Thursday 27 June 2013

به مناسبت چهار سالگی حرکت دادخواهانه مادران پارک لاله در ایران


تجديد پيمان با مادران پارک لاله (مادران عزادار)
مادران خواهان اجرای مواد کنوانسیون جهانی حقوق زندانیان در ایران هستند.

مادران پارک لاله به خانم فاطمه گل گزی مادر افشین اسانلو، فعال کارگری و زندانی سیاسی که در زندان گوهر دشت، جان باخت  تسلیت می گویند
شنبه ششم جولاي، ساعت دو تا سه بعد از ظهر در میدان ترافالگار حامیان "مادران پارک لاله" لندن
به  مناسبت چهار سالگی حرکت دادخواهانه مادران در ایران یاران همیشگی مادران ایستاده اند تا بار دیگر با انها تجدید پیمان کنند و هم صدا با انها خواسته های مدنی را شان را خواستار شدند تجديد پيمان با مادران ،: مادراني كه پي گيرانه خواسته هاي بحق و مدني را دنبال كردند
آغاز حرکت اعتراضی مادران عزادار ششم تیرماه ۱۳۸۸ بوداز ان زمان چهار سال گذشته و مادران علیرغم فشارها از زندان های طولانی مدت تا تبعید و گذشت زمان و عدم پاسخ گویی مسئولان، مصمم تر خواسته های انسانی و بر حق شان را پیگیری.می کنند
مادران :1- خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم.
2- خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم.
3- خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.
مادران همچنان پیگیر و استوار، بر خواسته های بر حق مان پای می فشاریم!
مادران پارک لاله به خانم فاطمه گل گزی مادر افشین اسانلو، فعال کارگری و زندانی سیاسی که در زندان گوهر دشت، دچار سکته قلبی شد و در بیمارستان کرج جان باخت  تسلیت  می گویند
"خبر فوت نازنین پسر کوچک تان افشین، غم سنگینی است که قلب ما را هم به درد آورد. این غم بزرگ را از صمیم قلب به شما مادر گرامی و خانواده تسلیت می گوییم  و خود را در غم شما شریک می دانیم. امید هم چنان گذشته، مقاوم و استوار باشید تا بتوانید این غم بزرگ را تحمل کنید. ما به مادرانی همچون شما که سختی های بسیاری در زندگی کشیده و تاب آورده اید، افتخار می کنیم و نیاز داریم. باشد تا با همت و تلاش همه آزادی خواهان، دنیایی به دور از زندان و شکنجه و قتل و جنایت بسازیم".
یادش گرامی باد!

حامیان "مادران عزدار ایران" لندن /انگلستان

Tel: 0044-7952513869
Find us on Face book: mothers. Mourning
Location: North Terrace of Trafalgar Square (in front of the National Gallery) Nearest Tube Charring Cross: Bakerloo and Northern line
Saturday: 6Th .JuLY 2013
15.00 – 14.00: Time
In one voice and with solidarity with Mourning Mothers of Iran (Park Laleh)
We, the supporters of Mothers of Laleh Park, reaffirm our solidarity with the Mourning Mothers of Iran (Park Laleh) to commemorate the fourth anniversary of their movement.
We have been supporting those mothers who were persistently asking for their rightful demands and civil rights in the past four years. Here again we repeat their voice:
“Four years is passed since the beginning of the protest movement in 2009 in Iran. “Since 26 June 2009, the mourning mothers gather in Laleh Park in Tehran every Saturday with the photos of their children and lit up candles and demand justice. They also used any peaceful means of protests to send their message across to the authorities.
“We are a group of mothers and families of those who have lost their lives or suffered during the Islamic regime of Iran who demand the followings:
  1. Abolition of capital punishment
  2. Unconditional release of all political prisoners
  3. Identification, detention and punishment of those who had committed crimes since the formation of Islamic regime in Iran.
We pursue our three main demands and will not back off until we achieve them.
Supporters of the Mourning Mothers of Iran- London
Saturday: 6Th .JuLY 2013

15.00 – 14.00: Time

پیام تسلیت مادران پارک لاله به خانم فاطمه گل گزی (مادر افشین اسانلو)



زندان گوهردشت(رجایی شهر)، زندانی است که دردها و شکنجه ها و قتل ها و مرگ های خاموش بسیاری به خود دیده است. خبر فوت نازنین پسر کوچک تان افشین، غم سنگینی است که قلب ما را هم به درد آورد. این غم بزرگ را از صمیم قلب به شما مادر گرامی و خانواده تسلیت می گوییم  و خود را در غم شما شریک می دانیم.
 
امید هم چنان گذشته، مقاوم و استوار باشید تا بتوانید این غم بزرگ را تحمل کنید. ما به مادرانی همچون شما که سختی های بسیاری در زندگی کشیده و تاب آورده اید، افتخار می کنیم و نیاز داریم.
 
باشد تا با همت و تلاش همه آزادی خواهان، دنیایی به دور از زندان و شکنجه و قتل و جنایت بسازیم.
 
یادش گرامی باد!
 

 
مادران پارک لاله
 
سوم تیر 1392,

Saturday 22 June 2013

زندانی سیاسی افشین اسانلو درگذشت



• افشین اسانلو، فعال کارگری زندانی بر اثر سکته ی قلبی جان خود را از دست داده است. وی روز پنجشنبه در زندان رجایی شهر دچار حمله ی قلبی شد ...
ا

خبرگزاری هرانا افشین اسانلو روز پنج‌شنبه ۳۰ خرداد ماه به بیمارستان منتقل شده بود، وی که از اعضای هیئت موسس سندیکای رانندگان برون شهری (میان شهری) بوده است، روز پنج‌شنبه ۳۰ خرداد ماه حدود ساعت ۱۷ در زندان دچار حمله قلبی شده و سپس در بیمارستان درگذشته است.
بنابر این گزارش وی پس از حمله قلبی به کمک سایر زندانیان سیاسی به بهداری زندان رجایی شهر و سپس بیمارستانی خارج از زندان منتقل می‌گردد و در بیمارستان جان خود را از دست می‌دهد.
افشین اسانلو برادر منصور اسانلو موسس سندیکای کارگران شرکت واحد است. وی از سوی قاضی صلواتی به ۵ سال حبس تعزیری به اتهام "اجتماع و تبانی" محکوم شد و دادگاه تجدید نظر استان تهران نیز این حکم را تایید کرد.
افشین اسانلو چندمین زندانی سیاسی است که در سال های اخیر جان خود را در زندان از دست داده است.


یادداشت حشمت طبرزدی بعد از مرگ افشین اسانلو
با کمال تاسف و تاثر بسیار ،اگاهی یافتم دوست عزیز و همبندی ام ،افشین اسانلو به دلیل سکته قلبی در سالن ۱۲ زندانیان سیاسی بند ۴ زندان رجایی شهر، درگذشت.
انگار دیروز بود که افشین را از زندان اوین به رجایی شهر تبعید کردند.او چند ماه پس از این که منصور به مرخصی رفت به این زندان انتقال یافت. سرنوشت چنین رقم خورد که او در همان سلولی ساکن شود که مدتی پیش از ان ،منصور رادپور در همان سلول مظلومانه جان داده بود.در همان جا با افشین سخن گفته و تاکید کردم که رادپور در همین جا جان داد و زندان رجایی شهر جایی است که اگر به ورزش و مطالعه و خودسازی انقلابی رو نیاوری مجبور هستی به انزوا و در نتیجه سرخوردگی ناشی از فشار های گوناگون به خواب و قرص و بالمال بیماری گرفتار و پس از مدتی به جای خودت جسدت را از این جا بیرون ببرند.از برادرش منصور برای او گفتم که تا چه اندازه قوی و سرحال بود و با ورزش و مطالعه نه تنها خود را سرپا نگاه داشته بود که دیگران را نیز به وجد می اورد.
افشین اما از شکنجه ها در ۲۰۹ حرف زد و از شرایط سخت خود می گفت. در عین حال بسیار بشاش و باورمند بود. به هیچ وجه ادم اهل سازشی نبود و از این بابت روحیه ی کارگری عجیبی داشت. همواره می گفت"داداش من یه کارگرم و نمی توانم در برابر زور تسلیم شوم" و نمی شد.من در زندان مطالبی می نوشتم و ترجمه می کردم و افشین اولین کسی بود که این امکان را داشت که ان مطلب را بخواند و با دقت زیاد هم می خواند و یاد داشت برداری می کرد. به همین دلیل همواره با من رفیق بود و به سلول من سر می زد.مادرش و برادر بزگترشان نیز در ملاقات ها به من توصیه می کردند که افشین دارای روحیه ی خاص و تهاجمی است ،تو مراقبش باش و بودم و خوب هم بود. من به دلیل رفاقت با منصور و اشنایی با مادر و برادر دیگر افشین، خود را ملزم به رسیدگی به وضعیت افشین می دیدم. حتا بیانیه هایی که از زندان بیرون می امد تاکید افشین و من بود که حتما امضای او هم باشد، اگر چه برخی دوستان کوته نظر ،گاهی نام او را حذف می کردند.افشین ادم مقاوم و باورمند و کارگر شرافتمندی بود.
امروز اما خبری باورنکردنی مبنی بر این که افشین اسانلو به دلیل حمله ی قلبی در زندان در گذشت ، خواندم . اری هنوز خبر درگذشت کرمی خیر ابادی در همین بند را هضم نکرده بودم که خبر درگذشت افشین را شنیدم. اگرچه تلخی درگذشت منصور رادپور و نحوه ی مرگ او هیچ گاه از ذهن و روحم بیرون نخواهد رفت.
ممکن است پرسیده شود این زندان رجایی شهر چگونه جایی است که هر سال چندین نفر در ان گرفتار مرگ خاموش می شوند. از دیدگاه من که حدود دوسال و نیم از ٣ سال حبس اخیر را دران جا گذرانده ام،محدودیت ها و فشار های گوناگون روحی، عامل اصلی این نوع مرگ ها در رجایی شهر است. به ویژه در دوره ی اخیر که تلفن و ملاقات حضوری و مرخصی ها قطع است،و سالن ۱۲ به یک سالن دربسته تبدیل شده ، این فشار ها افزایش می یابد.من پیشتر ۷ سال حبس در انفرادی های بازداشت گاه های مختلف امنیتی و نیززندان اوین گذرانده ام. ولی زندان فوق امنیتی رجایی شهر را زندانی با شرایط کاملا غیر انسانی تر یافتم. حتا برای قاتلین نیز محل مناسبی نیست چه رسد برای فعالین سیاسی و کارگری.همین شرایط است که زندانی را در مسیر مرگ تدریجی قرار می دهد. بنا براین دولت جدید اگر قرار است کاری انجام بدهد باید شرایط این زندان را مورد برسی و تغییر جدی قرار بدهد.پیشتر باید پاسخ بدهند که جرم افشین اسانلو چه بود که به ۵ سال حبس محکوم شده بود!؟مبادا شاهد مرگ دیگری در زندان رجایی شهر و به ویژه سالن ۱۲ باشیم.
نمی دانم با چه زبانی باید به خانواده ی اسانلو و ان نوجوانی که پدرش را از دست داده تسیلت بگویم. به ویژه که امکان شرکت در مجالس بزرگداشت او را ندارم. اما باید تاکید کنم افشین ،انسانی دوست داشتنی و مقاوم و کارگری اگاه و مبارز بود. یادش گرامی باد.

حشمت اله طبرزدی
۱/تیرماه/۱٣۹۲ خورشیدی.

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com 
شنبه  ۱ تير ۱٣۹۲ -  ۲۲ ژوئن ۲۰۱٣

Thursday 20 June 2013

درخواست عفو بین‌الملل از روحانی: اقدام برای آزادی زندانیان سیاسی


عفو بین‌الملل در بیانیه‌ای پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری اخیر ایران را فرصتی تازه برای حل مسئله نقض حقوق بشر در کشور دانست و از او خواست که در گام نخست برای آزادی عفو بین‌الملل می‌گوید که اقدامات حسن روحانی در مقام رئیس جمهور ایران را رصد می‌کند تا اطمینان یابد که به شعارهای انتخاباتی خود پایبند مانده استزندانیان سیاسی، از جمله میرحسین موسوی و مهدی کروبی، اقدام کند.

در این بیانیه که روز دوشنبه، ۲۷ خرداد، منتشر شد، با اشاره به وعده‌های انتخاباتی آقای روحانی در رابطه با حقوق بشر تاکید شده که او در ماه‌های آینده باید پاسخ‌گو باشد که تا چه حد شرایط در این زمینه بهبود پیدا کرده است.

این بیانیه می‌گوید که رئیس جمهوری منتخب ایران وعده داده است که قصد صدور «منشور حقوق مدنی» را دارد که در آن بر مسئله برابری همه شهروندان بدون تبعیض و فارغ از نژاد، دین و جنسیت آنها تاکید می‌شود. علاوه بر آن، آقای روحانی گفته است که حق برخورداری مردم از دادگاه عادلانه و آزادی اجتماعات را تضمین می‌کند.

در همین زمینه حسیبه حاج صحراوی، قائم مقام مدیر بخش خاورمیانه و شمال آفریقا سازمان عفو بین‌الملل، اظهار داشت: «این منشور پیشنهادی اگر اجرا شود و به سرانجام برسد، به‌ طور بالقوه گام نخست و قاطعانه‌ای برای احیای حقوق بشر در ایران خواهد بود.»

وی افزود: «در هر حال، مردم وعده توخالی و شعار نمی‌خواهند، بلکه انتظار اقداماتی عینی دارند.»

به گفته این فعال حقوق بشر، اقدامات رئیس جمهوری منتخب ایران در جهت تحقق وعده‌های خود، باید با آزادی زندانیان سیاسی و از جمله میرحسین موسوی و مهدی کروبی، از رهبران اپوزیسیون، آغاز شود همان‌ طور که مردم ایران نیز پس از اعلام خبر پیروزی حسن روحانی چنین خواسته‌ای را در خیابان‌ها فریاد زدند.

حسیبه حاج صحراوی سپس با اشاره به نخستین کنفرانس خبری آقای روحانی در مقام رئیس جمهور ایران که روز گذشته، دوشنبه، برگزار شد، اظهار داشت: «او گفته است که هیچ‌ گاه وعده‌هایش به مردم ایران را فراموش نمی‌کند. عفو بین‌الملل اقدامات او را رصد خواهد کرد تا اطمینان یابد که او به سخنان خود پای‌بند می‌ماند.»

وی در ادامه گفت: «انتخاب روحانی فرصتی در اختیار مقامات ایران قرار می‌دهد تا بازنگری دیگری نسبت به اهمیت مسئله برقراری حکومت قانون داشته باشند. آنها اکنون باید تمام زندانیان مظلوم را آزاد کنند و به آزار فعالان حقوق بشر، روزنامه‌نگاران و خانواده‌هایشان خاتمه دهند.»

خانم حاج صحراوی در نهایت گفت: «حسن روحانی امکان آن را دارد که در زندگی مردم ایران تغییراتی واقعی به‌ وجود بیاورد، اما باید دید که او تا چه حد می‌تواند به وعده‌های انتخاباتی خود در رابطه با اصلاحات واقعی عمل کند.»

حسن روحانی، سیاست‌مدار میانه‌رو، در یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران که روز ۲۴ خرداد برگزار شد از حمایت اصلاح‌طلبان و چهره‌هایی چون محمد خاتمی و اکبر هاشمی رفسنجانی، روسای پیشین جمهور ایران، برخوردار بود.

اعلام پیروزی او در این انتخابات موجی از شادی را در خیابان‌های ایران به راه انداخت و مردم شعارهایی در لزوم آزادی زندانیان سیاسی، رفع حصر از میرحسین موسوی و مهدی کروبی و ایجاد آزادی در کشور سر دادند.

بیانیه ی توضیحی مادران پارک لاله




مادران پارک لاله ایران، حرکتی جوان و نوپاست و تلاش می کند در ادامه روند خود"صدایی" از "جنبش دادخواهی مادران و خانواده های آسیب دیده ایرانی" باشد. این حرکت مستقل و دادخواهانه که از تلاش گران مدافع حقوق بشر و دادخواهی تشکیل شده است، به دنبال سرکوب گسترده مردم در سال ۱٣٨٨ و با فراخوان تعدادی از زنان فعال در پارک لاله شکل گرفت


مادران پارک لاله ایران، حرکتی جوان و نوپاست و تلاش می کند در ادامه روند خود"صدایی" از "جنبش دادخواهی مادران و خانواده های آسیب دیده ایرانی" باشد. این حرکت مستقل و دادخواهانه که از تلاش گران مدافع حقوق بشر و دادخواهی تشکیل شده است، به دنبال سرکوب گسترده مردم در سال ۱٣٨٨ و با فراخوان تعدادی از زنان فعال در پارک لاله شکل گرفت و در مسیر حرکت خود، سه خواست مشخص "آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی"، "لغو مجازات اعدام"، "محاکمه و مجازات آمران و عاملان همه جنایات های صورت گرفته در حکومت جمهوری اسلامی" را تعریف کرد و در طی این ۴ سال همواره در کنار و در پیوند با خانواده ها، بر این سه خواست اساسی خود تاکید کرده است.
این حرکت خودجوش و دادخواهانه به هیچ فرد، گروه و سازمان سیاسی داخلی و خارجی وابستگی ندارد و هم چنین با افراد و گروه های وابسته به حکومت مرزبندی دارد. این حرکت خودجوش، بنیان گذار و سخنگو و نماینده ای نیز در داخل و خارج از کشور ندارد و طبیعی است، مسوولیتی هم در برابر عملکرد و دیدگاه افراد و گروه هایی که به نوعی تلاش می کنند خود را نماینده یا سخنگوی مادران پارک لاله ایران بنامند، ندارد. شایان ذکر است اگر افرادی با این نام، عملکردی یا گفتاری متفاوت با این حرکت مستقل داشتند، دیدگاه های فردی آنهاست و ارتباطی به مادران پارک لاله ندارد.   
بدیهی است، دیدگاه مادران پارک لاله تنها در بیانیه ها و از طریق سایت رسمی آن www.mpliran.org منعکس می شود. امید افرادی که به نوعی خود را به این حرکت دادخواهانه مرتبط می دانند، در کردار و گفتار و نوشته های شان دقت نمایند، تا به این حرکت مستقل دادخواهانه و به ویژه به مبارزات مادران و خانواده های کشته شدگان از ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی آسیبی نرسانند.
ما تمام مبارزات و تلاش های مادران و خانواده های آسیب دیده ایرانی، بخصوص فعالیت های جمعی و فردی مادران و خانواده های خاوران و زندانیان سیاسی جان بدر برده را که از ابتدای تشکیل جمهوری اسلامی به اشکال مختلف در برابر بیدادگری حکومت اسلامی ایستاده اند و جنایت های آن را افشا کرده و می کنند و در این رابطه نیز دوباره آسیب های فراوانی دیده اند، را ارج می نهیم و سال ها باید کار کنیم تا بتوانیم این آموزه ها را یاد بگیریم و سرمشق خود قرار دهیم.
امید بتوانیم با بهره گیری از تمامی این تجربه های گران بها و هم چنین با کمک گرفتن از تجربیات ارزشمند دیگر جنبش های دادخواهی در سراسر دنیا و یادگیری مفاهیم حقوق بشر و دادخواهی، این حرکت مستقل دادخواهانه را در کنار تمامیخانواده های آسیب دیده در جمهوری اسلامی به پیش ببریم و شاهد رفع بیدادگری در کشور عزیزمان ایران باشیم.

مادران پارک لاله ایران
۲٨ خرداد ۱٣۹۲

Wednesday 5 June 2013

باز هم مادری دیگر از عاشقان خاوران از میان ما رفت


بیداران

 
باز هم مادری دیگر از عاشقان خاوران از میان ما رفت!
منصوره بهکیش
40-1مادر معینی از سال ۱۳۴۶ با مساله زندان و زندانیان سیاسی و مقاومت خانواده ها آشنا می شود و رابطه عمیقی با خانواده های زندانیان سیاسی برقرار می کند که نتیجه این رابطه تا هم اکنون نیز ادامه دارد. او همواره نسبت به زندانی کردن فرزندان اش و دیگر زندانیان که برای عقیده شان به زندان افتاده یا کشته شده بودند، معترض بود و به اشکال مختلف اعتراض اش را نشان می داد و در تجمع های مادران و خانواده ها در دادگستری تهران نیز نقش فعالی داشت. او به صورت فردی نیز تلاش زیادی می کرد تا فرزندان اش را از گزند حاکمان جبار رهایی دهد و در خانواده الگوی خوبی برای تمامی اعضای خانواده بود.
با تاسف فراوان، عفت الشریعه خانم مریدی (مادر معینی)، روز جمعه سوم خرداد در بیمارستان رسول اکرم تهران به کما رفت و با چندین بار احیا نیز به زندگی بارنگشت. ریه او به شدت بیمار بود و چندین سال با دستگاه اکسیژن زندگی می کرد. این زن مبارز و خستگی ناپذیر، زندگی را با تمام فراز و فرودهای آن دوست داشت و همواره مرگ را پس می زد، ولی این بار تن رنجورش تاب نیاورد و از میان ما رفت.
او را شنبه چهارم خرداد برای شست و شو به بهشت زهرای تهران و از آنجا به خرم آباد منتقل کردند. یک روز نیز او را در سردخانه خرم آباد نگهداری کردند تا شاید دردانه پسرش بهرنگ، بتواند خود را به مادر برساند و برای آخرین بار با او وداع کند، ولی کمی دیر رسید. خبر درگذشت مادر برای او که عاشقانه دوست اش می داشت و مادر هم او را، شوک بزرگی بود و اوضاع روحی و جسمی اش را به هم ریخت. این شرایط باعث شد به او اجازه پرواز ندهند و دو بار او را از هواپیما پیاده کنند و بالاخره برای بار سوم، با گواهی پزشک، اجازه پرواز گرفت و صبح روز دوشنبه رسید، ولی مادر را روز یک شنبه بعداز ظهر در گورستان خضر خرم آباد به خاک سپرده بودند.
 
در تهران و خرم آباد چه گذشت؟
در شست و شوی خانه فوت شدگان در بهشت زهرا، بسیاری از اعضای خانواده و هم چنین تعدادی از دوستان جمع شده بودند. دخترش ژاله با بی قراری دایم مادر را صدا می زد و با نوه ها اشک می ریختند. بخصوص پس از شست و شو، تعدادی از اعضای خانواده از پیر و جوان برای همراهی با او راهی خرم آباد شدند و جنازه اش را نیز با آمبولانس به آنجا فرستادند. دو دختر دیگرش پریوش و شکوفه نیز با تعداد زیادی از فامیل و دوستان در آنجا انتظار می کشیدند و ساعت های پایانی شب به آنجا رسیدیم. با ورود ما همه فامیل "وی وی" کنان، غم و اندوه خود را نشان می دادند و اشک می ریختند.
این صحنه قلب ام را تکان داد و مرا به سی و دو سال پیش برد. زمانی که جنازه سیامک اسدیان (همسر خواهرم) را با آمبولانس از تهران به خرم آباد بردیم و تعداد زیادی از مردم، از فامیل تا دوست و همسایه در خیابان و اطراف خانه جمع شده و با سر و رویی آشفته، بر سر و صورت خود چنگ می انداختند و مویه و زاری می کردند. مراسم خاک سپاری با خواندن شعرهای زیبایی به زبان لری و شیون و زاری انجام شد. عصر همان روز نیز مراسم با شکوهی با شرکت جمعیت زیادی در مسجد خرم آباد برگزار شد. خانواده معینی و اعظمی به احترام "مادر" در طول تمام مراسم ایستاده بودند و مردم می آمدند و با یکایک آنها همدردی می کردند. مکالمه جالبی هم بین صاحبان عزا و مهمان ها رد و بدل می شد، وقتی مهمان ها می آمدند، نزد صاحبان عزا می رفتند و روبروی همدیگر می ایستادند و نام کشته یا فوت شدگان صاحب عزا را به زبان لری می آوردند، صاحبان عزا نیز متقابلا نام کشته یا فوت شدگان مهمان ها را به زبان می آوردند و هر دو طرف، دست های شان را به روی صورت خود می کشیدند و "وی وی" می کردند.
عصر باز هم رفت و آمد فامیل ادامه داشت. سپس نزد مش ماهی(مادر اسفندیار معینی- زن عموی و دختر عموی بزرگ خانواده) رفتیم. او شیرزنی دلیر و مقاوم است و شعرهای زیبایی به زبان لری خواند و اشک همه (حتی من که لهجه لری را درست نمی فهمیدم) را در آورد. سه شنبه نیز با کوله باری از درد و اندوه و قلبی مملو از عشق به واسطه آشنایی با خوبانی از منطقه دلیران لرستان و شوری برای ادامه زندگی و آینده ای روشن به تهران بازگشتیم. چهارشنبه عصر نیز مراسم با شکوهی در مسجد نور تهران در میدان فاطمی برگزار شد. با اینکه اطلاع رسانی عمومی بسیار محدود بود زیرا روزنامه های شرق و همشهری از چاپ اطلاعیه به واسطه نام هبت و بهروز خودداری کردند و فقط روزنامه بهار در قطعی کوچک آن را چاپ کرد، ولی با تمام این محدودیت ها و محرومیت ها، تعداد زیادی از دوستان و رفقا خبردار شده و آمده بودند. حضور آقای درویشیان بر روی صندلی چرخ دار با همسر مهربان اش شهناز، همه را خوشحال کرد و قلب مان را به درد آورد. جالب توجه اینکه، رندگی نامه مادر را در مسجد خرم آباد به طور کامل خواندند، ولی در تهران در بار دوم، بخش های اصلی آن را به بهانه کمبود وقت، سانسور کردند.
 
مادر معینی چگونه زیست؟
مادر معینی در سال ۱۳۰۸ در خرم آباد در خانواده ای فرهنگی و با سواد به دنیا می آید و کودکی را به خوبی سپری می کند، درس می خواند و با شش کلاس معلم می شود. او از همان دوران کودکی به کتاب و کتاب خوانی علاقه زیادی داشت ولی خیلی زود در سن ۱۴ سالگی با آقای حجت الله معینی چاغروند که ایشان هم اهل مطالعه بود، ازدواج می کند. نتیجه این ازدواج پنج دختر و پنج پسر بود. فرزانه درپنج سالگی و احسان در یک سالگی فوت می کنند، نخستین ضربه روحی به مادر، مرگ فرزانه بود. شرایط نامتعارف زندگی زناشویی با همسرش، او را درگیر مسایل و مشکلات بسیاری می کند ولی این فشارها او را از پا نیانداخت و با اراده ای قوی توانست فرزندانی برومند و تحصیل کرده به جامعه تحویل دهد.
عفت خانم تنها فرزند خانواده بود و پدرش پس از ازدواج او، دوباره ازدواج می کند و صاحب دو دختر و دو پسر می شود. خواهران و برادران ناتنی با فرزندان "عفت خانم" بزرگ می شوند(ولی متاسفانه دو برادر را در سال های بعد در دهه شصت از دست می دهد. محمدباقر در جریان بمباران خرم آباد کشته می شود و برادر دیگرش مصطفی چند سال بعد بر اثر عارضه قلبی فوت می کند). او پس از ازدواج معلمی را ترک می کند ولی چند سال بعد با تشکیل سازمان زنان به نهضت مبارزه با بی سوادی و فعالیت های اجتماعی این سازمان می پیوندد و به بی سوادها نیز درس می دهد. این زن پر تلاش بعدها که فرزندان اش بزرگ می شوند و درگیر رفت و آمدهای مکرر برای ملاقات می شود، از این سازمان بیرون می آید.
پسر بزرگ اش هبت(همایون)، در نوجوانی به روابط ناعادلانه ارباب و رعیتی پی می برد و اولین جوشش مبارزه با بیدادگری در وجودش شعله ور می شود. سپس در سال ۱۳۴۲ به فعالیت های مذهبی علاقمند می شود و اعلامیه های آقای خمینی را پخش می کند. چند سال بعد در آبان سال ۱۳۴۶ بازداشت می شود و با مطالعه بیشتر، به مارکسیسم گرایش پیدا می کند و پس از آزادی به فعالیت های سیاسی روی می آورد. دوباره در سال ۱۳۵۱ بازداشت و در سال ۱۳۵۶ از زندان قصر آزاد می شود. بهروز نیز به فعالیت های سیاسی روی می آورد و در سال ١٣٥٢ در ارتباط با گروه هوشنگ اعظمی دستگیر می شود. او حدود پنج سال در زندان می ماند و با گروهی از زندانیان در سوم آبان ۱۳۵۷، از زندان آزاد می‌شود.
مادر معینی از سال ۱۳۴۶ با مساله زندان و زندانیان سیاسی و مقاومت خانواده ها آشنا می شود و رابطه عمیقی با خانواده های زندانیان سیاسی برقرار می کند که نتیجه این رابطه تا هم اکنون نیز ادامه دارد. او همواره نسبت به زندانی کردن فرزندان اش و دیگر زندانیان که برای عقیده شان به زندان افتاده یا کشته شده بودند، معترض بود و به اشکال مختلف اعتراض اش را نشان می داد و در تجمع های مادران و خانواده ها در دادگستری تهران نیز نقش فعالی داشت. او به صورت فردی نیز تلاش زیادی می کرد تا فرزندان اش را از گزند حاکمان جبار رهایی دهد و در خانواده الگوی خوبی برای تمامی اعضای خانواده بود.
در جریان تظاهرات خیابانی مردم بر علیه شاه نیز شرکت فعال داشت و همواره کنار فرزندان اش بود و به بچه های زخمی نیز کمک می کرد و آنها را به داخل خانه خود می برد تا از گزند حمله ماموران در امان باشند. فرزندش بهروز نیز در تظاهرات خیابانی تیر می خورد، ولی جان سالم به در می برد. با سقوط حکومت پادشاهی، نور امیدی در دل این مادر و تمامی اعضای خانواده روشن می شود، با این گمان که دوران سختی ها و مرارت ها و زندان و شکنجه پایان یافته است و در "جمهوری اسلامی" می توانند آزاد و رها از قید ظلم و بندگی، آسوده زندگی کنند، چه خیال باطلی!
در ۱۴ مرداد ۱۳۵۸ بهروز در یک تصادف مشکوک فوت می کند!؟ غم از دست دادن او برای مادر و تمام خانواده خیلی گران بود ولی باز تاب آورد تا دیگر فرزندان اش بتوانند زندگی کنند. در آذر سال ۱۳۵۹ هبت با فرشته اعظمی (دختر دایی اش) ازدواج می کنند، ولی این ازدواج به چه سرانجامی می رسد و چه اتفاق هایی در این میان می افتد، باز روایت دردناک و تکان دهنده دیگری دارد.
زندگی مادر در سال های پس از انقلاب دایم در تنش و اضطراب بود، بخصوص در سال های ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۱ خانه اش چندین بار مورد یورش و تیراندازی نیروهای شبه نظامی قرار گرفت. آن موقع هبت از خانه رفته بود، در یک حمله، ابتدا خانه را سنگ باران کردند و شیشه ها را شکستند، سپس تیراندازی کردند و وارد خانه شدند. مادر با اینکه خود فردی مذهبی بود، ولی همواره حق داشتن عقیده متفاوت برای فرزندان اش را محترم می شمارد و در مقابل زور می ایستاد و کتاب ها و شب نامه های آگاهی دهنده آنها را مخفی می کرد. چندی نگذشت و پسر دیگرش رضا را در سال ١٣٦١ در یک تور خیابانی بازداشت می کنند و بیش از نه ماه در زندان اوین در حبس می ماند.
زندگی این خانواده با تمام سختی های آن ادامه داشت. هبت و همسرش در شهریور ۱۳۶۲ صاحب فرزندی دختر می شوند و نام او را میهن می گذارند. این خوشحالی نیز دو ماه بیشتر طول نمی کشد و هبت در یک کیوسک تلفن، توسط توابی به نام ناصر یار احمدی شناسایی و دستگیر می شود. هبت وقتی دستگیر شد، تا یک سال ملاقات نداشت. در این مدت چه ها بر این مادر و همسر و خانواده گذشت، خود روایت دردناک دیگری دارد. یک نمونه اش رفت و آمدهای پر از خطر و دلهره آنها برای ملاقات از خرم آباد به تهران زیر موشک باران بود. مادر با هر جان کندنی خودش را به ملاقات می رساند و هیچ کدام را از دست نمی داد.
پولاد باشی، آب می شوی؛ پس از گذران یک دوران طولانی در به دری، زندان، شکنجه و رفت و آمدهای مداوم از خرم آباد به تهران برای دیدار فرزندان پشت میله های زندان در دوران پهلوی و کمک به برقراری حکومتی که یکی از شعارهای اصلی آن " آزادی " است؛ باز هم باید شاهد این همه بی عدالتی و حبس و زندان و تحقیر و تبعیض باشی! به چه جرمی؟ به خاطر اینکه عقیده دیگری داری! این است " مفهوم آزادی در حکومت اسلامی". زنده بودیم و به چشم خود دیدیم و با تک تک سلول های بدن مان آن را لمس کردیم.
مادر معینی زنی صبور، مودب، مقاوم و پیگیر بود. او در دوران حبس فرزندان اش تلاش های زیادی برای آزادی یا بهبود وضعیت شان در زندان کرد. یک روز تعریف می کرد: "به هبت حکم اعدام داده بودند و برای شکستن این حکم به هر کجا که می شد رفتم. از قم گرفته تا این اداره و آن اداره، پیش این فرد مسوول و آن دیگری. تا اینکه پس از کلی رفت و آمد، توانستم از طریق یکی از آشنایان که سمت بالایی در حکومت داشت، حکم اعدام او را به ابد تبدیل کنم. آن روزها خواب و خوراک نداشتم و دایم در مسیر خرم آباد به تهران در حرکت بودم و گاهی شبها جایی برای ماندن نداشتم و در پارک می خوابیدم. پس از یک سال به ما ملاقات دادند و هر چند وقت یک بار ملاقات او را قطع می کردند و باز تن ما می لرزید، با تمام این مشکلات خوشحال بودیم که حکم اش ابد است و او را نمی کشند، ولی روله عاقبت چه شد، پسرم را در سال شصت و هفت کشتند و داغ سنگینی به دلم گذاشتند و هیچ وقت آنها را نمی بخشم".
هم چنین می گفت: " با اینکه حکم اش ابد شده بود، هم چنان او را در بخش بچه های زیر حکم اعدام نگه می داشتند و دایم تن من و همسرش می لرزید که نکند او را اعدام کنند. یک روز هبت را به همراه تعدادی از زندانیان صدا می زنند و می گویند با دیگر زندانیان خداحافظی کند. همه زندانیان فکر می کنند که او را نیز برای اعدام می برند و به همین دلیل برای بچه های زندان سخنرانی محکمی می کند و از آنها می خواهد هیچ گاه از خواسته های خود کوتاه نیایند. سپس او را همراه زندانیان اعدامی می برند و بعد به او می گویند حکم اش ابد است. وقتی هبت را به بند بر می گردانند، زندانیان سر و صدای زیادی راه می اندازند و او را روی دست های خود بلند می کنند." ولی افسوس که او را در شهریور سال ۱۳۶۷ به همراه تعداد زیادی از زندانیان سیاسی، ظالمانه اعدام و در کانال های خاوران دفن می کنند.
پس از اعدام هبت، پای مادر معینی به خاوران باز می شود. او یکی از مادران استواری بود که همواره با عکس پسرش در بغل در کنار مادرن و خانواده های در خاوران حضور فعال داشت و هیچ گاه صدای گرم و محکم او که برای ما سرود "دایه دایه" را می خواند، فراموش نمی کنم. البته در سال های پایانی عمر از یک طرف به خاطر تهدید مأموران وزارت اطلاعات و از طرفی به علت بیماری و اضطراب ناشی از آن، امکان حضور در خاوران را نمی یابد، ولی مادران و خانواده ها و دوستان به او علاقه زیادی داشتند و به سراغ اش می رفتند و او همواره در جریان هر آنچه که در خاوران می گذشت، قرار داشت. یادش همواره در دل های ما زنده خواهد بود.
چقدر می توان تحمل داشت؟ او از سویی دو پسر نازنین اش را از دست داده بود و از سوی دیگر دو فرزند دیگرش رضا و خاطره به اجبار به خارج از کشور رفته بودند و امکان بازگشت به ایران را نداشتند و این دوری از سه پسر او را شدیدا به پسر آخری وابسته کرده بود. او نیز پس از ازدواج برای ادامه تحصیل به خارج از کشور می رود و رفتن او ضربه دیگری به مادر می زند، ولی خوشحال بود که پسرش با همسرش زندگی جدیدی را شروع کرده است.
این شرایط سخت و طاقت فرسا برای مادر خیلی دشوار بود، ولی او را مانند پولاد آبدیده کرده و به امید آینده ای روشن و دیدن روز دادخواهی زنده مانده بود. آرزوی او این بود که همه انسان ها بتوانند در صلح و آرامش و در آزادی در کنار هم زندگی کنند و کسی را به خاطر داشتن عقیده اش محکوم نکنند. او می خواست فرزندان اش نیز مانند دیگر انسان ها حق زندگی داشته باشند و بی عدالتی ها از دنیا رخت ببندد، ولی صد افسوس که آن روز را ندید و چشم از جهان فرو بست.
مادران و پدران یکی یکی می روند و حاکمان جمهوری اسلامی شادی می کنند با این گمان که دادخواهی نیز به گور می رود، ولی بی شک این چنین نخواهد بود، هر چند ممکن است بسیاری از مادران و پدران و خیلی از ما جوان تر ها نیز برویم، ولی شاهدان زنده و دیگر مادران و پدران و همسران، خواهران، برادران و فرزندان و ... تاریخ سازان جامعه خواهند بود و تمامی جنایت ها و بی عدالتی هایی که بر مردم و هم چنین بر زندانیان و خانواده های آنان رفته است را ثبت خواهند کرد و جنایت کاران را به دادگاهی عادلانه می کشانند.
بی شک روز دادخواهی و ساختن دنیایی انسانی و دموکراتیک فرا خواهد رسید، اگر ما بخواهیم و در آن مسیر تلاش کنیم. نه به این معنا که قصد انتقام گیری داشته باشیم، چون بسیاری از دادخواهان با کشتن حتی جنایت کاران مخالف اند، بلکه بدین معنا که با برررسی عملکرد بیدادگران و بیدادگری، می توانیم مسوولان را موظف به پاسخ گویی کنیم و همین پاسخ گویی، مسوولیت پذیری را بالا می برد و از تکرار جنایت های بعدی جلوگیری می کند. اگر با رویکردی دادخواهانه حرکت کنیم، می توانیم به ساختن دنیایی به دور از جنگ و خون ریزی و تبعیض و بی عدالتی و سرکوب گری امیدوار باشیم، در غیر این صورت این بیدادگر می رود و بیدادگری دیگر جایگزین می شود.
مادر معینی عزیزمان رفت، ولی یادش با ما زنده است و راهش ادامه دارد.
این ذره ذره گرمی خاموش وار ما، یک روز بی گمان، سر می زند ز جایی و خورشید می شود.
دوازدهم خرداد ۱۳۹۲
 
40-2
 
 
40-3
 
 
40-4
 
 
40-5
 

Tuesday 4 June 2013

حامیان "مادران عزدار ایران" لندن / آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی



به منظور هم صدائی با "مادران پارک لاله " حامیان "مادران عزدار ایران" لندن شنبه اول ماه ژوئن 2013 ساعت دو تا سه بعد از ظهر جلوی ناشنال آرت گالری لندن جمع شدند بار دیگر مصرانه بر خواسته های بحق و مدنی مادران پارک لاله تاکید مي کنند.خواسته ها: آزادی زندانیان سیاسی – عقیدتی، لغو اعدام بطور کلی، محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان جنایات سی و چهارسال گذشته در ایران


پایان دادن به تعقیب و آزار مادران داغدار و دادخواه و خواست فوری ماست
حامیان "مادران عزدار ایران" لندن /انگلستان

Tel: 0044-7952513869

Find us on Face book: mothers. Mourning