزجهانی حقوق بشر يعنی ده دسامبر2009 اغاز نموديم و مرتبا شنبه های اول هر ماه در ميدان ترافالگار جمع شديم و با پﻼکارد و پخش اعﻼميه به روشنگری در مورد وضع حقوق بشر و آخرين خبرهای مادران پارک ﻻله پرداختيم. در اين دوسال ياری افرادی در لندن که به کار مادران عزادار در ايران، اعتقاد داشتند کمک راهمان بود و بی شک بی اين ياری نمی توانستيم دوام آوريم.
بزگداشت دوسالگی مان را ازاين رو برگزار می کنيم که عليرغم تفاوت نظرها و دشواری های زندگی، توانستيم در کنارمادران بايستيم صدای آنان را در حد امکان خود بگوش جهانيان برسانيم.
بی شک دوسال ماندگاريمان، به يمن حضور واستقامت مادران پارک ﻻله ممکن بوده است .آنها که توانستند با وحدت و يگانگی در اين راه دشوار ما را همراه خود به پيش برند. مااز اينکه در اين دوسال توانستيم انعکاسی از صدای حقوق بشری مادران ايران باشيم خوشحاليم و به انها تبريک می گوييم.

ما همچنان به اصول اوليه خود که در آن خواستار آزادی کليه زندانيان سياسی و عقيدتی، لغو مجازات هر گونه اعدام، محاکمه آمرين و عاملين بازداشت ها و کشتار معترضان سی و دو سال اخير ايران شده بوديم پايبنديم و در قلبمان بدان ايمان داريم که پيروز خواهيم شد.

حاميان "مادران پارک ﻻله ايران" لندن /انگلستان

Solidarity with Mother’s Park Laleh (Iran’s Mourning Mothers)

Our two years’ presence on London streets: Mothers will triumph!
Message of solidarity of London Supporters of Iran’s Mourning Mothers for their two years resistance!
In 2009 and in the height of the Green Movement, mothers who lost children during street demonstrations got together to seek justice for their murdered children. Within a short period of time, their act turned into a well-organised movement for human rights in Iran. Many Iranians outside the country joined in solidarity campaigns and set up groups soon to become the voice of Iran’s Mourning Mothers.
 We, London Supporters of Iran’s Mourning Mothers who came from various backgrounds got together and discussed our mutual aims and drew strategies to reflect the voices of the Mourning Mothers. We began our campaign on 10 December 2009 and soon were supported by individuals who believed in our way. No doubt we would not have been able to continue without such support.
We celebrate our 2 years campaigns in the backdrop of arguments, debates, differences and hardships of daily life. Utilising suitable strategies we were able to become a small but influential voice of the Mourning Mothers outside Iran. We were able to stand shoulder to shoulder with those who have stood up to tyranny despite losing their loves ones. They were able to stay in the stage despite their differences and hardships of life. We stood with them.
We celebrate our two years old campaigns of support and solute those women who were the backbone of our campaigns for human rights and justice.
Once again and in unison with Iran’s Mourning Mothers we:
-          Demand the unconditional release of all political & ideological prisoners
-          Abolition of capital punishment
-          Identification, detention and punishment of those who had committed crimes for the past 33 years, especially the recent murders.
We are certain in out hearts that ultimately we will be victorious in our struggle.
London Supporters of Iran’s Mourning Mothers (Mothers of Park Laleh).

Location: North Terrace of Trafalgar Square (in front of the National Gallery) Nearest Tube Charring Cross: Bakerloo and Northern line
Email: mothers.mourningiran@gmail.com
http://supportersmourningmothersiranuk.blogspot.com/
Find us on Face book: mothers mourning
Saturday: 3th December 2011
Time: 14.00 15.00

جان رضا شهابی در خطر است

جان رضا شهابی در خطر است 

• رضا شهابی از اعضای هیات مدیره سندیکای شرکت واحد با وجود بیماری، از هفت روز پیش در زندان اوین دست به اعتصاب غذا زده است ...


 رضا شهابی از اعضای هیات مدیره سندیکای شرکت واحد با وجود بیماری، از هفت روز پیش در زندان اوین دست به اعتصاب غذا زده است. ربابه رضایی همسر شهابی در گفت‌و‌گو با دویچه وله به نیاز اورژانسی همسرش به عمل جراحی خبر می‌دهد.

خانم رضایی درباره وضعیت جسمی همسر خود می‌گوید: «همسرم آخرین بار دیروز (یک‌شنبه ۶ آذر) از زندان تماس گرفت. از یک‌طرف ۷ روز از اعتصاب غذای او می‌گذرد و از طرف دیگر بیماری‌ باعث وخیم شدن وضعیت جسمی او شده است. مهره ۳ تا ۷ گردن او از کار افتاده و باید فورا جراحی شود. سمت چپ بدن او درد می‌کند. همینطور ناراحتی معده، کلیه و قلب دارد.»
رضا شهابی، فعال کارگری و از اعضای هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس‌‌رانی ۲۲ خرداد ۱۳۸۹ دستگیر شد.

بلاتکلیفی در زندان
ربابه رضایی درباره خواسته همسر خود می‌گوید: «او هیج جرمی مرتکب نشده است. همسرم را بی‌گناه در زندان نگه داشته‌اند. همسرم خواستار رسیدگی زودتر به پرونده است تا از بلاتکلیفی دربیاید. جان شوهر من واقعا در خطر است، باید به وضعیت بیماری او رسیدگی کنند.»
رضا شهابی با وجود برگزاری دادگاه و تامین وثیقه، بدون ذکر دلیل از سوی مقامات قضایی همچنان در بازداشت به سر می‌برد.
ربابه رضایی درباره علت یا بهانه دستگاه قضایی برای نگهداری همسرش با وجود تامین وثیقه می‌گوید: «در این مدت پیش هر کسی رفته‌ایم و نامه برده‌ایم. می‌گویند رسیدگی می‌کنیم ولی هیچ کس رسیدگی نمی‌کند. من همین دیروز برای آقای جعفری دولت‌آبادی نامه بردم، برای آقای صلواتی نامه بردم. برای آقای لاریجانی و هر کس که فکرش را بکنید نامه نوشته‌ایم ولی هیچ کس رسیدگی نمی‌کند. یک زندانی هم تا یک اندازه‌ای می‌تواند بلاتکلیفی را تحمل کند.»

فشار بر اعضای سندیکای شرکت واحد اتوبوس‌رانی
در سال‌های اخیر فعالان کارگری در ایران از جمله اعضای هیات مدیره سندیکای شرکت واحد بارها دستگیر و زندانی شده‌اند.
منصور اسانلو رئیس هیئت مدیره، ابراهیم مددی نایب رئیس، سعید ترابیان مسئول روابط عمومی و رضا شهابی خزانه‌دار، از جمله اعضای سندیکای شرکت واحد اتوبوس‌رانی هستند که در سال‌های اخیر تحت فشار نیروهای امنیتی قرار داشته‌‌اند.
در روزهای اخیر سایت کلمه از بستری شدن افشین اسانلو برادر منصور اسانلو بر اثر "شکنجه" گزارش داده بود.
بر اساس این گزارش، "ضربات متعدد کابل بر بدن آقای اسانلو، باعث پارگی درکف پا و ایجاد غده درکتف او شده است."
خبار روز: www.akhbar-rooz.com 
دویچه وله:

Sunday 27 November 2011

مادر مجتبی احمدی: از دلتنگی هایم چه بگویم؟

مادر مجتبی احمدی: از دلتنگی هایم چه بگویم؟
مادر مجتبی احمدی: از دلتنگی هایم چه بگویم؟
     مجتبی احمدی جوان 25 ساله حامی جنبش سبز در سوم خرداد ماه سال گذشته در منزل خود توسط ماموران اطلاعات بازداشت شد. در شعبه 28 دادگاه انقلاب به اتهام اجتماع و تبانی به شش سال و از سوی دادگاه 76 کیفری به اتهام توهین به مقدسات اسلامی به سه سال محکوم می گردد که یکسال از این شش سال کاهش می یابد.
  
نسرین جاپلقی مادر مجتبی احمدی در خصوص آخرین وضعیت فرزندش و مشکلات خود  می گوید: "الان یکسال و نیم است مجتبی در بند 350 زندانی است و در این مدت نتوانسته به مرخصی بیاید. اقدام هم نکردم چون اگر هم با مرخصی او موافقت کنند سند می خواهند که من هیچ سندی ندارم که بگذارم. ملاقات هم فقط دو ماهی سه ماهی یکبار به سختی می توانم بروم زیرا شاغل هستم و در یک کارخانه آشپز هستم و مرخصی نمی دهند. قبلا که ملاقات حضوری نداشتیم و خیلی نامه و درخواست می دادم اما نتیجه ای نداشت اما امسال شکر خدا ملاقات حضوری می دهند. اما باز که در ملاقات ها می بینمش که روحیه اش خوب است و خودش را نباخته دلم شاد می شود."


وی در خصوص اتهام و حکم ناعادلانه مجتبی ادامه می دهد: "دو تا پرونده برای مجتبی باز کردند که برای هر پرونده او را به سه سال زندان و در مجموع به شش سال زندان محکوم کردند که یکسال آن عفو خورد. ناراحتی ما هم این است که دو تا پرونده برایش تشکیل دادند. والله از پرونده ها هم اطلاع دقیقی ندارم فقط می دانم به اتهام اجتماع و تبانی محکومش کردند. ساعت ده شب زنگ در خانه را زدند و پسر کوچکم در را باز کرد که یکدفعه چند تا مامور ریختند خانه، همه زندگی را بهم ریختند و مجتبی را دستگیر کردند و با خودشان بردند..."


این مادر دردمند با تاکید بر بی گناهی فرزندش از مسئولین می خواهد یکبار دیگر پرونده مجتبی احمدی را بررسی کنند و حکم آزادی اش را صادر کنند می گوید: "از دلتنگی هایم چه بگویم؟ شب و روز به فکر پسرم هستم که الان چکار می کند؟ چطور پنج سال دوری اش را تحمل کنم؟ نه غمخواری دارم نه کسی را دارم که دنبال کارهایش برود فقط باید با این درد بسوزم و بسازم همین... بخدا هر روز با خودم می گویم می شود روزی برسد که آزادی مجتبی را ببینم، هر کس را می بینم می گویم شما قلبتان پاک است دعا کنید پسر من آزاد شود چون مجتبی اصلا گناهی نکرده، کار خلافی مرتکب نشده که الان باید بدون هیچ دلیلی پنج سال پشت میله های زندان باشد. از مسئولین درخواست می کنم یکبار دیگر پرونده مجتبی را بررسی کنند و ببیند که مجتبی بی گناه است. آخر چرا باید این جوان بی دلیل و فقط بخاطر عقایدش پنج سال از بهترین سالهای عمرش را در زندان بگذراند؟ حالا بر فرض هم که در راهپیمایی شرکت کرده جرم که مرتکب نشده؟! این بچه در زندان که نمی تواند از خودش دفاع کند مسئولین یکبار 
دیگر پرونده او را ببینند و بگویند جرمش چیست؟"

Wednesday 23 November 2011

فراخوان سراسری مادران پارک لاله ایران به مناسبت 25 نوامبر، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان




فراخوان مبارزه با خشونت عليه زنان

فراخوان سراسری مادران پارک لاله ایران و حامیان آنان در خارج از کشور به مناسبت 25 نوامبر، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان

روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان را به روز دفاع از زندانیان سیاسی- عقیدتی زن در ایران تبدیل کنیم! 

بیست و پنج نوامبر روز جهانی رفع تمامی اشکال خشونت علیه زنان شناخته شده است. انتخاب این روز برای یادآوری فاجعهای است که نمونههای آن بارها در تاریخ ایران و جهان تکرار شده است و برای جلوگیری از تکرار آن باید تلاش کنیم. در این روز آدم ربایی، تجاوز و قتل سه زن به بیرحمانهترین شکل ممکن در سال 1960 به دست سربازان تروجیلو، دیکتاتور جمهوری دومینیکن به وقوع پیوست. این سه خواهر بهنامهای، پاتری، مینروا و ماریا ترزا میرابل، در منطقهای اطراف سانتیاگو در جمهوری دومینیکن، همراه با همسران خود در پشتیبانی از گروه (جنبش ۱۴ ژوئن) علیه حکومت دیکتاتوری رافائل تروجیلو مبارزه میکردند.

اینک خواهران میرابل "خواهران پروانه" در جهان به عنوان یکی از نمادهای مقاومت در برابر دیکتاتوری شناخته شدهاند. نخست در سال 1981 روز 25 نوامبر، سالروز قتل «خواهران میرابل»، بهوسیله فمینیستهای آمریکای لاتین، بهعنوان روز مقابله با خشونت علیه زنان انتخاب شد و سالها بعد مجمع عمومی سازمان ملل در تاريخ 17 دسامبر 1999 طی قطعنامه ای تعيين روز 25 نوامبر به عنوان "روز جهانی مقابله با خشونت عليه زنان " را تصويب نمود.

زنان قتل و کشتار و شکنجه و تجاوز در طی دوران حاکمیت جمهوری اسلامی همواره 

خشونت مضاعف علیه زنان در کنار خشونت ساختاری استثمار، هر روز ابعاد گسترده خود را به اشکال متنوع نشان میدهد؛ تجاوزهای دستهجمعی به زنان در کشورهایی مانند افغانستان، عراق، کنگو، سومالی، بوسنی و ... قاچاق زنان، مهاجرت اجباری، ترور دولتی و آزار و اذیتهای سیاسی، عقیدتی و دینی، از جمله دستگیری و قتل مبارزان مقاوم زن در جهان.

در ایران، در جامعهای که نیمی از جمعیت خود را به عنوان انسان رسما و قانونا به رسمیت نمی شناسد، تبعیض جنسیتی و جداسازی جنسی از ظریفترین و فراگیرترین شکلهای خشونت علیه زنان بشمار می رود. 

سنگسار که عمده قربانیان آنرا زنان تشکیل میدهند، تجاوز، تهدید و تحقیرهای جنسی در زندانها، قتل های ناموسی، ختنه دختران، خرید و فروش زنان و دختران، چند همسری، رواج فحشا تحت عنوان شرعی صیغه، قوانین غیر عادلانه ارث، شهادت، حق طلاق و حضانت فرزند، دستمزد های نابرابر در مقابل کار یکسان، حجاب اجباری... همه و همه تنها بخشهایی از تبعیضهایی است که هر روزه بر زنان ایران تحمیل میکنند.

زندان، شکنجه، تحقیر، تجاوز و کشتار زنان در ایران کم نبوده است. زنان علاوه بر اینکه بایستی به عنوان یک زندانی مقاومت نشان دهند، بایستی به وسطه زن بودن مشکلات عدیده ای را تحمل کنند و زیر بار تحقیرهای بازجو، جامعه و خانواده خرد نشوند. کشتار زنان و مادران باردار؛ تجاوز به دخترکان باکره قبل از اعدام؛ زندانی کردن زنان به همراه فرزندانشان؛ وادار کردن زنان به رعایت حجاب اسلامی؛ شکنجه های قرون وسطایی در تابوتها؛ شکنجه های روانی برای ایجاد فضای گناه آلود و توابسازی؛ شستشوی مغزی با ایجاد عذاب وجدان برای دوری از خانواده؛ وادار کردن زنان به پذیرش ارتباط جنسی با بازجو؛ در انزوا قرار دادن زندانی و مهیا کردن شرایطی برای خودکشی؛ شکنجه زنان و مادران برای گرفتن اطلاعات در مورد خانوادهشان و در نهایت کشتار در خیابانها. این نمونهها در طول حاکمیت جمهوری اسلامی تداوم داشته است و زنان را به وحشیانه ترین شکل ممکن در زندان و بیرون زندان تحقیر کرده، شکنجه داده و کشتهاند. از جمله: زهرا کاظمی، زهرا بنی یعقوب، شیرین علمهولی، پروانه فروهر، ترانه موسوی، ندا آقا سلطان، شبنم سهرابی، هاله سحابی و ....

زنان ما علاوه بر نداشتن حقوق مساوی انسانی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و مدنی، برای دفاع از حقوق طبیعی خود نیز دستگیر و زندانی میشوند.

فعالان جنبش زنان، وکلا، روزنامهنگاران و هنرمندان زیر فشار مستقیم هر روزه رژیم زنستیز جمهوری اسلامی قرار دارند، و در حال حاضر تعداد بسیاری از زنان فعال ایران، از جمله:
نسرین ستوده، بهاره هدایت، مهدیه گلرو، زینب جلالیان، فریبا کمالآبادی، مهوش ثابت، فرشته شیرازی، عالیه اقدام دوست، محبوبه کرمی و ده ها تن دیگر در زندان ها، در بد ترین شرایط غیر انسانی و ضدحقوق بشری به سرمی برند.

از جمله مادران پارک لاله، مادران خاوران، خانوادههای جانباختگان و حامیان آنان نیز همواره مورد اذیت و آزار و بی حرمتی و ضرب و شتم قرار میگیرند و فقط به جرم دادخواهی، حمایت و همدردی، دستگیر و زندانی می شوند و تعدادی از آنان با گذاشتن وثیقه های سنگین و کمرشکن، برای محدود زمانی آزاد می گردند، ولی هر آن در خطر جدی بر گرداندن به زندان می باشند .

هماکنون نیز دو تن از حامیان مادران عزدار، به نامهای لیلا سیفاللهی و ژیلا کرمزاده مکوندی به جرم انسان بودن و همدردی در معرض خطر اجرای حکم ناعادلانه زندان میباشند. آنها در سال 1388 چندین بار دستگیر و در آخرین بازداشت 34 روز زندان بودند و هر یک با کفالت 50 میلیون تومانی آزاد شدند و در دادگاه بدوی به 4 سال زندان تعزیری و در دادگاه تجدید نظر به 2 سال زندان تعزیری و 2 سال تعلیقی که تا 5 سال قابل اجراست، محکوم شدهاند. آنها طی اخطاری که در نیمه آبان سال 1390 برای ضامنهایشان ارسال شده، باید طی 20 روز خود را به زندان اوین معرفی کنند.

منصوره بهکیش یکی دیگر از حامیان مادران عزادار که خواهر- شوهرخواهر و 4 برادرش در دهه 60 به جرم فعالیتهای سیاسی به قتل رسانده و اعدام کردهاند؛ بارها به جرم دادخواهی بازخواست، تهدید و بازداشت شده است. او در سال 1388 از کار برکنار و از 26 اسفند همانسال پاسپورتاش در فرودگاه ضبط و تا کنون ممنوع الخروج است. او در آخرین بازداشت یک ماه در زندان بود و با کفالت آزاد و در 4 دیماه 1390 دادگاه او در شعبه 15 برگزار خواهد شد.

اکرم نقابی یکی دیگر از حامیان مادران عزادار که بارها به جرم دادخواهی دستگیر و در آخرین بازداشت 2 ماه زندان بود که با کفالت آزاد و دادگاه او در 9 آبان 1390 برگزار شد و هنوز بلاتکلیف است. سعید زینالی(پسر وی) در 23 تیر 1378 در منزل بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده و تا کنون هیچ پاسخی مبنی بر زنده بودن یا کشته شدن وی به خانواده نداده اند. 

همچنین تعدادی دیگر از حامیان مادران عزادار به جرم همدردی، وضعیتی مشابه افراد فوق دارند و در انتظار دادگاه به سر میبرند.

ما حامیان مادران پارک لاله، با همه زنان شجاع و مبارز ایران و جهان ابراز همبستگی می کنیم و هر گونه خشونت علیه زنان را خشونت علیه بشریت دانسته و بهشدت محکوم می کنیم .

ما حامیان مادران پارک لاله، خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی - عقیدتی بخصوص زندانیان زن هستیم. ما خواهان لغو احکام جاری در دادگاهها و رفع هر گونه خشونت علیه زنان در ایران می باشیم .

مادران پارک لاله، صدای دادخواهی مادران جان باختگان 33 سال گذشته در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران می باشند که خواستار آزادی همه زندانیان سیاسی - عقیدتی و لغو مجازات اعدام بوده و تا محاکمه علنی و عادلانه همه آمران و عاملان جنایات صورت گرفته، به دادخواهی خود ادامه خواهند داد.

با اتحاد و سازماندهی گسترده و یکپارچه، جنبش زنان مبارز در سراسر جهان را تبدیل به یک نیروی پیشرو علیه خشونت بر زنان سراسر جهان کنیم.

مادران پارک لاله ایران

پرستو فروهر: اگر پدر و مادرم زنده بودند با جنگ مخالفت می کردند

پرستو فروهر: اگر پدر و مادرم زنده بودند با جنگ مخالفت می کردند
پرستو فروهر: اگر پدر و مادرم زنده بودند با جنگ مخالفت می کردند
   سیزده سال از پاییزی که ماموران اطلاعات به خانه داریوش و پروانه فروهر ریختند و با ضربات پی در پی چاقو این دو مبارز قدیمی را از پای در آوردند می گذرد. فروهرها تنها نبودند، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده هم قربانی شدند. دولت خاتمی در بیانیه ای بی سابقه اعلام کرد که این جنایت ها کار وزارت اطلاعات بوده و پس از آن سعید امامی به عنوان متهم اصلی معرفی شد و همه چیز به سرنوشت این عضو عالی رتبه وزارت اطلاعات گره خورد که در زندان و بنا بر آنچه گفته می شود خودکشی کرد.

 قتل های زنجیره ای روشنفکران تنها در خزانِ سال 77 نبود و معلوم شد که این کشتار سازمان یافته سالها ادامه داشته است. پیگیری پرونده قتل ها به زندانی شدن روزنامه نگاران و توقیف روزنامه های اصلاح طلب ختم شد و حاکمیت اجازه نداد که به جز سعید امامی، کسی از آمران به زندان بیفتد یا محاکمه شود.از سرنوشت سایر متهمین اعم از مباشران وشرکای جرم هم که به زندان افتادند خبری چندان انتشار نیافت. از آن پاییز تا امروز هر سال پرستو فروهر به ایران می آید تا بتواند مراسمی را در خانه ای که قتلگاه فروهرهاست، برگزار کند، اما در همه این سیزده سال حتی یکبار هم ماموران امنیتی اجازه برگزاری مراسم سالگرد را نداده اند. با پرستو فروهر درباره این ستم هر ساله که بر خانواده قربانیان قتل های زنجیره ای می رود، گفتگو کرده ایم.

خانم فروهر در آستانه سالگرد پدر و مادر، وزارت اطلاعات شما را دوباره احضار کرده و باز هم مثل سنوات قبل امکان برگزاری مراسم سالگرد نیست، بهانه امسال ماموران امنیتی چه بود؟


امسال دقیقا وقتی به فرودگاه وارد شدم، برگه احضار را به من دادند. در وزارت اطلاعات به من گفته اند که قضیه مثل سالهای گذشته است و کسی نباید به خانه بیاید و ماموران انتظامی برخورد خواهند کرد. گفتند که اگر امسال هم دوستان و همفکران سیاسی قصد برگزاری مراسم داشته باشند، برای آنها عواقب خواهد داشت. امسال هم خانه فروهرها در روز سالگرد حصر کامل بود و من هم مثل هر سال برای مردم و رسانه ها گفته ام که اعتراض دارم و این عادلانه نیست که در قبال کسانی که همه عمر خودشان را برای این مردم و آبادی این کشور گذاشتند و بعد از سیزده سال که از قتل شان می گذرد، حتی دو ساعت در سال در خانه خودشان حق برگزاری مراسم برای خانواده و دوستان وجود نداشته باشد. تنها کاری که می کنم مثل هر سال بیان این اعتراض است و بیش از این راه برای ما بسته است .


شما فکر می کنید چرا علی رغم گذشت سیزده سال هنوز این ترس و نگرانی را حکومت دارد و هر گونه مراسمی برای فروهر ها را مُخل امنیت ملی می دانند؟

به هر صورت از گردهمایی های این چنینی در هر شکلی جلوگیری می کنند.این مراسم مسلما در بردارنده اعتراض به آن سنخ جنایت هایی است که پدر و مادر من هم دونفر از قربانیان آن بوده اند. این مراسم دادخواهی است در قبال آن جنایت. بزرگداشت دو شخصیتی است که برای آزادی در ایران و در راه برقراری مردم سالاری در ایران کشته شدند. مسلم است که این بزرگداشت می تواند محملی باشد برای جمع شدن با هم دیگر، آن چیزی که متاسفانه دستگاه امنیتی به شدت سعی می کند، جلوی آن را بگیرد.

همزمان با شما جناب آقای دکتر خسرو سیف و آقای عسگری هم احضار شدند، به آنها چه گفته شد؟


آنچه که من اطلاع دارم این است که در گفتگوهایی که یا تلفنی و یا حضوری انجام شده و به آنها هم همین حرفها که به من گفتند تکرار کرده اند و گفته اند که هرگونه مراسم و هر نوع اعتراض ممنوع است.


گویا قرار است که مراسم فروهر ها مثل هر سال از طرف جمعی خصوصی برگزار شود، آیا با این مراسم هم برخورد می کنند؟


این طور نیست. مراسم به صورت خصوصی هیچ گاه برگزار نشده است . ممکن است کسانی برای همدردی و پراکنده به خانه پدری که قتلگاه آنهاست و من هر سال وقتی به ایران می آیم در اینجا اقامت می کنم، مراجعه کرده باشند، اما این رفت و آمدها مراسم بزرگداشتی نبوده و ما مراسم خصوصی هیچ وقت نگرفتیم. اعتقاد من این است که فروهر ها کسانی بودند که متعلق به عده کثیری از مردم هستند و بزرگداشت آنها باید طوری باشد که در خانه بر روی هر کس که بخواهد آنها را بزرگ بدارد باز باشد. ما هیچ وقت مراسم خصوصی نگرفتیم و برای همین دستگاه هم واکنشی نداشته است.


خانم فروهر شما همیشه اعلام کرده اید که دنبال خون خواهی نیستید و در پی دادخواهی هستید، آیا به جز دادخواهی در داخل کشور که متاسفانه مقامات امنیتی مانع رسیدگی شدند و در آخر دادگاه نمایشی برگزار کردند، در خارج از کشور و از طریق راهکارهای بین المللی، اقداماتی انجام داده اید؟


بعد از اینکه با تشکیل آن دادگاه فرمایشی در ایران دستگاه قضایی پرونده را مختومه اعلام کرد. خانواده مختاری و پوینده و فروهر، پرونده را از طریق کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل پیگیری کردند. اما متاسفانه آن پیگیری هم به نتیجه مطلوبی که می خواستیم نرسید و آنجا هم به سد دستگاه قضایی جمهوری اسلامی برخورد کرد. کمیسیون همه مدارکی که من فرستاده بودم و در آن روند نادرست قضایی را نشان داده بودم و همچنین اعترافِ ماموران اطلاعات که خودشان گفته بودند چنین جنایت هایی جزو کارهای سازمانی آنها بوده و قبلا هم انجام داده بودند را به دستگاه قضایی ایران فرستاد و طلب پاسخ کرد و متاسفانه پاسخی داده نشد. به همین دلیل پرونده حتی در آن جایگاه هم نتوانست بیش از آنچه در ایران رسیدگی کردند، پیش برود. اینجا می گویم که از نظر ما بازماندگان و قربانیان این پرونده ، همچنان باز است و رسیدگی صالحه به آن نشده و ما امیدواریم یاد آوری ها و تکرار آنچه از یاد ها رفت و قربانی شد، در ذهن مردم بماند و خواست دادخواهی را همچنان زنده بدارد و این یاد آوری خاموش شاید به جوانها اعتراض را بیاموزد.


خانم فروهر، پدر شما یک ایران دوست ملی گرا بودند، برخی معتقدند که در شرایط فعلی روحیه وطن دوستی در بین ایرانیان به نوعی افول کرده است، اگر شما با این برداشت موافق هستید ، دلیل این افول را چه می دانید؟


ببینید من فکر نمی کنم افول کرده باشد . من خودم را مثال می زنم برای من رابطه با ایران یک رابطه دوگانه ای است. رابطه ای است که از یک سو وقتی به ایرانی بودن خودم فکر می نم ، همواره با خشم و تلخی همراه بوده است، اما با این حال بسیاری از جنبه های دوست داشتنی و شیرین هم در خاطرات من هست وقتی به این سرزمین فکر می کنم. این رابطه دوگانه به دلیل بی عدالتی است که در این سرزمین حاکم است، مسلم است که بی عدالتی خشم آفرین است و این یک روند طبیعی است و در مقابلش واکنشی که می توان نشان داد این است که تلاش بیشتری کرد برای زدودن چنین بی عدالتی هایی از چهره ایران.


این روزها زمزمه حمله به ایران از سوی غرب و آمریکا بالا گرفته است، فکر می کنید اگر الان پدر و مادر زنده بودند، واکنش شان نسبت به این جنگ احتمالی چه بود ، آیا در قبال استبداد داخلی حاضر به پذیرفتن جنگ و به نوعی سرکوب سلطه استبداد از سوی یک نیروی خارجی بودند؟


به هیچ وجه. من باور ندارم که در هیچ شرایطی می توانست چنین ایده ای برای آنها شکل بگیرد. همان طور که برای آن ها آزادی مهم بود ، تمامیت ارضی و استقلال ایران نیزمهم بود و اینکه باید آزادی از درون جامعه بجوشد و برای همین بود که با شرایط سختی که داشتند همه این سالها در ایران بودند، چون فکر می کردند همه تحولات باید از ایران باشد و بدون چشم داشتهای خارجی. در این مورد همیشه با نهایت حساسیت، واکنش نشان می دادند و من به یقین می گیرم که آنها چنین راه حلی را در محاسبات خودشان نمی 
دیدند.



  جرس:
    

Friday 18 November 2011

در باره وضعیت زندانیان عقیدتی بیمار

بیانیه در ایران در باره وضعیت زندانیان عقیدتی بیمار 


بیانیه مشترک عمومی
ایران
مقررات سازمان ملل درمان پزشکی مناسب برای زندانیان عقیدتی را الزامی می سازند

۲۶ آبان ۱٣۹۰: چندین زندانی عقیدتی در ایران نیازمند امکانات درمان پزشکی مناسب هستند که در زندان های مختلف وجود ندارد. اما حکومت ایران از شرایط بد جسمانی آنها برای فشار بیشتر و وادار کردن آنها به اعتراف ساختگی یا طرح اتهام های تازه و افزایش حکم زندان آنها استفاده می کند.

عبدالکریم لاهیجی، نایب رییس فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر و رئیس جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران، امروز گفت: «ماده (۲)۲۲ اصول استاندارد حداقل برای رفتار با زندانیان که در تاریخ ۱٣ مه ۱۹۷۷ در شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل تصویب شد مقرر می دارد که زندانیان بیمار نیازمند به درمان تخصصی باید به موسسه های تخصصی یا بیمارستان های غیرنظامی منتقل شوند. با وجود این، حکومت جمهوری اسلامی پیوسته از رعایت حق زندانیان عقیدتی به دسترسی به درمان مناسب و منظم پزشکی سر باز زده است. این رفتار در تناسب با انکار تمام حقوق دیگر زندانیان سیاسی و انجام انواع شکنجه، مجازات های غیرانسانی و بدرفتارهایی دیگر علیه آنهاست.»

موارد مشخص

زندانیان عقیدتی زیر بعضی از زندانیانی هستند که در حال حاضر به شدت به درمان نیاز دارند، اما حکومت آنها را از حق درمان پزشکی در بیرون از زندان محروم کرده است.

حسین رونقی ملکی یک وبلاگ نگار و کارشناس کامپیوتر است. او که گویا چند روز پیش دچار خونریزی کلیه شده بود، در تاریخ ۲۵ آبان ۱٣۹۰ برای معاینه به بیمارستان منتقل شد ولی او را پس از چند ساعت به زندان اوین بازگرداندند. او از اردیبهشت ۱٣۹۰ تاکنون چهار بار تحت عمل کلیه قرار گرفته است. مقامات حکومتی بدون این که اجازه دهند او از زمان سه ماهه لازم برای معالجه بهره مند شود، هر بار او را بلافاصله به زندان بازگردانده اند. آخرین عمل جراحی بر روی او در اوایل آبان انجام شد، ولی او در روز ۹ آبان به زندان بازگشت. برخلاف نظریه پزشکان متخصص که معت قدند او باید تحت درمان مناسب قرار بگیرد، مقامات حکومتی گویا شرط این کار را اعتراف ساختگی به جرم در برابر دوربین تلویزیون قرار داده اند. رونقی ملکی در ۲۲ آذر ۱٣٨٨ دستگیر شد، تحت شکنجه های مختلف جسمانی و روانی قرار گرفت و ۱٣ ماه در بازداشتگاه سپاه پاسداران در بازداشت انفرادی ماند. در نتیجه، هر دو کلیه او عفونی شد و یکی از کلیه ها ٨۰% و کلیه دیگر ۲۰% آسیب دید. او بعدا به اتهام عضویت در گروه اینترنتی ایران پروکسی، تبلیغ علیه نظام، توهین به مقام رهبری و رییس جمهور به ۱۵ سال زندان محکوم شد.

ابوالفضل قدیانی، فعال سیاسی، که اخیرا تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، در زندان اوین در شرایط بدی به سر می برد و در خطر سکته قلبی است. او حکم یک سال زندان خود را می گذراند و باید در اوایل آذر ۱٣۹۰ آزاد شود، اما مقامات حکومتی اتهام های تازه ای را به او تفهیم کرده اند که می تواند به حکم زندان دیگری منجر شود.

معصوم فردیس، فعال سیاسی، دچار آسیب نخاعی و نیازمند عمل جراحی است. بنا به گزارش ها او که در زندان اوین به سر می برد قادر به راه رفتن نیست. آقای فردیس به ۶ سال زندان محکوم شده و گرچه دادگاه تجدید نظر حکم او را نقض کرده، هنوز در زندان مانده است.

مهدی محمودیان، روزنامه نگار، در اوایل آبان ماه اجازه عمل جراحی بر روی ریه هایش را یافت. ریه های او که پس از بازداشت در اثر شکنجه آسیب دیده اند به علت ۷ ماه تاخیر مقامات حکومتی در صدور اجازه درمان بخشی از کارکرد خود را از دست داده اند. آقای محمودیان افشاگر فجایع بازداشتگاه کهریزک بود که چند تن از معترضان در تابستان ۱٣٨٨در آنجا درگذشتند. او در ۲۵ شهریور ۱٣٨٨ بازداشت و به ۵ سال زندان محکوم شد و در زندان دورافتاده رجایی شهر به سر می برد. او در اردیبهشت ۱٣۹۰ نامه ای سرگشاده به مقام رهبری نوشت که در آن رواج تجاوز و مواد مخدر را در میان زندانیان عادی و استفاده گسترده شکنجه و رفتار غیرانسانی علیه زندانیان سیاسی را افشا کرد و به مدت ۱۰ روز به سلول انفرادی افتاد.

محمد صدیق کبودوند در آذر ۱٣٨۷ دچار سکته قلبی و در اردیبهشت ۱٣٨۷ و تیر و آبان ۱٣٨۹ سه بار دچار حمله مغزی شد. او از ناراحتی های مربوط به پروستات و کلیه و نیز سرگیجه و بیهوشی نیز در رنج بوده است. در خرداد ۱٣۹۰، یک پزشک مستقل توصیه کرد که او تحت عمل جراحی پروستات و قلب قرار بگیرد. مقامات حکومتی او را از امکان درمان پزشکی مناسب محروم کرده اند. آقای کبودوند از ۱۰ تیر ۱٣٨۶ به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق تشکیل سازمان حقوق بشر کردستان حکم ۵/۱۰ سال زندان خود را می گذراند. او روزنامه نگار و موسس و رییس سازمان حقوق بشر کردستان و گیرنده جایزه هلمن ـ همتِ دیده بان حقوق بشر در سال ۲۰۰۹ است.

عیسی سحرخیز، روزنامه نگار، در تاریخ ۱۶ تیر ۱٣٨٨ بازداشت شد و به اتهام توهین به رهبری و تبلیغ علیه نظام حکم سه سال زندان خود را در زندان دورافتاده رجایی شهر می گذراند. دنده های او در زمان دستگیری شکست. در اواخر آبان ۱٣٨۹، پس از خونریزی داخلی، یک تیم پزشکی از بیرون زندان در بهداری زندان او را مورد عمل جراحی قرار داد.

کیوان صمیمی بهبهانی، روزنامه نگار باسابقه و مدافع حقوق بشر که در ۲٣ خرداد ۱٣٨٨ بازداشت شد دچار بیماری خطرناک کبدی است. او به اتهام تبلیغ علیه نظام، اجتماع و تبانی برای اختلال در امنیت ملی، شرکت در تظاهرات و صدور اعلامیه در نفی سلامت انتخابات حکم شش سال زندان خود را در در زندان دورافتاده رجایی شهر می گذراند و به مدت ۱۵ سال از فعالیت حرفه ای محروم شده است.

آیت الله محمد حسین کاظمینی بروجردی، رهبر مذهبی که معتقد به جدایی دین از سیاست است، از مرداد ۱٣٨۶ حکم ۱۱ سال زندان خود را می گذراند و گویا دچار بیماری پارکینسون، دیابت، فشار خون بالا و مشکلات قلبی و کلیه و کاهش بینایی یکی از چشمان خود است.

بعضی از زندانیان دیگر که بنا به گزارش های قبلی نیاز به درمان پزشکی مناسب دارند از این جمله هستند:

-         سعید متین پور، فعال فرهنگی آذری ایرانی و روزنامه نگار؛ ٨ سال از سال ۱٣٨۶ حکم ٨ سال زندان را می گذراند و از دی ۱٣٨۹ دچار عفونت ریه است.

-         زهرا جباری، معترض خیابانی، از آذر ۱٣٨٨ حکم ۴ سال زندان را می گذراند و دچار بیماری رماتیسم قلبی است.

-         احمد زیدآبادی، روزنامه نگار، از خرداد ۱٣٨٨ حکم ۶ سال زندان را می گذراند و دچار کاهش شدید وزن به دلایل ناروشن است.

-         حشمت الله طبرزدی، فعال سیاسی، از آذر ۱٣٨٨ حکم ٨ سال زندان را می گذراند و دچار مشکلات قلبی و فشار خون بالا است.

-         مجید دری، فعال دانشجویی، از تیر ۱٣٨٨ حکم ۶ سال زندان در تبعید را در زندان بهبهان در جنوب کشور می گذراند و دچار میگرن است و چند بار در اثر آن بیهوش شده است.

-         کورش کوهکن، فعال سیاسی، از دی ۱٣٨٨ حکم ۵/٣ سال زندان را می گذراند. او به علت پارگی مینسک زانو که در دوره بازجویی ایجاد شده بود تحت عمل جراحی قرار گرفته است اما محل جراحی بعدا عفونی شده و خطر قطع پا او را تهدید می کند.

-         عبدالله مومنی، فعال سیاسی، از خرداد ۱٣٨٨ حکم ۴ سال و ۱۱ ماه زندان را می گذراند و دچار مشکلات کلیوی و بیماری پوستی است.

در چند سال گذشته، حداقل ۱۹ زندانی عقیدتی در شرایط مشکوک جان خود را در زندان و از جمله در بهداری زندان یا به خاطر تاخیر در انتقال به بیمارستان در بیرون از زندان از دست داده اند. بعضی از این عده از این جمله هستند: اکبر محمدی (۱٣٨۵)، ولی الله فیض مهدوی (۱٣٨۵)، امیر حسین حشمت ساران (۱٣٨٨)، امیدرضا میرصیافی (۱٣٨٨) و هدی صابر (۱٣۹۰).[۱]
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com 
آدينه  ۲۷ آبان ۱٣۹۰ -  ۱٨ نوامبر ۲۰۱۱