Monday 9 September 2013

روسری‌سفیدها ‌مادرانی که از فرزندان خود متولد شدند



• تجربه «مادران میدان مایو» در آرژانتین تجربه‌ای موفق از پیوند جنبش دادخواهی با مسایل سیاسی روز بود ...
ا


علی سالم - روزنامه ی شرق: «من چند لحظه می‌رم بیرون و زود برمی‌گردم.» این آخرین جمله‌ای بود که «مادر تاتی آلمدیا» از پسرش «الکساندر» شنید؛ ۱۷ ژوئن ۱۹۷۵. او دیگر هیچ‌گاه پسرش را ندید. الکساندر به‌همراه تعداد زیادی از فعالان اتحادیه‌های کارگری، دختران و پسران دانشجو و شهروندان عادی چپگرای آرژانتینی که توسط حکومت کودتای آرژانتین برچسب خرابکار و تروریست خورده بودند در طول‌سال‌های «جنگ کثیف» از‌ سال ۱۹۷۶ تا ۱۹٨٣ و کمی پیش از آن تحت رهبری دیکتاتور «خورخه ویدلا» دستگیر و «ناپدید» شدند. به آنها «ناپدید‌شده» می‌گویند چون در بسیاری از موارد هیچ خبری از آنها نشد و مسببان، اطلاعاتی درباره سرنوشت آنها ارایه نکردند. اکثریت آنها بعد از ربوده‌شدن و تحمل شکنجه‌های فراوان، اعدام شده و اجساد آنها به طرق مختلف سر به نیست شد. امروزه فعالان حقوق بشر تعداد ناپدید‌شدگان را تا ۳۰‌هزارنفر تخمین می‌زنند. اولین گور دسته‌جمعی این افراد در‌سال‌های گذشته توسط یک گروه تجسس کشف شد. در این گور توده‌ای از چند‌هزار استخوان شکسته و سوخته به دست آمد و با انجام آزمایش DNA روی استخوان‌ها، هویت ۴۲‌‌ نفر از آنها شناسایی شد. «مادر تاتی» در مورد اصطلاح گنگ «ناپدیدشدگان» می‌گوید: «در ابتدا گمان می‌کردیم فرزندان ما در زندان یا در بازداشتگاه‌های انفرادی نگهداری می‌شوند، اما مطمئنا زنده‌اند.»
یک‌سال پس از تشدید موج حملات ارتش، ۱۴ نفر از مادران که در پیگیری‌های مکرر از مراکز مختلف قضایی برای پیگیری وضعیت فرزندان خود، با یکدیگر آشنا شده بودند، در میدان مایو مرکز سیاسی شهر بوئنوس‌آیرس گرد هم جمع شدند. مسوولان، اجتماع بیش از سه‌نفر را ممنوع اعلام کرده بودند. پلیس فورا از آنها خواست که متفرق شوند و محل را ترک کنند. اما آنها در پاسخ، بازوهایشان را به یکدیگر گره‌زده و شروع به راه‌رفتن دور میدان کردند. این روز آغاز کارزار تاریخی مادران برای دادخواهی بود. این همان میدانی بود که در‌سال ١٨١٠ مردم آرژانتین استقلال خود از اسپانیا را در آن جشن گرفته بودند.

سرکوب
تا اواخر‌سال ۱۹۷۷ دولتمردان از معروفیت مادران به‌خصوص در سطح بین‌المللی جلوگیری می‌کردند. چندی بعد ۱۵۰‌نفر از آنها «تشکل مادران میدان مایو» را برای انسجام بخشیدن به کارزار خود تشکیل داده و بیانیه اعلام موجودیتشان را در یکی از روزنامه‌های کثیرالانتشار آرژانتین منتشر کردند. پس از این اقدام «مادر آزوسینا» و دو نفر دیگر از موسسان تشکل به‌همراه یک راهب فرانسوی و یک زن جوان هنرمند حامی آنها، توسط نیروهای امنیتی ربوده شده و پس از شکنجه به قتل رسیدند. تعدادی از مادران پس از این آدم‌ربایی دوباره به میدان مایو آمدند و با پلیس مجهز به سگ و باتوم مواجه شدند. مادر «هبه دو بنافینی» که اکنون ٨۴ساله است می‌گوید: «ما باید همه چیز را از اول شروع می‌کردیم. باید خانه به خانه مادران را می‌دیدیم و آنها را متقاعد می‌کردیم که دوباره باید جمع شویم. برخی ترسیده بودند. بسیاری از ما از شهرهای کوچک اطراف می‌آمدند. برخی همانند من تحصیلات ابتدایی هم نداشتند.»
با افزایش فعالیت‌های مادر هبه، مدیریت سازماندهی این کارزار به او واگذار شد. به همین دلیل، پسر دومش نیز توسط نیروهای امنیتی ربوده شد. عروسش هم ماه بعد به همین سرنوشت دچار شد؛ «به خاطر نمی‌آورم هیچ‌گاه نگران بوده باشم. شاید گفته شود من بی‌ملاحظه بوده‌ام اما حس من شبیه لحظه زایمان بود. تو به درد فکر نمی‌کنی، تو فقط می‌خواهی فرزندت ‌سالم به دنیا بیاید.»

امید
مادران از فرصت‌های مناسب برای رساندن صدای دادخواهی خود به گوش جهانیان استفاده کردند. ‌سال ۱۹۷٨ آرژانتین میزبان مسابقات جام جهانی بود و مقام قهرمانی جهان را از آن خود کرد. حضور خبرنگاران پرشمار خارجی فرصتی برای مادران بود تا با وجود برخورد شدید پلیس و تلاش برای ممانعت از حضور آنها در میدان مایو جمع شده و اعتراضات خود را رسانه‌ای کنند. سفرهای خارجی مادران و دیدار و جلب حمایت پاپ و سیاستمداران کشورهای مختلف از جمله همسر نخست‌وزیر هلند، حضور در مراسم اهدای جایزه صلح نوبل به «آدولفو پرز» هنرمند و فعال حقوق بشر آرژانتینی، چاپ بولتنی که شماره‌های اول آن در منزل مادر هبه صورت گرفت و به زودی در کشورهای همسایه هم خواننده‌هایی جدی داشت و انجام راهپیمایی‌های ۲۴ساعته در دسامبر هر‌ سال کم‌کم به معروفیت آنها افزود. به این ترتیب تشکل خودجوش مادران و همسران کشته‌شدگان به یکی از صریح‌ترین منتقدان رژیم کودتا تبدیل شد. آنها در تجمعاتشان روسری سفید به سر می‌کردند. روسری سفیدی که اسم فرزندان‌شان روی آن گلدوزی شده بود و یادآور قنداق و روانداز دوران کودکی آنها بود. آنها هرگز از جست‌وجوی خود دست نکشیدند. پلیس گاه‌وبیگاه آنها را برای زمان‌های کوتاه بازداشت می‌کرد. برخی از آنها کوتاه می‌آمدند اما کمپین‌شان ادامه می‌یافت. مادر آلمدیا می‌گوید: «آنها مقدس‌ترین چیزی را که یک مادر می‌تواند از دست دهد از ما گرفتند؛ پسران‌مان. وقتی پسرم الکساندر ربوده شد ۴۵ساله بودم. اکنون ٨۰ساله‌ام و هنوز نمی‌دانم چه اتفاقی برای او افتاده است. همه این زمان را در انتظار گذرانده‌ام. البته ما می‌دانیم که آنها مرده‌اند اما از منظر سیاسی آنها هنوز ناپدید‌شده‌اند، تا زمانی که همه ابعاد حقیقت روشن شود و دادخواهی ما به نتیجه برسد.»

سرانجام، فرشته عدالت
پس از‌سال‌ها مبارزه و پس از بازگشت دموکراسی به آرژانتین، بالاخره مادران به اصلی‌ترین خواسته خود رسیدند. محکومیت عاملان کشتار از دهه ۱۹۹۰ آغاز شد و به‌دلیل گستردگی جنایت و پرتعدادبودن مسببان هنوز هم ادامه دارد. خورخه ویدلا رهبر کودتا در ‌سال ۲۰۱۰، به خاطر نقض گسترده حقوق‌بشر و «جنایت علیه بشریت» که در زمان حکومت او صورت گرفت، محاکمه و به حبس ابد محکوم شد. در‌سال ۲۰۱۲ میلادی، دادگاه دیگری در آرژانتین، او و چند نفر از افسران ارشد حکومتش را به جرم «آدم‌ربایی سازماندهی‌شده» ۴۰۰کودک متعلق به خانواده‌های زندانیان سیاسی محاکمه کرد. ویدلا چند ماه پیش در سن ۸۷سالگی درگذشت. در‌سال ۱۹۹۵، یکی از مسوولان کودتا به نام «آدولفو سیلینگو» در دادگاهی در اسپانیا نحوه کشتار وحشیانه مبارزان را توضیح داد. او گفت که زندانیان را بعد از شکنجه‌های جسمی فراوان لخت کرده و به آنها آمپول دارو تزریق می‌کردند. آنگاه آنها را سوار هواپیما کرده و زنده‌زنده به اقیانوس آتلانتیک پرتاب می‌کردند تا اثری از اجساد آنها یافت نشود. سیلینگو بعد از اینکه ٣۰‌سال زندانش را به خاطر کلاهبرداری مالی سپری کرد باید ۶۴۰‌سال دیگر در زندان بماند. مرگ ٣۰‌نفر به وسیله او ثابت شده است. ۲۱‌سال برای هرکدام از این ٣۰ قتل، پنج‌سال برای اتهام شکنجه و پنج‌سال دیگر هم برای بازداشت‌های غیرقانونی. البته افرادی نیز وجود دارند که ممکن است هرگز به دست قانون سپرده نشوند چون برخی از افسران متهم تا‌کنون دست به‌خودکشی زده و طبق آمار موجود ۱۷۶‌‌نفر از متهمان نیز مرده‌اند. ۴۰‌نفر هم از دست محاکم قضایی فرار کرده‌اند. ژنرال سابق آرژانتینی «سانتیاگو ریوروس» نیز که در زمان خدمت خود فرماندهی پادگان‌های نظامی حومه بوئنوس‌آیرس را عهده‌دار بود، به دلیل نقض حقوق بشر به حبس ابد محکوم شد. در‌سال ۲۰۱۱ «آلفردو آستیز» معروف به «فرشته بلوند مرگ» هم محاکمه شد. او که اکنون ۶۱‌ساله است نماد آدم‌کشی در دوره کودتا محسوب می‌شود. از اتهامات او قتل سه‌نفر از موسسان تشکل مادران و دو راهبه فرانسوی است. در‌سال ۲۰۰۵ جزییات مرگ آنها توسط «سازمان انسان‌شناسی پزشکی آرژانتین» اعلام شد. این سازمان مردم‌نهاد در‌سال ۱۹٨۶ برای شناسایی هویت اجساد ناپدیدشدگان با استفاده از تکنیک‌های مختلف پزشکی و جمع‌آوری مدارک حقوقی تاسیس شد و پس از آن به ارایه خدماتی مشابه در بوسنی‌ و هرزگوین، آنگولا، اندونزی، آفریقای‌جنوبی، ‌کرواسی و کشورهای دیگر پرداخت. این سازمان همچنین در‌سال ۱۹۹۷ با همکاری سازمان مشابه «زمین‌شناسی کوبایی» پس از شناسایی دو گور جمعی که باقی مانده هفت جسد در داخل آنها بود و با بررسی یکی از اجساد که دستانش قطع شده بود موفق شدند جسد «چه گوارا» را شناسایی کنند. آستیز به همراه ۱۱‌نفر دیگر از مسببان این جنایت در دادگاه به حبس ابد محکوم شدند. چهار‌نفر دیگر هم به زندان‌هایی از ۱٨ تا ۲۵‌سال محکوم شدند. همه آنها در مدرسه نظامی «اسما» ‌کار می‌کردند. مدرسه‌ای که مخوف‌ترین وسایل شکنجه و اعدام توسط کمیته کشتار در آنجا مستقر شده بود. نزدیک به پنج‌هزار‌نفر از ناپدیدشدگان در این مدرسه شکنجه و اعدام شدند. اعدام‌ها بیشتر به وسیله تیرباران و پرتاب به اقیانوس انجام می‌شد. بیش از ۷۰‌نفر از بازماندگان جنایت در دادگاهی که ۲۲ماه طول کشید، در جایگاه شاهد حاضر شدند. بعد از این رای، موجی از شادی بین گروه‌های حقوق بشری و مادران راه افتاد که کمپین طولانی‌شان برای دادخواهی نتیجه داده بود. یکی از بازماندگان اسما بعد از این دادگاه گفت: «ما مقاومت کردیم. اکنون جنایتکاران واقعی در زندان هستند و نه ما». پس از پیروزی دولت دموکراتیک در آرژانتین و در‌سال ۲۰۰۴ کنگره ملی آرژانتین مدرسه اسما را به موزه تبدیل کرد. مکانی برای یادبود، پیشرفت و دفاع از حقوق بشر. پیش از آن در بیستمین‌ سالگرد آغاز حرکت مادران در میدان مایو در‌سال ۱۹۹۷ افراد زیادی از آمریکای لاتین به آرژانتین آمدند تا در نمایش‌ها و مارشی که به مناسبت ‌سالگرد این حرکت برگزار شده بود شرکت کنند. در مسیرهای منتهی به میدان مایو، مادران با استقبال هزاران‌نفر از مردم روبه‌رو شدند و در حالی‌که می‌گریستند، فریاد شادی می‌کشیدند و برای آنها شاخه‌های گل پرتاب می‌کردند. اکنون تشکل مادران اعضای زیادی داشته و در بین نویسندگان، روزنامه‌نگاران، هنرمندان، پزشکان، ورزشکاران، وکلا و دیگر گروه‌های جامعه مدنی طرفدارانی پروپاقرص دارند. امروز آنها بیشتر درگیر بحث‌های مربوط به مشکلات کودکان، آموزش و‌ محیط‌زیست هستند و محدود به مساله ناپدیدشدگان نمانده‌اند. انجمن مادران نشریه‌ای پرتیراژ، دانشگاه و یک ایستگاه رادیویی برای گسترش حقوق بشر تاسیس کرده است و مبارزه برای رسیدن به این اهداف همچنان در آرژانتین ادامه دارد. تعداد زیادی از مادران آن دوران امروز دیگر زنده نیستند و تعدادی از آنها هم که زنده‌اند به خاطر سن زیاد درگیر بیماری هستند. اما آنها که می‌توانند راه بروند هنوز همانند گذشته به راهپیمایی‌های خود ادامه می‌دهند.


پیوند عشق مادرانه و سیاست
تجربه «مادران میدان مایو» در آرژانتین تجربه‌ای موفق از پیوند جنبش دادخواهی با مسایل سیاسی روز بود. قبل و بعد از برکناری دولت کودتا مادران نه‌تنها از سیاسی‌ترشدن هر چه بیشتر خواسته‌های خود ابایی نداشتند که حتی فراگیر‌ و عملی‌شدن مطالبات و خواست‌های کشته‌شدگان را در اتحاد با دیگر جنبش‌های اجتماعی همچون کارگران، ‌دانشجویان و جنبش لغو کار کودک در آرژانتین می‌دیدند. مادر هبه به صراحت عنوان می‌کرد: «فرزندان ما برای همین اهداف کشته شدند. برای اینکه خانواده هیچ کارگری گرسنه نماند. از نظر ما کارگران بیکار هم جزو ناپدیدشدگان هستند. زمانی هم که کودکی برای رفع گرسنگی در خیابان‌ها کار می‌کند حقوق بشر نقض شده است.» با همین نگاه بود که حرکت مادران بیش از آنکه حرکتی «حقوق بشری» به معنای لیبرالی آن باشد کمپینی بود که برای اولین‌بار توانست اعتراضات مشخص سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را در شرایط خفقان در سطح جامعه آرژانتین مطرح کرده و در دیگر حوزه‌های اجتماعی هم دخالت‌گری داشته باشند. انتقادهای تند و تیز آنان به خصوصی‌سازی افسارگسیخته موردنظر صندوق بین‌المللی پول در دولت کودتا و حتی پس از آن در دولت «کارلوس منم» که چند‌سال پس از شکست کودتاگران در جنگ جزایر فالکلند و اتمام حکومت آنها برسر کار آمد، مصداق عینی این اعتراضات است. آمریکای لاتین منطقه کودتاها و سرکوب خشن نهادهای مردمی بود. این خشونت‌ها در اکثر موارد همراه بود با سکوت رضایت‌آمیز غربی‌ها که در برخی موارد کشتار کمونیست‌ها را وجه‌المصالحه خود با دولتمردان نیز قرار می‌دادند. مادران با استمرار حرکت خود پس از سرنگونی دولت کودتا تا رسیدن به نتیجه دلخواه از پیگیری خود کوتاه نیامدند. استراتژی‌های کاربردی‌ای که برای اولین‌بار توسط این جنبش به‌کار گرفته شد و اهمیت سازماندهی در این تجربه به‌زودی به الگویی برای جنبش‌هایی از این‌دست در سرتاسر جهان تبدیل شد. مطالبات انسانی آنهایی که در شیلی، اروگوئه، اندونزی، چین، ترکیه و خاورمیانه کشته شدند، همان مطالباتی است که امروز با شدتی بیشتر به آنها نیاز است.
تلاش برای شناسایی این حرکت این پرسش را مطرح می‌کند که چنین جنبشی هستی خود را از چه نقطه‌ای آغاز می‌کند؟ آیا هویتی صرفا یادگارپرستانه و سوگوارانه دارد یا از دل آن شکل‌های جدیدی از «هویت‌ سیاسی» بیرون می‌زند. مطرح‌کردن مطالبه لغو اعدام از سوی کسانی که اعضای خانواده خود را از دست داده‌اند از حالت «اخلاق‌گرایانه» این شعار فراتر رفته و تبدیل به کنشی ایجابی و سیاسی می‌شود و به همین دلیل نمی‌توان آن را صرفا جنبشی حقوق بشری خواند. همچنین محققان، بخش عمده‌ای از حیات و پویایی جنبش فمینیستی آمریکای لاتین را الهام‌گرفته از ابداع نوآورانه کمپین مادران آرژانتینی می‌دانند. حضور زنان برای اولین‌بار در یک جنبش در نقش خود به‌عنوان یک زن ــ و نه در بازتولید و تقلید از جنبشی مردانه ــ همان چیزی بود که بسیاری از گروه‌های فمینیستی آمریکای لاتین داعیه آن را داشته و مدت‌ها برای آن تلاش کرده بودند؛ آنها کلمه «مادر» را تفسیر مجدد کردند و با «سیاسی‌کردن» مفهوم مادر آن را از یک عنوان سنتی به نیرویی اجتماعی تبدیل کردند.

این‌بار فرزندان
در‌سال ۱۹۹۵ سازمان «پسران و دختران ناپدیدشدگان برای شناسایی عدالت؛ بر علیه فراموشی و سکوت» (HIJOS) تشکیل شد. یکی از کارهایی که این گروه برای افزایش آگاهی‌های عمومی انجام می‌دهد نقاشی‌های گرافیتی مربوط به مرگ والدین‌شان است. کمی بعد از بازگشت دموکراسی به آرژانتین در سال ۱۹٨٣ جنایتکاران دولت کودتا و ماموران آنها که گناهکار شناخته شده بودند، توسط دولت جدید بخشیده شدند. مردانی که دست‌شان به خون هزاران‌نفر آلوده بود آزادانه در خیابان‌های آرژانتین راه می‌رفتند و کسی کاری به آنها نداشت. اما این بار فرزندان اجازه نمی‌دهند این اتفاق بیفتد. «مارتین فراگا» پدر و مادرش را وقتی فقط چند ماه داشت از دست داد. او یکی از اجرا‌کنندگان «اسکراچ» است. هر بار مقابل خانه یکی از اعضای دولت نظامی که هیچ‌گاه مورد محاکمه قرار نگرفته است، با نوشتن شعار و کشیدن نقاشی روی دیوارها و خیابان‌ها، پوستر کشته‌شده‌ها را از درخت‌ها و تیرهای چراغ برق آویزان می‌کنند و به اجراهای مختلف هنری و شعاردادن می‌پردازند. با این کار اهل محله در مورد همسایه جنایتکارشان آگاهی می‌یابند. او می‌گوید: «من قصد انتقامجویی ندارم اما کسانی که این جنایت‌ها را انجام دادند باید زندانی شوند. این روند به برقراری عدالت برای همه آرژانتینی‌ها کمک خواهد کرد.» «زیمنا» یکی دیگر از اعضای HIJOS است. پدر و مادر او وقتی دختربچه‌ای هشت‌ماهه بود، ربوده شدند. او به پرورشگاه رفت و توسط یک پزشک به فرزندی قبول شد. هشت‌سال بعد، مادربزرگش او را پیدا کرد؛ «من تلاش می‌کنم به آینده فکر کنم زیرا کودتاچیان می‌خواهند آن را از من بدزدند. این راه من برای یافتن حقیقت است. می‌خواهم درس بخوانم، خانواده‌ای داشته باشم و حقیقت را متوجه شوم زیرا کودتاچیان نمی‌خواهند ما چیزی را متوجه شویم.» او اکنون ٣۵‌ساله است، مسن‌تر از پدر و مادرش وقتی کشته شدند. دامپزشکی می‌خواند و امیدوار به تشکیل خانواده و مسافرت به کشورهای مختلف است؛ «یک روز به فرزندانم توضیح خواهم داد که برای پدربزرگ و مادربزرگ‌شان چه اتفاقی افتاد.»

خاطره، روایت، رستگاری
«نام‌ها» نشانه‌هایی هستند که در حافظه جامعه، تصویری خاص از یک واقعه تاریخی را از میان انبوه تصاویر و حقایق پرشمار دیگر برجسته می‌کنند. نام‌هایی همچون «ناپدیدشدگان»، «جنگ کثیف» یا «مدرسه اسما». لشکر فاتحان بعد از حذف فیزیکی مبارزان همواره با انبوه رسانه‌ و تلویزیون و دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی آموزشی خود تلاش می‌کرد نام‌ها و خاطرات مربوط به آنها را نیز حذف کرده و نقطه پایانی بر وقایع گذشته بگذارد. اما از طرفی مقابل بود با تلاش خانواده‌ها. آنها به همراه حامیان خود با گفتن، نوشتن داستان و شعر و خاطره، ساخت فیلم، برپایی کنسرت و هر نوع فرم گفتاری دیگری « علیه فراموشی نام‌ها» مبارزه کردند. آنها با گفتن خاطرات زندگی روزمره، ایام مبارزه، زندان و اعدام اعضای خانواده خود و گره‌زدن امر شخصی با امر سیاسی، روایتی صادقانه از تاریخ به‌دست دادند. این روایت به‌وضوح با روایت دولتی تاریخ مقابله می‌کرد. پیش‌تر «لاب» در خلال گزارشاتش در مورد اردوگاه آشویتس نوشته بود «نجات‌یافتگان هولوکاست فقط به زنده‌ماندن نیاز نداشتند، آنها نیاز داشتند داستان خود را بازگو کنند. فقط در آن صورت بود که احساس می‌کردند آن خاطرات هولناک را از سر گذرانده‌اند.» روایت «تاریخ مغلوبان»، حقیقت را از دل «خرابه‌های تاریخ» بیرون می‌کشد و موجب «رستگاری کشتگان» می‌شود.


*عنوان تیتر برگرفته از مصاحبه مادر هبه دوبنافینی
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com 
يکشنبه  ۱۷ 

No comments:

Post a Comment